خورگان کیست، خورنگان کجاست؟
منصور قاسمیان : یک غـزل، یک شاخه گل ، یک حبـه قنـد ای تمـــام هستی ام یک دم بخـنـــد وای از فــــرجــام این ، دلــواپسی روی احساس قشنگت تا به چــنـد سهـم من از زندگی احساس توست ماجـــرا دارد وجـــودم بنــد بنــد عشق معنــــــایی ندارد بی تـــو باز ظاهرا این قصـــــه باشد بس بلند نیش ونوشت،خوش به هم خوکرده اند نیمِ من آنجــاست در زلفت به بنـــد یک شب آخر با خودم پر می کشم اوج می گیرم از اینجــــــــا تا سهند من به دنبــــــال تو با سر می دوم قاصـدک واراز خود و هر چون و چند ****************************** غزلی از سرکار خانم عاطفــه ظهــرابی از نایین اصفهان بی رمق دربستر دل مردگی خوابم هنوز دیرگاهی سست وپوچ ونقش بر آبم هنوز
دیگر ای گل چون زلال رودها من رامبین من اسیری درسکوت خواب ومردابم هنوز دیگر ازمن چون گذشته نقش خوبی ها مخوان بی ثمر چون نوشدارو بعــد سهــــــــرابم هنوز رفته ای ، افســردگی از پا درآورده مــــــــــــرا همنفس من بی نفس های تو بی تابم هنــوز
از نگـــــاه آینــــه خیره به چشمان توام نیست چشمم لایق دیدار مهتابم هنوز من شبیه یک کـــویر تشنه ی لب سوخته لحظه لحظه از سراب عشق سیرابم هنوز خسته تر از هرکسی درمانده ام از زندگی اشک می ریزد به حالم چشم بی آبم هنوز باآرزوی موفقیت و سربلندی برای این شاعرخوب وتوانا اشعارخوب این شاعر را می توانید در سایت « شعـــــر نو » دنبال کرده و بخوانید ************************ منصورقاسمیان نسب «کــــوچــه» چقـــدرســــاده نوشتیـم رویِ آن دیوار و بازخـــوانیِ آن 1- 2 -4—هـی بشمـار چقــدر رنگِ زغــالِ اجـاق جان می داد به دست هـــای من وتو،اشـاره ی دیوار وعشق بود شعـاری که رهگـذر می دید و گــاه نیم نگــاهی به فحش یا هشدار کسی کـه صاحب دیــوار بود می دیدش و مـا به مکـر و کلک وانمــــود بر انکار به دست های فـــرو رفتـه در تولد و نام و یاد بــود نویسی به چــرخــــه ی پرگار تمامِ کـوچــه نفَس بـود،کــاهــگل با عطر که می دوید به سمت توعشق، صـدهابار به جـای درد و درود وپیام و گاهی بغض فضای کوچـه پر از سـادگی، نه گرد وغبار غم و غریبی و غربت به کـوچه یعنی درد چقـدر کوچـــه مریض است با تنی تبـدار «نمایش برروی سایت شعرنو» 16/1/1393 فسا ************************* جَزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فِـــــــراق نخفتیم لاجَرَم زخیال بداریک نفس ای قائد این زمام جمال که دیده سیر نمیگردد ازنظر به جمال دگربه گوش فراموش عهدسنگین دل پیام ما که رساند مگر نسیم شِمال؟ به تیغِ هندی دشمن قتــال مینکند چنان که دوست به شمشیرِغمزهی قتال جماعتی که نظر را حرام میگــــویند نظر حرام بکــــردند و خون خلق حَلال غزال اگر به کمند اوفتـــد عجب نبود عجب فتادن مردست در کمند غــــزال تو بر کنـــــــار فُراتی ندانی این معنی به راه بادیه داننـــــــد قــــدر آب زلال اگر مراد نصیحت کنـــان ما این ست که ترک دوست بگوییم تصوری ست محال به خاک پای تو داند که تا ســـرم نرود ز سر به درنرود همچنـــــان امید وصال حدیث عشق چه حاجت که برزبان آری به آب دیده خونین نوشته صـــورتِ حال سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال به نالـه کـار میسر نمیشود سعـــــــدی ولیک نالهی بیچـارگان خوشست، بنال سعدی شیرین سخن شیراز ------------------- نوع مطلب : <-PostCategory-> برچسب ها : نوشته شده در یکشنبه 09 فروردین 1383 توسط منصور قاسمیان نسب| تعداد بازدید : 172
اخرین مطالب
درباره وبلاگ آرشيو وبلاگ ![]() شنبه 03 اسفند 1392 جمعه 02 اسفند 1392 پنجشنبه 05 دی 1392 چهارشنبه 04 دی 1392 سه شنبه 03 دی 1392 سه شنبه 19 آذر 1392 دوشنبه 18 آذر 1392 يکشنبه 17 آذر 1392 شنبه 16 آذر 1392 پنجشنبه 14 آذر 1392 چهارشنبه 13 آذر 1392 دوشنبه 04 آذر 1392 يکشنبه 07 مهر 1392 جمعه 01 شهريور 1392 پنجشنبه 03 مرداد 1392 سه شنبه 01 مرداد 1392 شنبه 03 فروردين 1392 جمعه 02 فروردين 1392 چهارشنبه 02 اسفند 1391 چهارشنبه 11 بهمن 1391 جمعه 01 ارديبهشت 1391 دوشنبه 01 اسفند 1390 جمعه 09 ارديبهشت 1390 شنبه 07 فروردين 1389 جمعه 28 فروردين 1388 يکشنبه 09 فروردين 1383 پيوندها نظرسنجي آمار وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پشتیبانی قالب ![]() Powered By rozblog.com |
||
|