خورگان کیست، خورنگان کجاست؟


 
 

به ادامه مطلب رجوع شــود 

خورنگان-جغرافیای اقتصادی

به طورکلّی زندگی مردم روستای خورنگان برپایه  چندعامل اصلی بنا گردیده است که هرکدام به نوعی زیرساخت اموراقتصادی وخانوادگی وحتّی ارتباطی آنان را نیزشامل شده که به ترتیب عبارتند از: کشاورزی، دامپروری، باغداری، کارگری، معاملات وکسب و تجارت، ودرنهایت، اموراداری ونظامی ومشاغلی که هرکدام به نوعی گروهی را درراه رسیدن به اهداف فردی واجتماعی یاری رسانده وضمن این که منبعی برای کسب درآمدآنان گردیده است، راهی نیز برای خدمت رسانی به جامعه ایجاد نموده است. دراینجا به شرح هرکدام از آنها می پردازیم.

کشاورزی- هرچند پیشینه کشـــــاورزی درروستا به زمان های بسیاردور، یعنی از آغازدشت نشینی، خصوصــــــاًدرکناررودخانه ای که درطول سالیان متمادی جریان داشته است، برمی گــــردد.امّا اطلاعات دقیق ما دراین خصـــوص به سال 1110 ه ق است.وقبل ازآن مالکیت زمین های کشاورزی واسامی کشاورزان ساکن  رانتوانستیم پیــداکرده وذکر کنیم. امّا برطبق شواهدموجود، اراضی این روستا نیزچون دیگرنقاط فارس تحت مالکیّت سیّدعلی خـــان کبیرصــدرالدّین حسینی شیرازی فرزند سیّداحمد نظام الدّین ازسادات دشتکی شیـــرازی قرارگرفت.گویا او تمام املاک فارس را درزمان شاهان قاجـــــارازبهبهان خوزستان تامیناب هرمزگان به (صدو هشتاد هزارتومان)خریداری می نماید. پس ازاوفرزندانش، این مالکیت را درتصاحب خود داشته وچون خودشان به مرور در تهران و شیراز وفسا ساکن شدند، بسیاری ازآنان شخصاً ازکشاورزی دست کشیده و املاک خود را به فرزندزادگان یاخویشـاوندان وگروهی نیز به ضابطین وعاملین یا نمایندگان خود سپرده اند.

مقداری ازاین اراضی درزمان ناصرالدّین شــاه قاجــــار از صاحبانشان گرفته و به دیگران  داده شد.مقـــداری نیزدرجریان اصلاحات اراضی درزمان پهلــــوی دوّم سال  هزار و سیصد و چهل و یک   دربین کشاورزان هرمنطقه تقسیم گردید.(هرمالک موظّف  شد، یک پنجم اززمین های زراعی خودبه  اصلاحات ارضی تخصیص دهد). مابقی اراضی دردست ضابطین یا عاملین وخرده مالکین باقی ماند،یا به فروش رسید ویا به امانت وکارسوددهی سپرده شد. مقـداری ازاین زمین ها نیزبه صورت موقوفات(بدون اجـــازه درخریدوفروش آن ها)، باپرداخت مال الاجاره یا عُشر(یک دهم)یا دراصطلاح  محلی(عُرش) به کشاورزان خواهان کاربرآن زمین درهرفصلِ کاری اجاره داده شد. عدّه ای دیگرنیز ازاین روش استقبال نموده ودرطی سال های متمادی  املاک خودبه موقوفه گذاشته اند.که مهمّترین این موقوفات درخورنگان،عبارتند از:

موقـوفات مُشــاعی(شراکتی)زمین های موسوم به «لَتَه زار، دِهو، پشت فضا ،پَدَم ،کُنار». این موقـــوفات بالغ بر 25 هکتاراست وجمعاً به نام موقوفات حاج حسین خانی فرزندحاج اسکنــدر، پدربزرگ حاج مهدی خان جمالی ازمعلّمین خوش نام روستاست. موقوفه حاج اسکندرخرنجانی، که یک زوج ازچهارزوج مزرعه­ی باغی خرنجان و24ساعت آب از624 ساعت آب قنات خرنجان بادرآمدسالیانه 15000 ریال، نام متصدّیِ  موقوفه  حسین جمالی،محل موقوفه خرنجان فسا،وسعت برحسب مترمربع شامل 200000 مترمربع  سهم  موقوفه و 80000 مترمربع سهم  مالکین است. 

 «ندیمی ،غلامحسین  موقوفات  فسا ص 47 موقوفات خرنجان»

هم چنین موقوفاتی مشهور به شانزده سهمی که نامی آشنا بین مردم،خصوصاً کشاورزان است که به موقوفات میرزا هادی خانی(فرزندسلیمان خان اشرف منصوری)معروف است، که درحال حاضرمتولّی آن سیّدناصر(مشهـوربه ­سلیمان)اشرف منصوری فرزند سیّد یوسف معلّم بازنشسته آموزش وپرورش ­فسا، ساکن­ شیـــراز می­باشد.­این­16سهم ­دراطراف ­روستـــاپراکنده­ می­ باشد،که ­قسمتی ­ازآن ­درزمینهای­ موسوم ­به ­پشتِ ­فضادرشرق ­روستا ودراجــاره­ی ­کشاورزان تلمبه­ وسطی ­است که مال الاجــــاره آن هرساله توسط این کشاورزان پرداخت می گردد. این­ موقـــوفه قسمتی از موقوفات منصوریه فارس می باشد که دردفتراول فارس به ­شماره  66ثبت­ و قید گردیده که رونوشت وقف نامه می باشد، 27 سطراولیه­ ی آن تاییده­ هاوالقاب واقفان ­ودرحال­ حاضرموردعمل اوقاف فارس که درتاریخ رابع­ عشر­من شهـرذی ­القعده ­الحرام­ من­ شهـــــورسنه1315انجام­ پذیرفته ­وتوسط­ مسعــــود ابن یحیی ابن­ منصورالحسنی الحسینی ­انجام پذیرفته ­است.درتیرماه1383توسط ­یکی­ ازکارکنان ­مـــدیرکل ­اوقاف فارس ­اعلام­شـــد:خانواده­ مهـذب­ که ­ازنوادگان ­موسس ­مدرسه ­منصوریه ­وواقف ­موقـوفات ­مدرسه ­مزبور درشیراز می­باشد ­وقف ­نامه­ ای ­دراختیــــــار دارند که ­خانم­ مهـــذب ­وقف ­نامه ­را به ­اداره ه­اوقاف فارس­ارائه ­نمودند و با مطالعه ­ی ­آن مشخص گـردید، اصل رونوشتی است که توسط مسعود ابن یحیی ابن منصور الحسنی الحسینی نوشته شده است.

برطبق ­سندی ­که ­دراداره­ی ­ثبت ­اسناد و املاک ­کشوری ­ودرثبت ­واسناد شهرستان ­فسا موجود است وباشماره­ ثبتی (الف/کد10/4/1-شماره120360–تاریخ11/5/1353)دفتر خانه ­شماره  80فسا، برگرفته از صفحات 119696 تا119703مشخص گردیده است. از61 نفر اهالی خورنگان­ به عنوان دارندگان یا خــریداران و فروشندگان زمین های کشاورزی یا مسکونی یاد شده است.هرچند بسیاری ازآنان قطعات محدودی ازاین مالکیت را دارا بودند، امّا ازآنجا که دارای زمینی با ­سند­ رسمی بودند نامشان ثبت گــــردیده است. درمیان این افراد مالکین واقعی که­ هم چنان نیز بیشترین زمین ها را دراختیارداشته به قرار زیر ذکر شده­اند.آقای­سیّداحمدمنصوری(مهـــذّب)وفرزندان­ایشان­ به­ نام های ­دکترمحمـود مهذّب ­و دکترجـوادمهذّب (نماینــده­ مردم ­فسادرمجلس ­دردوره ­سوم­ وچهارم)-اسدالله ­پرهام ­مشهوربه­­ فتـاح، فرزندمیـــرزا داوود منصـوری(بنیانگـزارقنات­ دوداباد)-سیّدمحمّدمهــذّب ­وفرزندانش ­به­ نام­ های ­گوهـرتاج خانم­ واعظم ­الملوک ­حکمت- میرزا حسین­خان ­اشرف ­منصوری ­فـرزند­سیّدعلی ­خان-بهمن­ حکمت ­فـرزندحاج ­ابوالحسن­ مهذّب–غلامحسین­ جمالی ­فــرزند ملاغلامعلی-تیمسارسیّـــــدمحمود شریف ­همایون ­منصــــوری­ فرزند سیّد عبدالله–خانم­ عشرت ­الشــــــــریعـه­ کشمیـری ­فــرزند عبدالعــــزیز-بانوشکـــوه ­شایگان­ وبانوهمــــا­تاج ­همـایونی ­فرزند حـــاج­ میرزا محمــــود (همسرتیمسارسیدمحمـودهمایونی)-وفلاشمیـعون­ دوشان ­حکیمی ­فرزند کلا الیاس­ حکیمی ­یکی­ از­کلیمیان ­منطقـه،که ­درنوبنـدگان ­سکـونت ­­وهم ­اکنون ­ساکن ­امریکاست.این­ افرادعلاوه ­برمالکیت ­برکشـــاورزی ­خورنگان­ درمناطقی­ چون،رونیزاستهبان،میان­ جنگل ­فسا،کوشکقاضی ­وآغل ­سنگی­­ وموردی(در­دهـانه­ ی ­ورودی­ششــــده)،سنان،تنگ ­مجــــــد(ازموقوفات­ میرزا مجـــــــدالدّین­ که ­به ­دخترش­­ که­ همسریکی­ ازاهالی ­استهبان ­بودند بخشیده ­است)،غیاث ­آباد، سعدآباد ومحمّدآباد،حسین­ آباد­ ونصیرآباد درشیبکــوه ­فسا،همچنین ­باغ­ کنارجــاده ­ی ­کوشک قاضی ورودی شرقی شهرفسا مالکیت داشته اند.

 میرزامحمدرضاخان ­اشرف ­منصوری­ درمنطقـــــه­ ی­ تنگ­ موردی،آغل ­سنگی،وتنگ ­مجــد­

واطراف ­منطقه­ ­ششده­ وقره­ بلاغ­ درزمین ­کشاورزی­ که ­ازاجدادخویش ­به ­ارث ­برده­ بودند،سالها کشاورزی ­درآن­ منطقه ­رارونق­ وبسیاری ­ازکشــــــاورزان ­منطقه­ ­قره­ بلاغ ­ونوبندگان­ وخورنگان درتحت­ حمایت ­ایشان ­به ­کشاورزی ­وامرارمعاش ­پرداخته ­بودندوهنوزنیزبراین­ زمین­هاافرادی ­به کارکشاورزی­ مشغولند.ضابطین ­بابه ­کارگیری­ دهـــاقین­ یارعایا،به­ کارکشت ­وبرداشت­ برروی­این زمینها­اقدام ­می­ کردند.کاراین­ دهقانان ­که­ به­ خرج­ صحـــــــرامشهوربودوباتوجه ­به ­تعدادگاوبند کشاورزمعین ­ 

می ­شدازقبیل ­آبیاری­ مزارع،لایروبی ­مسیرآب­ مزارع،بذر­افشاندن،کوددادن،حرث ،­ویجین ­مزارع،چیـــــدن­ پنبه،درآوردن ­چغندراززیرزمین،درو،خرمن­ کردن ­وکــــوبیدن ­وپاک کردن ­ودرنهـایت ­تحویل­ محصـــول ­به ­انبار،گاهی ­نیز ضابطین ­دربرابراین­ زحمـــات ­طاقت­ فرسا آنچـــه ­سهم ­و نصیب ­کشاورزان ­می­ نمودند فقط ­مقــداری ­گندم ­که ­نان ­سالانه ­ی ­خانـواده ­راتأمین می نمود ویا باتوجّه  به همّت ­مالکین مبلغی درطول سال به عنوان ­کمک هزینه یادرقبـال کاربیشترپرداخت می گردید. تنها زمان استراحت این کشاورزان،هنگام نزول باران  چندین شبـــانه­ روزی بود.درروزهای بارانی ­آب مزارع نیز به­ رودخانه سرازیر

می شد.اراضی وزمین توسّط ­ضــابطین یابه­ وسیله ناظریا نگهبـانان محافظت می گردید. براساس آمارسال 1378 اداره­ ی ­منابع­ طبیعی ­شهرستان ­فسا،قسمت ­مرتع ­داری،باتوجه­ به­ نقشـــه­ ی ­هوایی-1بر50000 (یک ­پنجــــــــاه­ هـزارم)پتــــوگرافی­ هـــوایی(هرسانتیمترمربع ­برابر500مترمربع)مسـاحت  منابع  طبیعی  خورنگان ازمحلّ چهار تُلی و لای پیر درکنار کوه دِرز تا شمال خـــورنگان 6300 هکتارمی باشد.مقداری ازاین زمین ها درطی سالهای متمادی با فوت صاحبان به فرزندان ­یاورثه­  ­آنان ­انتقال­ یافت.مقــــــداری ­نیزبه­ فروش ­رسیدوافــــرادی­ توانستندباخرید قطعاتی ­اززمین ها به کشاورزی بپردازند .کسانی كه از این دوطریق صاحب املاکی  بوده وهستند عبارتند:

آقامحمّدرضا آقایی وفرزند زادگانش استوارمحمّد آقایی ومحمّدآقا وآقابزرگ، فرزندان کرمعلی-حاج جهانگیروحاج فتّاح جمالی و محمّدتقی جمالی فرزندان حسن خان(که حاج فتّاح زمین وتلمبه خودرا به کشاورزان روستای میانده فروخت وبا خانواده درشیرازساکن شدند)- سیّدحسین خان اشرف منصوری فرزند میرزا محمّد علی خان وفرزندانش حاج سیّدمیرزامحمّدخان وسیّد عبدالحمید وسیّد هاشم وسیّدعزیز الله- ناصرجمـــالی فرزندحاج جهانگیر-حاج سیّـــدابراهیم  واسماعیل،فرزندان سیدمحمّد جعفرمنصوری- سیّدنصیـــرخان وسیّـــدفتحعلی خان فرزندان سیّــــدزین العابدین منصـــوری–سیّدمنصـــورخان وتیمسارسیّد محمــــــــود همایونی  فرزندان سیّدعبدالله منصوری-سیّـــــــدمرتضی فرزندسیّد منصورخان–حاج خانلرجمالی فرزند قیطاس–حاج فریدون(خانی)سروی فرزند سیاه–حاج غلامحسین جمالی فرزند غلامعلی-حاج محمّد رضایت فــــرزند غلامعلی- حاج قاسم رضایت و برادران،فرزندان محمّدرضا–سرگرد رضارضایت فرزند غلامعلی– حاج محمود وحاج غلامرضا، فرزندان حاج محمّد ابراهیم جمالی- حاج سعــدالله یزدان پناه فرزند محمّدعلی– حاج فتح الله کرمی فرزند سهراب– حاج باقروحاج جلیل فرزندان عباس قلی- حاج محمود جمالی فرزند هاشم– حاج فتح الله جمالی فرزند اکــرم– حاج یدالله حور پرور فرزند حاج دادالله–حاج علی عباس زاده فرزندمیرزا محمّد–فلکناز حیـدری فرزندخیرالله– حاج حسین ترابی فرزندخانمیرزا– غلامعباس طهمـــورثی فرزند نعمت–زین العابدین کرمی فرزند آقابزرگ–علی کرم مراد زاده فرزندحاج مرادحاصـل که باتلاش فراوان تعدادی ازاهالی رابابکارگیری درامرکشاورزی مساعدت نموده اند– حاج بابا علی رضایی فرزند محمّدرضا– حمزه جمالی فرزندحاج حسین خان-حاج محمّد قلی (الله قلی)مرادزاده فرزند شاه مراد- محمّد حسین علی پورفرزندحمزه. بیشتراین افرادباوجودی که می توانستندبادرآمدحاصله ازکاردرخارج ازکشوردربیرون ازروستاسرمایه گزاری کنند،اماباخریدزمین کشاورزی هم خودشخصاًوهم گروهی­ ازاهالی رادرامرکاروتلاش یاری داده اندکه موجب رونق وعمران روستامی باشند.

        درسال 1341براساس قانون اصلاحات اراضی 39 نفر ازکشــاورزان روستا که چندین سال برای مالکین یاعاملین آنها کارمی کــــردند، طی تحقیقات محلّی وبا تأیید اداره کشاورزی شهرستان فسادارای زمین شدند.درابتدا مقرّرگردیدکه باتوجّه به مقدارزمین تحویلی،آب مورد نیاز نیزبه آنان داده شود، امّا ازآن جا که آب کشاورزی خورنگان درآن زمان ازقنوات تأمین می شد واین قنوات نیز باهزینه­ ی شخصی مالکین حفرگردیده بود، آب به آنان تعلّق نگرفت. کشاورزان درســــه گروه 13 نفـــری گردهم آمده وزمین ها را با قرعه درسه گروه تقسیم ،و با ایجاد سه حلقــه چاه نیمه عمیق وخرید موتورپمپ یا تلمبه آب مورد نیازرا فراهم نمودند.    

       گروه اوّل متشکّل از:حاج کاکاجان شریفی فرزند شریف و فرزندانش حاج قدمعلی وحاج محمّدعلی وحاج حمزه و حاج حیــدر–حاج علیــرضا مهدی دخت وغلامعلی مهدی پور فرزندان درویش- قربانعلی علی محمّدی وابراهیم علی محمّدی فرزندان علی بابا–غلامحسین رضاپور فرزندعبدالرّضا- اسدالله مرادی فرزنددرویش– حاجیِ محمّد زاده فرزند محمّد- حسن کاظمی و حسین هوشنگ(دیانت) فرزندان عوض.

       گروه دوم: رضــــاخان خالقی فرزندعلی عسکر وفرزندش علی عسکر– حمزه قلی خالقی فرزندعسکر وفرزندش حاج احمدقلی– مرتضی محمّد نژادفرزند محمّدخان –غلامرضا غلامی فرزندغلامحسین- قربان ایزدی فرزند مشهدی پرویز– قلندرقلندری فرزند محمّد علی–احمدقلی جمالی فرزنداسفندیار– عبدالحسین قاسمیان ومحمّد حسین قاسمیان فرزندان احمدقلی– رضاقلی خالقی فرزند کاکاخان- درویش حاتمی فرزند محمّد شاه–عزیز قلی مراد زاده فرزندشاه مراد– احمد قلی الله دادی فرزند محمّد– محمّد عبدی و اسماعیل عبدی  فــرزندان ابوالقـاسم.

       گروه سوم:مصطفی خداپرست فرزندکربلایی علی وفرزندش احمد- حاج بابا آرایش فرزندغلامرضا- بیگ میرزاجوکار فرزند شاه مراد(پدرآقای علمدارمصباحی فر-شکرالله صفریان فرزندصفر-محمودشعبانی(مشهوربه میاندهی)وفرزندش غلامعباس –غریب اسدپورفرزنداسدالله–عزیزاســـدپورفرزندکریم–رضاجمالی فرزند غلامرضا–حسینعلی صبورفرزندمحمّدعلی–حاج حمزه صفری فرزندنظرعلی–محمّدجوادی فرفرزندمختار-علی محمّد(غلام)جمالی فرزند درویش.

       سه دستگاه تلمبه درجنوب و جنوب غرب روستا در فواصــل تقریبی 600 متر از یک دیگرتوسّط سه گروه ازکشاورزان احداث گردید که درطول 35 سال محیطی توأم با آرامش ودوستی برقرارگشت وباغ وباغچه های زیبایی دراطراف این سه تلمبه ایجاد گردیدکه انواع درختان میوه از قبیل:انار،سیب،انگور،کیالک، زردآلو،آلوزرد،آلوسیاه ،انجیر،گلابی ودرختان سایه داری چون گز، سایه خوش، زبان گنجشک یا اهر،سپیدار ،بید،توت وگل های محمّدی ویاس،مناظری دلپذیر برای کشاورزان ورهگذران بوجود آوردومحلّی برای تفریح اهالی روستاخصوصاً درروزهای سیـزده نوروز،که بیشتر مردم ازاین همه زیبایی بهره می بردند. محصولات کشاورزی دراطراف این سه تلمبه که تافاصلــــه­ سـه کیلــومتری نیزشــــامل می شد باتوجّه به فصل کاشت هرمحصول، گنـدم،جو، پنبه،ذرّت، جالیز (لته)خربزه، هندوانه، خیار،کدو،گــــوجه و بادنجان، پیاز، سبزیجات، باقلا، نخود،آفتاب گردان ودیگرمحصولات. وکشت پنبه ونخود، لوبیا وعدس، بامیه، فلفل وکاشت سبزیجاتی چون گندنه، نعنا، شنبلیله (شملیز)، کاهو، جعفری و پیاز و تره (گندنه) پیاز،ترب،هویج ،اسفناج ،گشنیز، ترخون، شاهی(تره تیزک)،بود. این باغات تا سال 1382یکی اززیباترین مناطق روستا را تشکیل می داد. متأسّفانه با فوت بسیاری ازصاحبان اوّلیه این زمین ها، فرزندان آن ها به دلایل شغلی دیگرحاضر به ادامه­ ی کار بر زمین پدری خود نشده و بسیاری ازآنان سهــام خودرا فروخته ویا به دیگرهمکاران واگذارکرده اند. باغ های اطراف چاه وتلمبه نیزبه خاطرکمبود آب چاه ازبین رفته وکه ازجذّابیت آن کاسته شده است.

هریک ازاین کشــــــــاورزان درهرسه گروه نیزبا توجّه به میزان کار و زحمت و تعـداد گاوهای کار که در زمان ارباب ورعیّتی داشتــــه وبرروی زمین مالک کارمی کردند، دارای سهم ومقدارزمین شدند. زمین تفکیکی وساعات آب هم براین اساس مشخص گردید.لذا اصطلاح «گاوبند»که معادل ده هکتارزمین می باشد، میزانی برای سهم هرکشاورزبود.که درعرف یک گاوبند،دو گاوبند، سه گاوبند، به همین مقدارسهم ومیزان کارکشاورز اطلاق می گردید.یک گاوبند معادل 12/5 سهم می باشد.برهمین اساس هر 13نفربین 34 الی 40سهم یا27 گاوبند سهم دارند.

برهمین اساس تعدادی ازکشاورزان دارای9 سهم، عدّه ای4/5 سهم، عدّه ای 4 سهم، 2/5 سهم، عدّه ای یک سهم و عدّه ای نیم سهم  ازهریک از ســـهام تلمبه وزمین گردیدند. هرگاوبندمعادل مقدار سهم ودرهرمنطقه با توجّه به مقدارآب وزمین فرق می کرد.

دریک برآورد کلّی سهام کشاورزان خورنگان  100/5 سهم می باشد.که بین سه گروه ازآنان تقسیم گردید.مجموعه­  اراضی زراعی خورنگان اعمّ ازمالکی و غیره، براساس مقدارگاوبند 600 سهم می باشد.

صاحب هرسهم 8 ساعت دردوره­ی 12روزه،می توانست ازآب استفاده کند. هردوره آبیاری برحسب قرارداد بین کشاورزان، دردوره های ده روزه یا هفتگی یا 14 روز با توجّه به نوع قــرارداد برای گردش آب تفاوت می کرد،کشاورزیاخود ازاین آب استفاده می نمودیا درصورت عدم احتیاج،به دیگرهمکاران خود قــرض داده تا دروقت لزوم بازستـــــــــاند،یااینکـه به او می فــروخت.رعایت نوبت آب آبیــاری بین کشـاورزان را «دَهــم و دَؤر» می گفتند که فاصله­ ی بین هردوره ازآبیاری بود، که درآن دوره یا مدت کشاورزان ازسهم آب خود استفاده نموده و دوره­ ی جدیدآبیاری آغازمی شد. با این قــرارداد هرکشاورزمی دانست چه وقت نوبت آبیاری اوست وچه روزوساعتی آب راازدست چــه کسی(یابعد ازچه کسی) باید تحویل بگیرد. قرارداد دیگری نیز بین کشاورزانِ دارای آبِ مشترک وجود داشت که به هر12 ساعت آبیاری یک «طاق» اطلاق می شد. براین اساس دوطاق یعنی 24ساعت وچهارطاق 48 ساعت ونیم طاق 6 ساعت آبیاری برای­ هرکشاورز­است.

        مقداربذری که هرکشاورزدرزمین زراعی خودکشت می کند، یعنی زمین بذرریزیا بذرکاررا با مقیاس «مَن» که معادل سه کیلو باشد، مشخص می نمودند. مثلاً بذرِ مناسب برای250مترمربع زمین زراعی، سه کیلویا یک من می باشد. واین مقداربرای کشت های مختلف مثلاً، ذرّت یا گندم یا کنجد یاپنبه فرق خواهد کرد .

 «گفته  های  حاج  احمدخالقی– حاج  عیوض  جعفری»

ازمحصولات روستا،گندم مهمّترین وبالاترین جایگاه رادارد. پس ازآن پنبه و جو وذرّت وجالیزیالَتَه-هندوانه،خربزه،گوجه،بادنجان،خیار،شمّام نوعی خربزه مصــــری، دست انبوه–چغندرقند(که امروزبه خاطرکمبودآب کشت نمی­شود)،باقلا،اسفناج، سبزیجات ،پیاز، نخود، دررَده های بعدی است.

علاوه برکشت آبی، دربیشتر زمین هایی که امکان رساندن آب به آن مشکل بودو یادر دامنه­ ی تپّه،کشت جو وگندم به صورت دیم «بَش» صورت می گیرد.گاهی نیز درزمینی که محصول گندم سال قبل برداشت شده است وزمین شخم نخورده است، بارش باران بذر ازقبل روی زمین مانده را سبزمی کند ودرصــــــورت رسیدگی لازم به ثمرمی رسد، به این محصول دراصطلاح «کات» می گویند. که هرکس به آن رسیدگی نماید، صاحب آن خواهد بود. انواع جو با نام های «دوپَر- شش پَر»،هم چنین گندم دانه سفید، قرمز یا مکزیکی، از بذرهای معمول کشت در روستا است.

یکی ازکشت هایی که درگذشته صورت می گرفت، کشت خشخاش بود که بیشتراهالی اعم ازکشاورزوغیره به این کاراقدام می نمودند.این محصول پس ازچندین سال ممانعت،مجدداً درسال 1351 تا 1353 به مدّت سه سال درروستا کشت گردید. بنا به گفته ­ی مردم روستا، درقدیم این کشت درسطحی وسیع با توجّه به آب وزمین،علاوه برمالکین وکشاورزان، افــراددیگرنیز به کشت آن درسطوح کمتر وحتّی درمنازل خــود می پرداختند که راه ارتزاق بسیـاری ازمردم بود. این محصول پس ازبرداشت به مأمورین دولت تحــویل داده می شد. افرادی نیزپس ازبرداشت اولیه با حضوردر مزرعه، مقدار اندکی که هنوزبرساقه­ ی بوته­ ی خشخاش مانده بود،جمع آوری و می فروختند.به این کارجمع آوری پس از اتمام محصول «پَلَکی کردن» می گفتند.

       هنوز برج معروف به برج تریاکی در زمین های کشاورزان یاد آور آن روزهاست. آنچه دراین میان حائز اهمیّت است، اراده ودرک بالای مردم درآن روزهابودکه با توجّه به فراوانی ودردسترس بودن این مادّه، هیچ کس اقبالی به استفاده ابزاری ازاین بلای خانمان سوز­ نداشت وبه­ جزچندپیرمردکه تعدادشان به شماره ­ی انگشتان یک دست نمی رسید، مبتلای به اعتیاد دیده نمی شد. به قـــول یکی از اهالی روستا «فرق بین ما جوانان دیروزبا جـوانان امروزآنست که درگذشته درمــــزارع خشخاش به جمع آوری تــریاک می پرداختیم واز فروش آن مایحتاج زندگی فراهم می کردیم، امّاامروزه عدّه ای وسـایل زندگی خود رامی فروشند تا به این سمّ مُهلک دست یابند».

تاقبل ازدسترسی به امکانات پیشرفته­ ی کشاورزی امروزی،کارکشاورزی توسّط دست و نیروی بازو و بهره گیری ازتوان گاویا سایرچهارپایان انجام می پذیرفت. درسال های اخیر شخم زدن زمین توسّط دو رأس گاو موسوم به «گـاوِکـار» صورت می گرفت. گاوها درموازی یکدیگربه فاصله­ ی طولِ چوبی به نام «یوغ» که برگردن آن ها بسته می شد، قـرارمی گرفتند وبه وسیله ­ی طنابی بافته شده ازلیف خرماکه ازقبل آن را درآب خیسانیده بودند، دوسریوغ را به گردن دوگاو محکم می نمودند.چوب بلند دیگری بطورمایل که سرآن به وسط یوغ وقسمت پایین به خیش اصلی«گاو آهن»که ازجنس فلز بود متّصل می شد. دسته­ی کوچکی ازچوب، درپشت دسته­ ی خیش و در بالای آن قرارداشت که درواقع فرمان خیش بود. کشاورزبا محکم نگه داشتن آن مُشت (دسته) ضمن اینکه درجاهای لازم فشار برروی زمین راکم ویا زیاد می نمود،از افتادن ولغزش وانحراف خیش به طرفین نیزممانعت به عمل می آورد.حرکت دوگاو به طرف جلو وهـدایت آن توسّط کشاورز و یاگاوران، خطّی طولی به پهنای چهل سانتی متر دربلندای زمین مورد نظرایجاد می کرد. رفت وآمدمسیرآنقـدرصـورت می گرفت تا تمامی زمین شخم زده شود.

      نرم کردن وکوبیدن کلوخ های بزرگی که درحین انجام شخم زدن ایجاد شده، بعد ازکرت بندی«کُرزَه بندی» زمین وپس ازاوّلین آبیاری که به خاسون «خُسون» که به معنای خیساندن زمین زراعی است، تقریباً دوروز پس ازآبیاری انجام می گیرد. (این آبیاری در واقع سخت ترین دوره­ی آبیاری برای کشاورزاست.چراکه آب درشیارهای خشک زمین فرو وازجای دیگری بیرون می آیدوفرصت کافی برای آب بندی کرت به کشاورزنمی دهد. گاهی این آبیاری باکمک چندکشاورزِ انجام می شود). عمل کرت بندی با وسیله ای به نام «کِـراهـَه» که شبیه به بیل است، امّا سطح فلزی آن مستطیلی وازبیل بزرگتراست ودر دوگوشه طولی آن دوزنجیر بطول دو مترمتّصل است انجـام می شود. سرِدیگرِ زنجیــــرها بایک تکّه چوب به طول تقریبی چهل سانتی مترباحلقــــه ای محکم شده است. دو کشاورزروبروی هم قرارگرفته که یکی دسته­ ی بلند کِراهَه را دردست داردوبا فشاردادن سطح فلزی آن به داخل خاک،مسیرِبُردنِ خاک را مدّنظر قرارمی دهد وکشاورزیا کارگردیگر، چوبِ کوچکِ آن طرف که با زنجیر به وسیله­ی اصلی اتّصال دارد، به طرف خود می کشد. دو نفرضمن انجام کار به جانب چپ یا راست درحرکتند وبه این وسیله زمین را کرت بنـدی(ویا جوی آب را «جدول بندی»)می کنند.هرچه خاک زمین نرمترباشد،کار بهتروآسان ترصورت می گیرد. پس از اتمام کرت بندی، برای مسطح نمودن زمین مورد نظر، با بکارگیری یک رأس گاو ویک تخته چوب که دو سرِآن به وسیله­ی طنابی به گردن گاو بسته شده،تختـــــــه ای پهن که بر روی زمین قرارمی گیرد انجام می پذیرد. کشاورز بر روی آن تخته چوب می ایستد، تا فشارلازم را برآن وارد شود وبا حرکت گاو به جلو تخته نیزکشیده وسطح زمین صاف می شود.این عمل دراصطلاح محلی وبین کشاورزان به«اَوسَـه مُشـتَه»  ousah moshtah مشهور است. انجام این عمل علاوه برسِلَه شکنی، به سبزشدن زودتر گیاه وایجاد رطوبت لازم وهم سطح شدن کرت درهنگام آبیاری های بعدی وایجاد راحتی دروقت ویجن کاری نیز می گردد. به دیــواره های کرت «دَسَـّک» می گویند.که ارتفاعش با توجّه به میزان آب مصرفی داخلِ کرت تفــاوت خواهدکرد.به دوّمین مرحله­ی آبیــــــاری «وادار» یا «شَکـَرآب دادن»،گفته می شود که درواقع میـزان وساعت آب مصـرفی این زمیـن را مشخص می نماید.پس از این دوره از آبیاری، با توجّه به نوع کشت، یک دوره­ی تقریباًطولانی(15روز) ازآبدادن کشت خـــودداری می گرددتا در این دوره گیاه سبزشده بتواند دربرابرگرما یاکم آبی یا درمقابل آفات احتمالی استقامت نماید.دراین مدت گیاه برای یافتن آب وغـــــذا ناچار می شود ریشه خــود راتاعمق بیشتری فروبرده تا به آب برسد.به این دوره­ی خاص«تاسَـه-طاسَه» گفتــــــه می شود.پس ازاتمام این مدّت، آبیاری روی نظم خاصی ازسرگرفته می شود. درکِشت محصولاتی چون چغندر وپنبه وجالیز وگوجه وبادنجان و سبزیجات وپیاز، علف های هرز بیشترین عامل کاهنده درتولید محصول هستند. لذا ویجیـــن کاری «پات» درچنین مزارعی هم باید بیشترصــورت گیرد. این کار به وسیــله­ داس«داسِ پاتی» و تیشه انجام می شود. با توجّه به رشد علف های هرز، پس ازهردوره آبیاری دویا سه روزبعدازآبیاری،باید به ویجین کاری اقدام شود.گاهی دانه های کاشته شده آنقدر نزدیک به هم سبز شده ورشد می کنند که انبوهی ازبوته هامانند شاخه گُل درهم پیچیده واحتمال باردهی آنان کم خواهدشد. برای اینکه بوته قوی تررشد نماید، بایدبوته های اطراف آن را باریشه اززمین بالا بکشند، به این عمـل« توکَش کردن» یا « دو به یک کردن» گفته می شود.

برداشت گندم  وجو- برداشت این دو محصول پس از6 یا7ماه آبیاری دراواخر بهارصورت می گیرد. درگذشته این کار با دستان کشاورز درگرمای طاقت فرسا وبا داس درو،انجام. ومدّت زمان برداشت به میزان مقدار بذرکاشته شده ونوع زمین وکیفیت محصول ازنظر مرغوبیت وباردهی فرق داشت.کار بانام و یادخدای بخشنده ودرود وسلام به پیامبرو معصومین(ع)ودعای مخصوصی بودکه برکت وخیررا به همراه داشت آغاز می شد. هرکشاورز به تنهایی یا به کمک فرزندان یا دیگر دوستان کشاورزش دست به دروکردن محصولی می برد،که یک سال درانتظارآن لحظه شماری کرده است. بُرِش اوّلین ساقهای گندم را که مشت اورا کاملاً پرکرده بود، با ذکرصلواتی به هوا پرتاب می کرد تا هدیه ای برای خوشه چینانی باشد که چندروزدیگر ازراه خواهند رسید.گندم های دروشده را دربسته های کوچکی به نام«اَنبـاف»(که شایدهمان انباشته باشد)روی زمین قرارمی دادند. بطوری که درنزدیکی ظهرسطح وسیعی اززمین را انباف هاپوشانیده بود.

ساعتی قبل ازغروب خورشید آن ها را جمع آوری ودرفاصله هایی تقریباً 10متری از یکدیگرانباشته می کردند به این حجم انباشته «پِـِرPER  »گفته می شد.پس از اتمام کامل درو، روزی را برای جمع آوری این پشته های بزرگ «تالَه» «بافه» «پِر» اختصاص داده تابا کمک افرادی(افرادکوله کش) با طناب یا چادربه حمل این گندم درو شده وبردن به محل اصلی«خرمن» اقدام شود. جای خرمن را ابتدا مشخص کرده به طوری که باید کاملاً مسطح وازخار وعلف عاری باشد. محل آن آبگیروگود نباشد وتاحدودی نزدیکترین فاصله،تامحل استراحت یا منزل کشاورز باشد. گاهی کشاورزان جای خرمن خودرا نزدیک به یکدیگرانتخاب کرده تا درمواقع ضروری واستراحت ساعات بیشتری درکنارهم باشند. همین حُسن انتخاب ودوستی باعث شده بود که دربسیاری ازمواقع وصرف غذا همگی کنارهم باشند،بطوری که بعضی اوقات چندین کشاورز،شب وروزبا یکـدیگردرصحـرا سپری می کردند.پس ازآنکه خرمن ها آماده می شد، افـــرادی به نام «چاروادار» که آنان نیزچون کشاورزان مردمی زحمت کش و نان حلال خوربودند وهرکدام بیش از ده الاغ برای این کارآماده کرده بودند،درخرمن حاضرشده ومشغول کوبیدن آن می شدند.آنان باخواندن اشعاری به صورت سؤال وجواب، الاغ ها را دورخرمن وبرروی پشته های گندم یا جو خرمن شده، که گاهی ارتفـــاع آن تا 5 متـر می رسیـد گردانیده،وکشـاورزنیزخود ویا با کمک دیگـران دروسـط خـرمن قرارمی گرفت وبا وسیـله ای بـه نام «اَؤسی» که شانه چوبی بزرگی بود وشکل چنگال غذاخوری داشت،تالَه های گنـــــدم رااز مرکز خرمن به کناره های خرمن ودرمسیرالاغ ها پرتاب می کرد، تا کوبیده وخرد شوند. این گردیدن آنقدر به طول می انجامیدتا ساقه های گندم کاملاًخرد شده وهم سطح زمین شود.کاه وگندم مخلوط روی هم انباشته می شد وپس از استراحتی یک روزه درفرصتی دیگرکشاورز با «اَؤسی» کاه ودانه ها را زیرو رو می کرد و دوباره الاغ ها برای عمل«کـــاه روکردن» به سطح خرمن می آوردند. (با گشتن مجدِد روی خرمن،کاه برسطح خرمن ودانه های گندم به زیرمی رفت).

دروسط یا مرکزخرمن به شعاع دومترکاملاً زمین پیدا بودو چیزی برآن قرارنداشت، امّا کاه ودانه دراطراف آن به شعاع 5 مترچون حلقه­ ای گِرداگِردخرمن را پوشیده بود. پس از آن، مرحله­ ی بادکشیدن کاه و دانه فرامی رسید.حال باید درانتظاروزیدن باد نشست. به محض وزش باد،کشاوزر«اَؤسی» خودرا برداشته ودرهرمرحله مقداری ازکاه ودانه رابه هوا پرتاب می کرد تا گندم ازکاه جداشود.گاهی کشاورزبه خاطر نیامدن باد، بایدچندین شبانه روزدرصحرا بماند.پس از اینکه مقداری ازگندم ها ازکاه ودانه پاک می شد ورنگ سرخی گندم خودرا نشان می داد کشاورز باامید بیشتری کارش را ادامه می داد. مقداری ازاین گندم نیمه پاک شده به شکل تپّه ای کوچک وکشیده نمـودارمی شد«طَـرز». این طرز را درحین باد کشیدن وپاک کردن به شکل مخروطی درمی آمد که به آن «قُـوّه»که همان(قُبّه) باشد،گفته می شد. دراین مرحله گندم ازکاه کاملاًجدا گشته وبه گندم«رِنگ»معروف بود.پس از این مرحله نوبت به گرفتن سنگ ریزه یاکلوخ هایی بودکه از زمین، به گندم اضافه شده وباید جدا شود.این کار به وسیله­ ی غربال های مخصوصی که به غربال گندم پاک کنی «غربال بیـزه» بیختن نامیده می شد، توسّط افرادی زحمت کش انجام گرفته وعمل بیختن وپاک کردن نیز ازخاطره های شیرین آن روزهاست. درحین پاک کردن گندم «قابَک» یا ساقه های گندم یاخوشه های خرد­نشده درگوشه ای ریخته،که علاوه برمزد کارگران پاک کننده، این هم سهم آنان بود که درپایان کارخود اقدام به کوبیدن وپاک کردن آن می نمودند. این خوشه هارا با وسیله ­ای چوبی کوچک ودسته داربه نام«کُتَـک» می کوبیدند وسپس باد می کشیدند. پس ازاتمام عملیـــات پاک کردن، نوبت به وزن کردن گندم با قپان یا ترازوهای بزرگ با کفـه­ی پارچه­ ای­ می رسید،اینکارهم توسّط افـرادی­ خوش سلیقه وبااخلاق وبذله­ گو انجام می­شد. دو نفراز کشاورزان در دوطرف کفّه­ ی ترازو وکنار قبّه ­ی گندم می نشستند وبا دستان خود گندم را درکفـّــه می ریختند و کِیال هم با خواندن اشعـــار وذکر نام خدا ورسول وامام وگاه نیز بالطیفه گویی وشوخی،خستگی را ازتن کشاورزان وافرادحاضردرصحن خـرمن بیرون وهم سرعت عمل را بالا وبالامی برد.با پُرشدن هرکفّه از ترازو آن را درجـــوال یا تــوبره(بافته شده ازتکّه های پارچه)که دو نفرآن رادر دست گرفته بودند ریخته می شد و کیال بلند بلندشماره تعدادظرف پرشده راچنــدبارتکرار می کرد. کفه رادرجوال ریخته ودونفر دیگرجوال ها را دوتادوتا روی بند مخصوص جوال «جُلَک» گذاشته و آن را می بستند وبرروی هم قرارداده تا آماده­ ی بارکردن برروی چارپایان گردد. یادم هست درآن روزهای کــــودکی،با بچّـــه های دیگرروی این جــــوال های فراوان اطراف صحن خرمن چه با شـوق بالا وپایین می پریدیم.

پس ازاینکه گندم ها درجوال ها جا می شد، برچارپایان بارنموده وبه خانه می آوردند ودراتاق مخصوصی که برای نگهداری گندم آماده وازقبل آب وجـــارو شده بود،خالی می کردند.خانه­ ی گندمی،دربین اهالی،مثل امروز که خانه­ی نشیمن یااتاق پذیرایی نامی آشناست، بسیارآشنا بود.مزد کارگران درمراحل مختلف ازدرو تا برداشت و کوبیدن وپاک کردن وحمل تامنزل همه به صورت جنسی(گندم)وغیرنقدی بود.نان گندم درزمان های قبل به خاطرکشت کمترگندم بسیارکمیاب بود و تنها عده خاصی از آن بهره مند بودند وخوراک بیشترمردم نان جو، نان ذرّت ونان اَلُم بود.لذا پزشکان به بیمــــاران خود دربعضی اوقـــات تجویزبه خوردن نان گندم می نمودند.اصطلاح نان نو یاگندم نو درموقع درو وبرداشت این محصول برزبان ها جاری بود، اما بیشتر اهالی معتقد بودند که گندم تازه برداشت شده باید مدّتی درخانه بماند تا مرغوبیت بیشتری پیدا کند که به آن (گنــدم پَی دار)می گفتند. «پَی»در زبان مردم به معنای مرغوبیت وازهم جدا نشدن نان بعد ازپخت اطلاق می گردید. آرزوی داشتن نان گندم درنظر عده­ ای آن قدرمهم بود که وقتی میوه­ای خوراکی درفصل خاص خود می خوردند می گفتند« نو اَ نو بِرسَه   گندم اَ جو بِرسه »یعنی نوشدن این میوه شامل گندم هم بشود  وفراوانی نان گندم به فراوانی جو برسد. بچّه های کارگران زحمت کش دراین مراحـــل هم سهمی از خرمن داشتند واصطلاح «تَه خرمنی یا تَه قُــــوّه ای یا تو دستمالی» به مقــدار گندمی اطلاق می شد که هرکشاورز با بلندای همّت خـــــود به این بچّـــــه ها می داد...«یاد پدربه خیر،خـــــودم می دیدم چقدر دراین مهربانی دست هایش آسمانی بود هرچنـــــد چشم بسته دستمال ها راپرمی کرد می شنیدم که صاحب دستمال می گفت بس است نمی شود دستمال راگره اش زد».

دراین نعمت فرشتگان زمینی یعنی فقرا ورهگذران هم سهیم بودند، خداوند به واسطه­ دعای آنان نعمت را برکشاورزان گشایش داده بود، به هرکس درطول سال کاری برای کشاورزان انجام داده بود، خبرداده می شد تا بیاید ومزد کار و زحمت خود رابگیرد. افراد بی بضاعت نیزپس از اتمام خرمن درمحل صحن خرمن حاضر وبه جمع نمودن دانه - باقی مانده اقدام می کردند.

آنچه ازاین خرمن باقی می ماند،کاهِ خرمن بود که یکی دوروز بعد، پس ازاستراحت کشاورزان به وسیله­ ی«تورِ کاه کشی»که با پشم بز بافته شده برروی الاغ بارکرده و به خانه آورده می شد، تا هم غذای زمستان دام ها باشد وهم در کاه وگل واندود نمودن دیوار وپشت بام منازل استفاده شود. دراصطلاح محلّی به این فصـل ازسال «فصلِ داس ودرو»گفته می شد. امروزه تمام مراحل شخم وکاشت وسم پاشی و برداشت توسّط ماشین یا تراکتــــــوروکمباین صـورت می گیرد. امّا متأسفانه ازآن همه شورونشاط خبری نیست.خوشه چینی یا برداشت خوشه های گندمی که درهنگام درو یا برداشت «پِـِر» یا بافه روی زمین پخش می شد، توسّط افرادی فقیردرچادریا دستمال، ازروی زمین جمع آوری شده وبه خانه برده و آن را کــوبیده وپاک نموده وبه مصرف می رسانید. بیتی معروف محلی درحال و هوای آن روزها شنیدنی ست:

درو کـــن تا درو زارت ببینم        بیام پشت سرت خوشه بچینم

بیام پشت سرت خوشه نباشه       مـــــزاری بهر من کن تابمیـــرم

   «مشاهدات  نگارنده  طی  چندین  سال»

      برطبق آماراداره­ ی کشاورزی شهرستان فسامیزان برداشت گندم آبی، روستای خورنگان سالانه750 تن وبرداشت کشت دیم 100 تن است.بزرگترین آفت گندم حشـره«سِن»است­که به اندازه­ ی دانه­ ی باقلاست.لذاسمپاشی برعلیه این آفت لازم است.

        چغندرقند:تاچندین سال قبل که آب کافی برای کشت این محصول وجودداشت، کشاورزان روستا به کشت این محصول مبادرت می ورزیدند.ولی ازآنجاکه این محصول مراقبت های ویژه­ ی یک ساله ،چون آبیاری منظّم، مبارزه­ ی مداوم با علف هرز وسم پاشی پی گیررا دارد وباتوجّه به کمبود آب زراعی ومقرون به صرفه نبودن این محصول با هزینه های جانبی،این محصول جای خودرا به گندم وذرّت داده است.

بذراین محصول ازاداره­ ی کشاورزی فسا دراختیارکشاورزان قرارمی گرفت واغلب دربرابر قرارداد قبلی از­آنان­ خریداری می گردید.زمان برداشت چغندردرزمستان است،که کارگران با به­ کارگیری وسیله­ ای به نام «مَتیل» که مانند بیل، دسته ای بلند دارد ودرانتهای آن تکّه فلزی نیمه استــوانه متّصل است اقدام به بیرون آوردن چغندرکرده وپس ازجمع آوری آن را درماشین های مخصوص حمل چغندر، راهی کارخـانه­ ی قندفسا می شد. ازبرگ این محصول خوراک دام ها تأمین می گشت و تَفـــــاله­ ی آن نیزپس ازآنکه درکارخانه تصفیه گردیده و به دامداران فروخته می شد.خاطرات علف چینی درمزارع چغندرقند ودرگیری با نگهبانان مزرعه وگاه پاره شـــــدن چادرعلف چینان به جرم چیدن برگ چغندرهم ازآن­ حکایت ها بود.عدّه­ای نیز ازسرچغندر وپختن آن درزیرتنوریا بِریزه وخوردن با سرکه و سِکنجَبین خاطره ها دارند.

پنبه- ازمحصولات مرغوب­ وفراوان روستا،کشت پنبه­ است. آغازکشت این محصول درفصل بهاربود. ابتداپنبه تخم(دانه ­ی پنبه)رادرآب خیس می کنند وسپس درخاک نرم یا خاکستر وَرز می دهند و آنقدر باکف دست آن رامی مالند تا پُرزها یا نخ های ریزپنبه که برروی دانه پنبه چسبیده محو گردد ورنگ خاک به خود بگیرد. فلسفه­ ی این عمل به خاطرآن است که درهنگام بذرپاشی، پنبه تخم برروی زمین قرارنگیرد وداخل پوسته ­ی خاک شود،که خودکاری لازم وضروری است.این محصول درطول کاشت تا برداشت سختی های فراوانی درپی دارد. ومراقبت بیشتری ازقبیل ویجین کــاری دوره ای و انجام دو به یک کردن بوته ها و سم پاشی مـداوم را می طلبد.هنگام برداشت پنبه درروستا در اوایل آبان ماه است.که توسّط زنان وکارگـران،صـورت می پذیرد.مـزدچیـدن پنبه برای هرکارگـــراغلب برحسب مقدارپنبه چیده شده توسّط هرکارگروبراساس کیلو یامن بود .(این نرخ از سال 1345 تا کنون از 2/5ريال تا5000 ريال متغیّربود). درهنگام برداشت پنبه،افراد پنبه چین ضمن یادآورشدن خاطرات خود وصحبت درموارد مختلف، گاه نیز آوازخوانیِ افرادی ازخستگی جسمی کارگران می کاست. کارگــران صبحانه وناهارخود را که اغلب نان وخرما وتخم مرغ به همراه داشتند.هنگام غروب پنبه های چیده شده را جمع آوری ودرگونی های بزرگی که صاحبان مزرعه به آنان سپرده است ریخته ودهان گونی را دوخته تا وزن شوند. وروی هرگونی نام کارگرپنبه چین نوشته. تااشتباهی صورت نگیرد وحقّی ازکسی ضایع نگردد. بعضی ازکشاورزان پنبه های خودرا به منزل آورده وبا دستگاهی به نام «چیکـو» اقدام به تهیّه حلیج وپنبه تخم می نمایند وگروهی نیز آن را به خریداران عمده یا واسطه میفروشند.ازحلیج آماده شده درتهیه ودوخت بالش وتُشک ولَحاف استفاده می شود.اخیراً دستگاه حلیج زنی مجهّزی درروستا به کارافتـاده که با خرید یا امانت گیری پنبه از کشاورزان، به تهیّــــــه حلیج وپنبه تخم می پردازد. برداشت پنبه درچند مرحله: اوّل چین (چین اوّل)دوّم چین(چین دوّم)سوّم چین(چین سوّم) ودرنهایت چیدن غوزه «غَروک وارون» صورت می گیرد. غوزه چیده شده درواقع پیله های باز نشده یا نیمه بازیاخشک نشده هستند که دیگر ماندن آن ها برروی بوته ودرمزرعه مانده وباید به مـــنزل آورده شودوبر پشت بام منازل یا حیاط خانه درمقابل نورخورشید قرارگیرند، تا پیله ها یا غوزه ها باز و درفرصت مناسب به جدا کردن پنبه ازغوزه اقدام گردد. پس ازاینکه محصول زراعت پنبه برداشت شد، افرادی برای امرارمعاش به جمع آوری باقی مانده پنبه درلابلای بوته های آن پرداخته وازاین راه چیزی عایدشان می شود. زمین این زراعت را هم برای چرای گوسفندان به نام«پاراگـــاه»درمقابل مبلغی کشاورز به صاحبان دام واگذار می کند.                                 

 «مشاهدات  نگارنده»

میزان برداشت پنبه درروستـا براساس آمار اداره ­ی کشاورزی شهرستان فسا 350 تن درسال می باشد. شعـری به یادم آمد که خالی از لطف نیست. مرحوم پدرم می گفت:

دو فصلی که، باران نیاید به کار         یکی پنبه چینی، یکی پنبه کار

ذرّت-درروزگاران گذشته حتّی تا سال 1343 ذرّت سفید دانه،کشتِ بیشترِ کشاورزان را تشکیل می داد.که ازآن درتهیه­ ی «نان ذرّت» ویاخـــوراک دام هااستفـاده می شد. نان ذرّت، نان بیشترمردم درروزهایی بودکه گندم یا وجود داشت یا کم بود. پس ازآن نان جو و با آمدن گندم، این نان قوت اصلی مردم گردید. امروزه از کشت ذرّت سفید دانه هیچ اثری نیست وحتّی بــــذرآن هم کم است. بوته­ ی این محصول شبیه ذرّت زرد صنعتی امروزه بود با این تفاوت که خوشه بزرگتر ومانند سرِعصا خمیده و دانه های آن سفید وبه اندازه دانه­ ی ماش یا ماشک بود، انتهای آن که به پیله خود چسبیده رنگ سیاه و ریزی داشت.

خوشه­ ی ذرّت، باکمی کج کردن بادست می شکست. دانه ای تُرد وخوشمزه داشت.که بعضی ها آن را بِرِشتَه کرده ومی خوردند.این خوشه ها را که اهـالی به آن «کَلَک ذرّت» می گفتند، پس ازچیـدن درمحلّی گـذاشته وخشک می کردند و با وسیله ای چوبی به نام «کُـتَـک» می کوبیدند وپاک می کردند و به آرد تبــدیل ونان می پختند. چــــون این نان دروقت خمیرگیـری وپختن بسیار نرم بود وازروی دست نان پز، لیز می خورد به آن «نان شُل شُلَک»هم می گفتند.ذرّت امروزی دردوفصل بهاره وپاییزه کشت شده وپس ازرسیدن دانه­ی آن، با کمباین مخصوص درو می گردد وبه مراکز ذرّت خشک کنی برده وسپس به فروش می رسد.

ازدیگرمحصولات روستا کشت تابستانه مشهور به ­صیفی،چون هنـدوانه،خربزه، خیار،گوجه وبادنجان ،طالبی وگرمک،کدو، نخود،عدس،ماش یا ماشک، بامیه وسبزیجات است.

برای کاشت محصولاتی چون هندوانه وخربزه،کشاورز ابتدا بذر­دلخواه را که ازسال قبل با دستان خودجمع آوری ونگه داری کرده است. درتکّه ­ی پارچه ای یا دریک لنگه­ ی جوراب ریخته وگره می زند وآن را درظرف آبی قـرارمی دهد تا پس از چند روز تخمه ها ریشه بزنند. سپس آن رامدّتی درمعرض نورخورشید گذاشته، تا روز بعد آن را به صحرا برده و درزمینی که از قبل آماده کرده است بکارد. درمراحل آماده نمودن زمین، باید کرت بندی نزدیک به هم ودَستَک هایی باارتفاع تقریبی 50 تا 80 سانتی مترایجاد گردد. پس ازآنکه ازآب پرنموده وآب درزمین فرورفت وخاک کاملاً نرم وآماده شد، به مرحله­ ی کاشتن بذرپرداخته خواهد شد، آنگاه تکّه چوبی که سرِآن کاملاً گِرد واستوانه ای است دردست گرفته، وبعداز اینکه با کف کفش کناره ­ی بالای کَرت را صاف می کنند، چوب را آرام درجای مورد نظر درزمین فروکرده وگودالی به عمق10سانتی متـــرایجاد نموده ونفردیگری دودانه از تخمه­ ی هنـــــدوانه یاخربزه یاخیار،داخل آن گــــودال می ریزد وبه طرزخاصی دهانه­ ی آن گودال را درهم می فشارد وتا پایان این روش ادامه می یابد تا تمام بذرکاشته شود. چندروزبعد، اوّلین جــوانه خودرانشان می دهد.اگرپس از10 یا15 روز بعضی از تخمه ها سبزنشدند. ناچار باید تخمه ­ی دیگری به جای آن کاشته شــود، این که تعــدادی از دانه ها سبـز نمی شدنددراصطــلاح می گفتند بذرها «پَراندَه اَند». وقتی برگ های جالیز به دویا چنــد عـدد  می رسید می گفتند«کبـــوتری» شده است(گویا اشاره به این است که این بوته ها مانند کبوتربچّه، بال و پردرآورده است). به دنبال رشد بوته ها و شاخه کشیدن آن ها، کشاورز باید دائماً درمزرعه حضوریابد وشاخه های بوته راازسطح آب خــــورِ زمین به بالای دیـواره ­ی آن یا برروی «کُچـَه» قراردهد. دراین مرحله از رُشد بوته،گفته می شد«لاله ها پیش رَو کشیده اند».که منظور ازلاله همان بوته های هندوانه یاخیاریا خربزه می باشد.و پیش رو درواقع پیشـروی و رشدبوته ها به ­جلومی باشد.

به محض ظاهرشدن گل های محصول، جهت جلوگیری ازریختن آن ها باید اقــدام به «بودادن لَتَه» نمود. لَتَه درواقع همان جالیزدرعرف اهالی است. مقداری چربی یا پیه گوسفند را با تکّه پارچه ای درهم آغشته کرده ومی کوبند و به قسمت های مساوی تقسیم وهرتکّه را درمحلّی ازجالیز گذاشته وهنگام غروب آفتاب، اقدام به سوزاندن آن تکّه آماده شده می نمایند. دودِحاصل ازاین چربی وپارچه ها باعث می شود تا گُلهای هندوانه ودیگرمحصولات بر بوته­ ی خـــود بمانند وازآن جدا نشوند. درمزرعه­ ی گوجـــه فرنگی نیز باید هرچند گاه گـــوگرد پاشی شود، تا از ریختن گل های آن جلوگیری شود. بزرگترین وزیباترین هندوانه ها ازسوی افرادی که تازه نامزدی کرده بودند، به خانواده­ ی عروس پیش کش می شد. زیباترین خاطرات ماازمزارع جالیز یا لته، درفصل گرم تابستان درداخل«کَـپَر»که ازبرگ نخل«پیش»ساخته می شد، که درکنارپدر ودوستان ودیگرکشاورزان درگوشه ای ازاین مزرعه «بُـنَـه»جایگاه ماندن افراد درآن روزهای خوب ودرگوشه­ ی دیگرمحلّی برای نگه داشتن تخمه­ ی هندوانه درروزهای«تُخمَک گیری»یاجمع آوری تخمه­ ی هندوانه های مصرف شده ویا شکسته و آسیب دیده درپایان فصل این محصول بود.

  اصطلاحاتی  که  در­امورکشاورزی  بین  اهالی  رایج  می باشد.

آوردن= به میوه ومحصول نشستن درخت یا بوته.

اُرُک=مقدارآب همراه بامقدار زمانی که، پس ازقطع آب ازسرچشمه یادهانه­ی تلمبه، درراه روان است تا به سرمزرعه برسد ومقداری ازکشتزار را آبیاری کند، آب بین راه یا اُرُکِ آب زمین را بس است.

اَؤگاه= محل آبشخورحیوانات، آب گاه.

اَنباف = اندازه­ ی چند مشت بریده شده ازبوته ­ی گندم وجو.

اِشکَـؤلـَک= غـــوزه های خشک بوتــه­ ی پنبه، مادّه ای برای مصـرف سوخت، به آن جَوذَق(جودق)، غوزه­ی پنبه(پوشش پنبه برروی بوته)هم گفته می شود.

اِسپارَه=چوب کوچکی که برگلوی فلزی بالای بیل قراردارد وکشاورز با فشاردادن پا برآن. بیل را درزمین فرومی کند.

اَنصار،انسار=خوشه­ ی درخت انگور که هنوز ریز وبه شگل گل است، انواع انگورها عسکری، قلاتی، مادر بچه، لُرکُش، ریش بابا، سیاه، سمرقندی.

بُچَه= مقدار واندازه­ ی یک کف دست از سبزی.

بافَه = مقداری از گندم یا جو درو شده، اندازه­ ی پرشدن در دستمال یک متری.

بُنَه پا = نگهبان وناظر زمین وزراعت(ازمصدر پاییدن، نگهداری کردن).

بَرم و بال = جوی ومسیر آب دهی زراعت.

بَش = دیم، کشت وزراعتی که با آب باران  آبیاری ورشد کند.

بَلال = برشته کردن خوشه­ ی گندم یا ذرت نیمه رس یا رسیده،کاملاً خشک نشده.

بور وبلال = زرد شدن خوشه ­ی گندم وجو وذرت.

پاکَن = ویجن کاری اطراف درختان باغ با بیل.

پات=ویجین، دو به یک کردن،تُنُک کردن ایجاد فاصله بین گیاه.با داس یا تیشه.

پَـلَـکی= جمع آوری باقی مانده­ ی زراعت یامیوه توسّط مردم یاصاحب آن ورهگذران.

پَتَه= یک معنی آن در کشاورزی یعنی دانه­ ی گندم یا جو قبل ازرسیدن، نارس که خوراکی است وبرای تنوّع بچّه ها آن را با دست ازپیله جدا کرده ومی خورند، البتّه معانی دیگری چون، اَسرار وسِرّ.

پاتَه = علف گیاهان خوراکی، مثل پاته خشخاش، به پوست پشت ناخن هم گویند.

پَدَم =آبی که به خاطر بالابودن سطح زمین نمی تواند حرکت کند ودرجا می ایستد وبه کُندی حرکت  می کند، زمین خشک وبی حاصل شیار شده بدون استفاده.

پا جوش، پاجوشَک= ساقه های سبزشده­ ی کنار درختان از همان درخت.

پِـِر= مقداربوته­ ی گندم یا جو بریده شده با وزن تقریبی 300 کیلو،چندانباف.

پاراگاه=جای زراعت،علف ها وبوته های گیاه پس ازبرداشت محصول ،که برای چرای گوسفندان به افرادی واگذار یا اجاره داده می شود.

پَیتَه = نشاء گیاهانی مثل بادنجان یا گوجه،که به آن نَیمَه هم می گویند،گیاهی که پس ازجدا نمودن وجابجایی ازمحل تکثیردرمحل مورد نظرکاشته شود.

تَختَه = مجموعه ­ای از کرت های درامتداد هم که به ترتیب آبیاری می شوند، هر­زمین کشاورزی به چندین تخته تقسیم می شود.

تخم = مقدار بذرمورد نظر برای کاشت. درهرفصل زراعی.

تُدَه =علامت گذاری زمین کشاورزی با چند دانه کلوخ بر روی هم، نشانه،سنگ تُدَه.

تیر= خط مستقیم بین مزارعِ هرکشاورزبرای تعیین مرزمشترک با خاک شخم نشده.

تَرجُق =تازه، سبزی نازک تازه.

تِج زدن = پیدا شدن ونشان کردن اوّلین برگ های محصول و زراعت.

تی پا = پایین و انتهای زمین کشاورزی یامحل پایین جنوب روستا.

تَوَند بسته = کرت بندی یا کُرزَه بندی زمین، تَوَند بستن.

تالَه = مقدارگندم بریده شده توسّط داس درو در حجم یک بغل پُر دو دست.

تی داس =مقداری ازبوته ­ی گندم یا جو بریده شده در ابتدای کاربه جحم کف دست.

تَه پاراگاه = باقی مانده پاراگاه که عمومی است که به اجاره یا به فروش می رسد.

تَه تو=مانده محصول اعم ازمیوه یاعلف یاهرچیزدیگر.بربقیّه­ ی اشیاءهم صدق کند.

جو=(بروزن او) تکه ­ی ازچوب که بربالای گردن گاو ِکار درهنگام شخم زدن گذاشته و با بند درزیرگلوی گاو محکم می شود،سپس چوبی دیگر به نام دُهک که خیش آهنی بر آن متصل است درانتهای آن افزوده می شود.

جزبَل = جزوَل، جدول، جوی آب(جوغ وجزبل)جوی وجدول.

چِغَلَه =چغاله، میوه نارس وگَس، چغاله­ ی بادام.

چَهلَه =چاله،گودالی که صحرانشینان وکشاورزان وچوپانان درصحراحفر واطراف آن را با چوب های کوچک می پوشاندند تا آب داخل آن خنک بماند واز آن بخورند.

چوغ پنبه ­ای= چوب پنبه چوب خشک بوته پنبه که برای سوخت استفاده می شد.

چاربالی=چهاربالی،چادری­که درآن علف قرار دهند­ و چهارگوشه یاچهـاربالی می بندند، اسم این چادر«چادر مَلَّه» بود که قدیم درروستـــــای فدشکویه بافته می شد.

چُک= ریشه­  باقی مانده از بوته­ ی بادنجان سال قبل که سبز شده وثمرمی دهد.

چَلُک=تکّه چوبی کوچک که اتصال بین دوچوب بزرگ جو و دُهک را فـراهم وبرگردن گاوهای نر و کاری درهنگام شخم زدن قرار می گیرد.

خاف=زمین نرم وروان.

خُـبا= زمینی که چندروزبعد ازآبیاری، شرایط کار برروی آن فراهم باشد.

خاسون یا خُسون= اوّلین مرحله­ ی آبیاری، خیساندن، شَکَرآب،(شَکَرَؤ).

خصیل =قصیل-علف گندم یاجوقبل ازرسیدن دانه،که خوراک دام هاست.

خِنار=گودال حاشیه زمین کشاورزی،بریدگی عمیق

دست آمدن = به دست آمدن، فصل وموقع رسیدن وبرداشت میوه ومحصول مزرعه.

دایه =چوبی که زیرشاخه درختان می گذارند تاکج نشود وپایین نیاید.

دِنَه= مخفّف دهانه، محلّ عبور آب از یک کرت به کرت دیگر.

دَسَّک= (با تشدید س)، دستک، مرز بین کرت ها، دیواره های خاکی.

دُهک=(باسکون ه وک)=چوبی به صورت مایل به قسمت جو وبرگردن گاو درهنگام شخم زمین بسته می شود وخیش آهنی در انتهای پایین آن قرار دارد.

داردون= مزرعه­ ی ذرّت، به ساقه ­ی بلند باقلا یا بوته ­ی ذرت «دار» گفته می شود.

رَنگ اَؤ =جای آب، رنگ آب بر روی بالای زمین یا کرت، نمِ آب بالای سرکرت.

سندطاقَؤیی=(طاق آبی) اندازه­ی مساحت زمینی که یک طاق آب(12ساعته)شامل شود، کشاورز با گاوهای کاری خود برای مالک درمقابل مبلغی که ازاو قرض می گیرد کارکند، وسندی که در این خصوص تنظیم گردد سند طاقَؤی است.

زخمی کردن = صاف نمودن وکندن سطح زمین زراعی برای انجام آبیاری.

سرما ریزَک = تگرگ دانه ریز.

سُبَین= محصول یازراعتی که در موعدمقررویا گاهی زودترازموعدکاشت شود.هِراکش.

سیِ یَؤک = سیاهک، سیاهک گندم.

سرگاه = بالا سرِ زمین، شمال زمین.

شَلَمپؤ، شلپَوزار= گِلِ نرم ولغزنده درمزرعه، چلپَو زار هم گویند.

است یعنی هنوز زود است یا هنوز وقتش نیست.

 طاسه = فاصله انداختن بین دوّمین وسومین مرحله­ ی آبیاری زراعت.

غروک = خروک، غوزه یا غوره ­بوته­ ی پنبه(پیله­ی اصلی  بوته­ ی پنبه).

فتیله = خیارتازه ودوسه روزه که گل برسردارد.

قُرُغ،قُرُق = زمین یا باغ ویا مکانی که از ورود افراد دیگردرآن جلوگیری به عمل آید.

قُعرَه = قرعه،قرعه زدن برای تعیین نوبت آب دادن مزرعه ویا کار برروی مزرعه

قَؤدَه = مقدار بریده شده ازبوته­ ی گندم وجو به اندازه پرشدن حجم کف دست.

قُـلُغم = (با سکون غ وم)، کلوخ ،کُلُم.

کـلوک = کرت کوچک.(به فتح ک).

کُلک کندن گندم= گرفتن سبوس از گندم.

کُشَک=گُلَک،انگل گیاهان این علف بنفش رنگ، به ریشه­ ی گیاهان آسیب می رساند.

کَلَک= قسمت گردن بوته­ ی ذرّت سفید دانه که به شکل عصا است.

کَف کَـلـَه رَؤ=کف کره رو،مخفف کف کراهه رو،عمق کمی ازاطراف کرت که درحاشیه دستک به وسیله­  کراهه ایجاد گردیده وعبورراحت تر صورت می­گیرد. 

کُچَه = دیواره های خاک در زمین برای کشت جالیز به ارتفاع 50 سانتی متر.

کَفَی=(فتح کاف- سکون ی)، دشت دوردست،دور ازدسترس،آخرین قسمت زراعت.

کُرزَه­ی میرو= کـرتی که از جهت مخالف یا برعکس دیگر کرت ها آبگیری می شود.

کُرپَه =کشت دیرهنگام، بعد ازموعد مقرّرکه به همان اندازه در­ باردهی تأخیردارد.

گَو رُندَه = راندن گاو، شخم زمین با گاو.

گاه =موعد ووقت معیّن برای کشت زراعت،­بیشتر به زود یاصبحگاه اطلاق می شود.

لاله = بوته های هندوانه وخربزه وخیار.

لُپی کردن = نوعی بستن دستمال به دورکمربرای چیدن علف یامحصول،دوبال­یا دوگوشه این دستمال از پشت سربه دورکمرودوگوشه­ی دیگرازجلو فرد به هم­ گره داده شده وبا پرشدن این دستمال ازآنچه جمع آوری شده آن رادرجایی خالی ودوباره ادامه کار.

لِردی=چادرحمل علف که گوشه های آن بصورت درازا بسته وبرچارپایان می گذارند.

لُمبَک= توده­  خاک گِل که روی هم انباشته می کنند.

لیم لیم =مقدار آب کم جاری درجوی.

مُشاع، مشاء = زمین اشتراکی.

 مَختَعَه(مَقطعه)= قطعه زمینی  که در اختیاریا تحت نظارت وکارهرکسی قراردارد.

مَوات =زمین بدون آب

نَروک =ساقه­  وسط بوته ­ی پیازلوله ای شکل وبلند است وکوزه وگل وتخم دارد.

ناگ =جوی آبی که به صورت شیب دارویا آبشارگونه است از سنگ و سیمان.

نَم وسَم =باران نامحسوس وگاه گاه.

وادار= دوّمین آبیاری بعد ازکشت.

نووکهنه شدن ابر=اصطلاحی درجابجاشدن ابرهای باریده شده باابرهای تازه وباردار.

هَلَـو= مزرعه ای که پس از برداشت محصول اعم ازمیوه یا هرچیز دیگردراختیارمردم برای استفاده عمومی قرار می گیرد، دراصطلاح یعنی ملک بی صاحب شده.

باغــــداری- این روستاازجهت باغداری درمنطقـــه­ی فسادررتبه­ ی بالایی قراردارد.به طوری که خرما ولیمـوی آن ازدیربازدرسطح شهرستان زبانزد همگان بوده وهست.

محصولات خرما درا نواع شاهانی(شَؤنی)واَلمون(الوان)وپنجـه عروسی وکیسه ریز؛که خشک ومانندقَصبَک است وخرمای هلیله ای که قرمز رنگ و ریزاست، وانواع مرکبات چون پرتقال، نارنج، بِتابی، لیمو و انار، انگور، انجیر، سیب درختی، زرد آلو، پسته،گلابی، توت، آلوچه، آلوسیاه، آلوزرد، زیتون، هلــو،کـِل باغی(کیالک) هنوز یادمان هست که مغازه داران و دست فروشان از روستـاهای اطراف، خصوصاً اززاهـد شهرامروزی بااسب والاغ واخیراًبا موتورسیکلت وماشین برای خرید انواع میوه وسبزیجات به باغات ومزارع خورنگان آمده وآب آشامیدنی را هم با حلب های مخصوص حمل آب باخودمی بردند. کاشت انواع گلها چون یاس، محمّدی، همیشه بهار، ختمی، مخمل، ساعتی، ودیگرگلهای زینتی درمنازل وباغچه های روستا رواج دارد.

باغ  های  روستـــا ازقدیم  تا کنون

باغ میرزاجـــواد- مشهوربه باغ بزرگ،این باغ ازقدیمی ترین باغات که اهالی ازوجودآن خبر داده­اند می باشد وقبل ازآن هم به طورحتم چنین باغ هایی وجود داشته است. میرزا حسن حسینی فسایی درکتاب تاریخی خود به نام فارس نامه ناصری درصفحه 235 نویسدکه«مرحوم میرزا جوادپسرسوّم حاج غیاث الدّین است که درسال 1180 درشیراز متولّد شد. وی زمستان را درقریه زاهدان فسا که عموم املاک خاصّه او وبرادرانش بود به سرمی برد وتابستان درشیراز ودرسال 1245 درقریه زاهدان فسا وفات یافت واز مَآثر او باغ جــــوادآباد درقریه خرنجان است».

این باغ درسال 1220به همّت ایشان درجنوب شرقی خورنگان درمساحتی بالغ بر16 هکتاربناگردید.بنا برقول اهالی درختان این باغ آن قدردرهم پیچیده وانبوه بود،که اسب یکی ازمالکین درباغ گم می شود وپس از40 روزموفّق به یافتن آن می شوند .انواع میوه دراین باغ وجود داشت وبیش از­ده کارگروباغبان داشته است. این باغ پس ازفوت صاحب اصلی خود وعدم توجّه فرزندان وی به تدریج روبه ویرانی نهاد. به طوری که درسال 1290 به کلّی به صحرایی خشک تبدیل شد ودرختان آن توسّط افراد قطع وبه مصرف­ سوخت ­خانگی رسید. تنهایادگاراین باغ برجی بلند­ازخشتخام بودکه آن هم در جریان­ تسطیح زمین های کشاورزی­ حوالی خود درسال 1360هجری شمسی ازبین رفت.

باغ  مهــذوبی  یا مهـــذّبی- این باغ درابتدای ورودی خورنگان ازراه نوبندگان ودرسراشیب تپّه قراردارد وهمان طورکه ازنامش پیداست متعلّق به سیّدحاج احمدمهــذّب از سادات دشتکی شیــرازی درشیراز ومالک وقت خـــورنگان بوده است،که درسال 1280 بنا گردید. این باغ بسیارآباد ودارای درختان میوه فراوان ومختلفی بود.سالهای 1335تا 1345این باغ به دست آقای اسفندیارجمالی اداره می شد. مردم درفصل میوه جهت خریدسیب وانار به­این باغ مراجعه می نمودند. درسال 1360این باغ به آقایان عابدی فروخته شد.که براثرکم آبی خشک گردید.

باغ  درختی-این باغ درشمال روستا وکنارجـــادّه­ ی اصلی وضلع جنوبی آن دربالا سر منازل مسکونی قرارگرفته وچون جنگلی انبوه ازدرختان نخل، انار، سیب،گلابی، به، زرد آلو، بادام ،انجیر، انگور، لیمو، پرتقال،اترُج(بالنگ)، بکرایی، نارنگی وسایرمیوه­ ها را درخود داشت. انواع گل های معطّرچون گلِ محمّدی، یاس، نسترن. ودرزیرپای درختان آن،رازیانه، زنیان، بارهنگ به وفوریافت می شد، این باغ درســــال 1310 به همّت حاج میرزا محمّدصادق کشمیری شیرازی یکی ازمالکین روستااحداث وتوسّط باغبانی به نام باباحسین شیــرازی وباکمک اهالی خورنگان درمدّت دوسال دیوارکشی ودرخت کاری گردید. وسعت این باغ 4 هکتار است که درابتـــــدای ورودی آن دالانی زیبا با چندین اتاق وسیع وسنگ فرش کف وبا تعدادی ستون های زیباو طارمه ­ی جلـــــــو وحوضی بزرگ درجلوساختمان فضایی بسیار دلپذیررا به وجودآورده بود. به سبب فراوانی گل محمّدی دراین باغ درفصل بهاربا نصب دستگاه گلابگیری به مدت 40روزچنــدین نفر مشغـــــول کارگلاب گیری بودند. بخاطرفــراوانی بادام در این باغ، بچّه ها روزهای زیادی درکارپوست گیری بادام به صاحبان باغ کمک می کردند.

درکناراتاق جنوبی آن یک انبارویک اصطبل بزرگ برای نگهداری اسب مهمانان تدارک دیده شده،که هنوزآثارآن برجاست. بالاسر ورودی باغ سنگ نوشته ای درابعاد50 در70 سانتی مترنصب گردیده،که شعری ازآقا محمّدرضاآقایی با دست نوشته­ ی ایشان از نام بانی وتاریخ احداث این باغ حکایت می کند.

فاتــِحُ الاَبـواب  جَنّــاتُ النـّــعیم           هست  بِســـمِ  الله الرَّحـمن الــرَّحیم

  نوشت صاحب این باغِ میمنت بنیاد         به نامِ  نامیِ  فـــرزندِ خود حسـن آباد

 ازآنکه حاجیِ میرزا بزرگ شد باعث         گلِ  وجــودِ شریفش  همیشه خُــرّم باد

زهجـرتِ نَبَوی(غ و ش وی )برخـوان       به هرعــدد صلــوات و بگو مبارک باد

   خدا کند که  محمّد رضا نَوَد رَسَمی         که دوستان به گلستان همی کنندش یاد

 (غ و ش وی ازحروف ابجد ومعادل1310 برابربا سال احداث باغ می باشد.

دراین باغ مردان بلند همّتی کار وتلاش نموده اند. باغبانانی که وسعت چشم ودلشان از صحنــــــه های باغ وسیع تروسبزتربود. همیشه دستان بخشنده شان ازاعماق و بزرگی وجودشان گویا بود.رضاقلی جعفــــری فرزندحاج حیدرقلی- بهادرخان جمالی، آقابابا جمالی،کاکاجان جمالی،خانبابا جمالی، اکرم جمالی (فرزندان ملامختار). ودیگرانی که دراین باغ به نحوی درخدمت مردم بودند. روحشان قرین الطاف الهی باد................ ، باغ باتمام زیبایی هایش رفت،امّا زیبایی و روسپیدی برای آنان برجاست.

این باغ درسال 1360روبه نابودی گذاشت ومهمّترین عامل این امر،کمبـــود آب وپیری درختان آن وعدم رسیدگی ودلســـــوزی به وضعیت باغ بود. با این وجود خوشبختانه درسال 1374تا کنون به همّت فرزندان حاج کاکاجان جمالی دراین باغ اقدام به کاشت درخت زیتون گردید،که انتظارآن می رودکه درآینده ای نه چندان دورطراوت از دست رفته­ ی این باغ دوباره به ظهور برسد.

باغ  نخلی- این باغ همان طورکه ازاسمش پیداست، دارای درختان نخل یا خرماست قدمت این باغ هم به سال 1310 ه ش برمی گردد وبنایش را میرزا محمـــّدصادق کشمیری برعهده داشته است.مساحت باغ 5/3 هکتارودرضلع غربی باغ درختی قراردارد وتنهادیوارکوچکی با ارتفاع 50 سانتی مترآن دو راازهم متمایز می سازد. این باغ علاوه بر نخیلات،دارای درختان انار،سیب،انجیر،وگلهای محمّـــدی ویاس وگیاهان دارویی چون بارهَنگ و­زِنیان و­رازیانه بود. باغبانان این باغ همان باغبانان باغ درختی بودند. چون دیوارشمالی این باغ درامتــــدادجادّه ­ی اصلی روستا به سمت نوبنــدگان بود. درهنگـــــام برداشت خرما باغبانان آن،که خود دربُریدن خوشه خرما«پَنگ»مهارت داشتند­وخـــــــود بربالای نخـل هامی رفتندتاخرماراجمع آوری نمایند، ازبالای درخت رهگذران را می دیدند. به محض نزدیک شدن رهگـــذران درکنار دیوار صــدای باغبانان را می شنیدند که از بالای نخل صدا می زد:«فلانی بگیر»تا رهگذرسرش را بالامی کرد تا بداندصدا­ازکجاست قسمتی ازخوشه­ ی خرما(چندبند ازپنگ خرمایاخارک که به آن «لاگُرَه» گفته می شود)درجلوی پایش برزمین می آمد. وبه دنبال آن سلام واحوالپرسی ازیکدیگر وبقیّه تعارفات مرسوم. این باغ هم نماند ونخل های بلندآن که حاکی ازهمّت بلند صاحبانش می باشد، امروزجایگاه کلاغ هایی است که درحسرت روزهای زیبایی باغ، فــــریادغربت باغ را سرمی دهند. این باغ هم اکنون دراختیارآقای حاج محمّدرضایت است که درزیرنخل های بلندآن به کشت وزرعادامه می دهد.تعداد نخیلات روستای خورنگان بیش 1000 اَصله بود.

باغ  آقایی-(باپلاک ثبتی 206):این باغ متعلــّق به آقایان استوارمحمّد وآقا بزرگ ومحمّد آقافرزندان آقاکرمعلی آقایی است. بنای باغ به سال 1315 ه ش است که با تشویق میرزا محمّدصادق کشمیری،توسّط آقامحمّدرضاآقایی جدّ برادران آقایی ساخته شد.آب این باغ ابتدا ازطریق قنات وجوی تأمین می شد. درسال 1340 با نصب تلمبه ای دراین باغ علاوه برآبیاری این باغ، احتیاج دیگر اهالی نیز ازاین منبع تأمین می شد. هنوزجوی آبی که از وسط کوچه­ ی جنوبی باغ می گذرد شاهدپویایی آن روزهاست.

این باغ هم سرنوشتی بهترازدیگرباغات همجوارخود نداشت وامروزبا زمینی خشک وچند نخل بلند وبرجی ازخشت وگل که دروسط نخل ها برجا مانده است، درحسـرت روزهای شادمـانی این باغ ورونق دیروزخوداست محل این باغ درکنارمرکز بهزیستی ودرضلع جنوب شرقی امامزاده شــاه الدین وجنوب مرکزمخابرات روستاست. درختان این باغ نخل و انگور وسیب وانجیروزردآلو ودرختان سایه خوش وگز و اَهر بودند.

باغ دِهو یا دهویه:این باغ درشمال روستاودرکنارجاده­ ی­ آسفالته قراردارد،مساحتی برابرچهارهکتاررادربردارد.تنهاباغ سرسبزی است که هنوزطراوت وشادابی خود را حفظ نموده است. این باغ درحــــــدود سال های1330تا1335بنانهاده شده و بانیان آن دکتر مصطفی وسیّداحمد مهذّب ازمالکین خورنگان می باشند. عامل این باغ مدّت هاحاج محمّدابراهیم جمالی یکی ازکدخدایان روستا بود. این باغ درسال 1360توسط آقای علی کرم مرادزاده خریداری شد وبا ایجاد چاه آب وموتورپمپ به عمران و آبادانی این باغ پرداخت. این باغ هم اکنون آباد ودارای نخیلات فراوان ودرختان لیمو ودیگر مرکبات است.وبه همت صاحب این باغ درآن پرورش شترمرغ نیزرونق­دارد.

باغ  پشت گردنه: این باغ درشمالی ترین نقطه­ ی خورنگان ودرحاشیه­ ی رودخانه­ ی فصلی قراردارد. دارای­ درختان تنومند وپرثمرودرختانی با شاخه های انبوه ودرهم،که ازسبزی آن چشم هربیننده ­ای مات می ماند. درایّام عید نوروز وخصوصاً روز سیزده بدر، اکثر اهالی برای­گذراندن اوقات خویش دراین باغ گرد می آمدند. باغی که دیوارنداشت تا همه بتواننداززیبایی آن بهره ­مندگردند. برجی بزرگ و زیبا دروسط باغ ودرکنارش جوی آبی خروشان وزیبا با سبزه های کناره­ ی آن منظره­ ی چشم نوازی پدید آورده بود،که تماشای آن خستگی را از تن هررهگذری بیرون می کاست.دراین باغ انواع درختان میوه، نخل،انگور، انجیر،زردآلو وسیب وجود داشت.جوی آب ازسمت شمال شرقی این باغ واردمی شد وازدومسیرغربی وجنوب شرقی باغ خارج می گردید.درقسمت جنوبی باغ دوحلــقه چاه باعمق 3تا4 متر باجویی پر ازآب و نیزارهای بلند اطراف آن حکایت از سرزندگی آب احمـــــد آباد داشت که از دهانه­ ی این چاه به روی مردم خورنگان ودشت سبزآن نوید آبادانی و زندگی می بخشید. این دهانه های پرآب درست جای همین ساختمانی بود که درپایین قبرستان امروزی با آجرساخته شده است. این باغ تا سال 1363 نیزآباد وبرپا بود. امّا براثرخشک شدن قنات های عابرازاین مسیروخشکیدن چاه نیمه عمیق وعمیقی که درسال های اخیرتوسّط حاج علی نازعبّاسی احداث شده بود، رو به نابودی گذاشت و امروزازآن فقط دیواره­ای کوتاه و برجی گلی و چند نخل تنها برجامانده است. این باغ را حاج فتاح پرهام یکی ازمالکین وقت خورنگان بنا نهاد(سال بنای آن نیز 1325ه ش).این باغ مدّت ها دردست حسن خان جمالی دهدارخورنگان وسپس به دست یکی از فرزندانش به نام حاج جهانگیرجمالی بود. یکی ازبرکات خیریه این باغ استفاده­ی مردم از شاخ ­وبرگ درختان آن درپوشش روی قبورمومنین درقبرستان کنارباغ بود،که صاحبان باغ هرگز ازاین کاراظهار نگرانی نکردند. درآن روزهاکه سیمان ودیگرمصالح نبــود،مردم به ناچاربرای پوشش روی قبــــورازچوب وشاخه های درختان این­ باغ استفــاده می نمودند.خوشبختانه این باغ دوباره باهمت آقای ناصرجمالی روبه آبادانی است تاشایدطراوت گذشته خودرابازیابد.

علاوه براین باغ ها درقسمت های مختلف روستا بالغ بر55 قطعه، باغچه درابعاد مختلف وجود دارد، که بسیاری ازآن ها هنوزسرسبز وزیبا وبرجاست. اوّلین باغچه ها درشمال روستا احداث گردید که بعضی ازآن ها بسیاربزرگ است که بیشتر به باغ شبیه است. امّا ازآن جا که صاحبان آن خود ازلفظ باغچه استفاده می کنند، ماهم در لیست باغچه ازآنها یادکرده ایم. این باغچه ها بیشتر بانام صاحبانشان یاد شوند. ازجمله،باغچه:(حمزه خان،حاج عبدالله خان،حاج ایازخان،حاج رحیم خان، قلندر خان،مشهدی امیرحیدری، مشهدی خیرالله حیـدری،حسین آقاجمالی،غلامعلی خان جمالی،حاج کرمی، باغچه خانمی= که متعلّق به همسرتیمسارهمایونی بود،باغ تیمسارهمایونی،حاج غلامرضا جمالی،حاج علیخان طالبی، گرام جمالی،سعـدی قره خانی،حاج علی همّت رضاعلی،حاج نصیرخان منصوری ،کــــــربلایی علی طالبی، محمّدحسین خان منصوری، حاج اسدالله اسدزاده،حاج جهانگیرجمالی باغچه­ ی مسجدی(کنارمسجدجامع محل پایین)،حاج علی عباس زاده،گرام قره خانی،حاج اسماعیل علی محمّدی، احمدبیگی،حاج زیادکرمی،حاج الله قلی مرادزاده،علی کرم مرادزاده، شش قطار،باغچــــه کوچوکو،قجرخانی،عبدالحسین جمالی،حاج کریم خانی، حاج ابراهیم منصوری،حاج فرج حیدری،حاج عبدالحسین منصوری،حاج محمـــــود جمالی،حاج حسین­خان جمالی،ابوطالب طالبی،حاج خانلرجمالی، اسفندیارجمالی،حاج فتح الله کرمی،حاج عیوض جعفری،حاج قدرت جعفری،حاج کاکاخان جمالی، غلامعباس طهمورثی ،کامران ترابی، باغچه ســــاروجی(جای مدرسه نوسازراهنمایی درپل حمام محل بالا)هــادی خانی، باغچـــه حمّامی، باغچه های مربوط به تلمبه های کشاورزان درجنوب روستا بالغ بر30 باغچه متفاوت، باغچه ­ی زیتون فریدون سروی درکنارتل سیایی روبروی قلعه صــــدرآباد.علاوه براین باغچه ها دربسیاری از منازل که دارای حیاط وسیع می باشد درواقع باغچه­ های سرسبز ازانواع درختان میوه وجود دارد که ذکرتمامی آن ها دراین مجال نمی گنجد. این ها نمونه فضای سبزمردم سبزپوش وسخت کوش وپاک دل ماست. هرچند بسیاری ازاین فضاهای سبزامروزه به خانه ویا کارگاه تبدیل گشته اند،امّایادآوری آنهاخالی ازلطف نبوده وبسیاری ازهم سن وسالهای بنده وبزرگترازما را درفضای دیروز پروازی دوباره لازم دیدیم. امّاامروز هم وجود باغ های مرکباتی که توسّط آقایان اسفندیارجمالی وفرزندش مهندس فرهاد جمالی درشمال روستا،آقای فلکنازحیدری،آقای حاج باباعلی رضایی،درشرق روستا وآقای غلامعباس طهمورثی وکامران ترابی درشمال شرقی روستا احداث گردیده اند،علاوه برزیبایی وطراوت محیط توانمندی وحاصلخیزی روستا رابه ثبات بخشیده اند.

حال­که صحبت ازنخل وخرما پیش آمد از اعتقاد اهالی نسبت به آن و ازنشاءو آماده سازی وبه عمل آوردن این درخت مقدّس ازگذشته تا کنون بی مناسبت نمی دانیم. هم چنین بین اهالی نقل است که درخت نخل باقی مانده خاک حضرت آدم وحوّا (ع) است. چون وقتی فرشتگان مأمورساختن آنها کارشان به اتمام رسید، مقداری خاک یا گِل که به دستانشان چسبیده به هنگام مالیدن دست ها به هم به شکل هسته ­ی خرما درآمد وآن را روی زمین انداخته وپس از مدتی به صورت درخت خرما نمایان گشت. لذا معتقدند نبایددراین درخت میخ کوبیده شود ویاسوزانیده شود. درزیر این درخت نبایدآتش ودود برپا کرد.بایدآب به موقع داد وازآن مراقبت نمود، چون این درخت ازدرختان بهشتی است. درخت خرمابا هسته­ ی خود تکثیرشده وسبزنموده ورشدمی کند،به طوری که اگردرزیرهر درخت خرما نگاه کنیم، چندین جوانه مانند بوته­ ی پیازسبزشده، مشاهده می کنیم. این جوانه رشد کرده وبسیاری ازآنان پس از 8 تا 10 سال به ثمــر می نشینند. امّا خرمای این نوع درختان کیفیت آن چنانی ندارد ودرخت آن هم استقامت چندانی ندارد. بیشتر محصول این نوع درختان که به خودرو مشهورند به شکل قصب یا خرمای خشک و خرمای الوان(که در اصطلاح محلّی به اَلمونی شهرت دارد وبه رنگ قهوه ای متمایل به سیاه است و دِبش«دِبس» مزه است. بهترین راه برای تکثیر درخت خرما از طریق جدا کردن بچّه های کناره­ی درخت خرما «بَچـَک»که اطراف تنه­  درخت را احاطه نموده است می باشد.

      برای جدا کردن این نخل های کوچک. ابتدا اطراف این درختچه ها رابا دقّت با تیشه یا بیل می شکافند به طوری که ریشه های اصلی هیچ کدام از بین نرود ونخل اصلی هم آسیب نبیند. این کار بیشترتوسّط افراد خِبره صورت می گیرد. سپس دورریشه هرنهال باگونی پوشیده می شود تا خاک اطراف ریشه از هم باز نشده وریشه بیرون نیایدوخشک نشود.آنگاه این نخلچه رابه محلّ مورد نظربرای کاشت برده ودر گودالی به عمق دو متر کاشته می شود وآن گاه آب داده شده واطراف برگ های آن را با برگ های خشک نخل «پیش»می پوشانند تا محفوظ بماند و رشد نماید. در گذشته اوّلین سالی که نخل به ثمر می رسید(خصوصاً نخل های درحیات منازل)، آن را عـــــروس می کردند، به این صورت که چادری سفیـــد برسرآن انداخته وبرروی آن شیرینی می ریختند وآغــــاز ثمردهی آن را جشن می گرفتند. عبارتِ نخلِ ماآورده، همان بشارت به ثمر نشستن درخت خرما است.

گرده افشانی نخیلات باغ راخودِ باغبانان یا افرادی به نام مَهار یا مُهَر یا ماهر برعهده داشتند.وسیله­ ی کارآنان عبارت بود ازبندبافته شده ای ازاَلیاف یا «پریچـــــه­ ی» نخل بانام«پـَروَند» به طول 5 متر وداس مخصوص خارگیری یا سیخ گیری نخل ومقداری از گرَده­ی درخت نخل نر،که قبلاً آماده نموده وچند خوشه­ی خشک ازدرخت نخل نر. بند را به طرزخاصی به دورنخل ودورکمرخود محکم می کردند وبه بالای نخل رفته وبه گرده افشانی می پرداختند. به این کار«بَردادن یاآباردادن نخل می گویند». پس از مدّتی که دانه های سبز محصول خرما به اندازه­ی دانه­ی یک زیتون بزرگ شد که به آن «پودوس یا پودوسک»گفته می شود، صاحبان نخل برای جلوگیری ازشکستن شاخه های پنگ،آن را با نظمی خاصّ برروی برگ نخل«پیش» قرارمی دهند، به این عمل«پنگ وپیش کردن» گویند.پس از رشد نمودن دانه های درخت خرما به رنگ زرد طلایی«رنگ آمدن»است که دراین مرحله طعم شیرینی پیدامی کند که این همان«خارَک»است که بسیارخوشمزه و دلچسب است. کم کم دانه های رسیده خرما هم در بین خارک ها خودنمایی می کند که به آن «خارک وخرما» اطلاق می شود. بیشتر مردم برای خیرات وآمرزش امواتشان درشب جمعه از­این میوه­ی نورس بذل وبخشش می نمایند.ازآغاز نشان دادن شکوفه تا برداشت کامل خرما هشت ماه طول می کشد.(ازاوّل فروردین تا نیمه­ ی آبان)که بین مردم مرسوم است که بایدخرمابادعقرب(بادخنک آبان ماه)بخوردتامحصـــول درهنگام نگهـداری خراب نشود. بیشترمردم برای جلوگیری ازهجوم زنبور وگنجشک ویا نگهداری خرما برروی درخت از وزش بادوگرد وخاک، با گونی یا پارچه، پنگ نخـل را می پوشانند. هنگام برداشت خرما ماهریا مُهَر یا مَهـــــــار(سازنده ­ی کار بار دهی نخل) بربالای نخل رفته وبا داس مخصوص وزنبیل وبند شروع به بریدن پنگ خرما می کند. عــــدّه ای در زیردرخت باچادری که روی زمین پهن کــرده اند پنگ های بریده شده که به پایین می آید را گـرفته وبرروی چادرگذاشته وبقیّه هم خرما وخارک ها را ازهم جـدا کرده ودرظرف های جداگانه قـرار می دهند. آن گاه خرما راپاک وتمیزنمــوده ودرحلب های 17 کیلـویی یا کارتن قرارمی دهند. گـاهی این کارچندروز به طول می انجامد. انـواع خرمای روستا بسته به نوع نخل­ های آن است.خرمای شاهانی(شَؤنی)،خرمای الـوان یاالمونی(قهوه­ای سیر)،پنجـه عروسی(بلند وکشیده)،کیسه ریزیا«لطف­ اللهی»(خشک وترد)وهلیله (گردقرمز)،شَپشَپو(ریز)،قصب، قصبک(خشک)،خُصـّو،خشخاشو(ریزوقرمز)ازمشهورتر­است.

ازخرمادرتهیه­ ی شیره وازخارک های اضافی، پس جوشانیدن خارک درآب جوش و بیرون آوردن هسته وبه بند نمودن آن ها وقراردادن درهوای آفتابی خارک بند تهیه می شود. بعضی هم پنگ خرما را درمنزل برروی چوب هایی قرار داده تا به مروربرسد ومورد استفاده قرارگیرد.طارونه درخت خرما(کوزه­ای شکل که گل یا شکوفه درخت خــرما درابتدای ثمردهی ازخودنشان می دهد)که درلفظ اهالی به طالونه مشهور است،دارای خاصیت دارویی ومقـوّی است، بیشتر اهالی پس ازجمع آوری، آن ها را درظرف بزرگی شسته و با دستگاه های سنتی ازآن عـرق طـارونه می گیرند ودر شـربت آلات وچـای ازآن بهـره می گیرند. هیچ کدام ازاجزاء درخت خرما بی فایده نیست. از چوب وبرگ آن برای برپا کردن کپر­وایجاد سایه بان درصحرا و بیابان وحصاردوردرختان، رشته های نخی بین برگ که به آن پریچــه گفته می شود برای شستن ظروف چون اسکاچ کاربرد دارد،در بافتن نوعی بند­که در انجام کارزراعت به دستگاه خیش و گاو بند بسته که به آن پروند گفته می شـــود.ازبرگ های درخت خرما دربافتن حصیروزنبیل،یا بافتن سَلَه که ظرفی برای نگهداری خرماست،مورد استفاده قرارمی گیرد.حتّی ازسِفت ترین خارک های نارس هم نوعی ترشی استفاده می شود.خرماکنجــــد نیزازمعروفترین شیرینی های خوشمزه است­ که مردم ما به تهیّـــه ­ی آن مبادرت دارند. ابتدا هسته­ ی خرما را بیرون آورده وخرما بدون هسته رادرهاون «جوغَن» کوبیده تا به صورت خمیری نرم وقرمز­درآید، کنجد را هم ابتدا خیسانده ودر­آفتاب قرار می دهند تا پوستش جدا گردد، سپس آن رادر تابه برروی­ آتش قرارداده وخوب بِرشته می کنند. پس ازآن درهاون می کوبند به طوری که روغن آن نمایان شود. به این کنجد «کنجد سفیدکرده» یا کنجد «کُلک کنده شده»گویند. که­ آن رابا خرما مخلوط و درهاون می کوبند. آنگاه به قطعاتی به شکل کباب یاشامی گوشتی، یا دایره­ای تقسیم کرده دروقت چاشت یاصبحـــــانه مصـرف می شود. نوع دیگری ازترکیب خرماباروغن وزنجبیل وگشنیزکه به آن«پُشتِ اَسُّمی»گفته می شود، بیشتردرمراسم ختم وعزاداری و شب های قدرمورد استفاده قرارمی گیرد.«رَنگینَک»هم ازدیگرترکیبات خرما بامغزگردو ویا پسته وپودر نارگیل ودارچین است که بسیارمقوّی وخوشمزه­است.

درنهایت خـرمایِ زیادی را که به آسیاب نمی برند، به قهرآتش زیردیگ می سپارند تا شیره­اش را درآورد. شیره ازرایج ترین مخلّفات خرمااست. خرما را در دیگ بزرگی ریخته وبرروی آتش نهاده تا خوب پخته شود وسپس آن را خنک کرده وتصـفیه می کنند ودرظرف مخصوصی گذاشته تا به فروش رسد ویا به مصرف خانگی درآید.شیره­ ی خرما با اَردَه بسیار لذّت بخش ونیرو زاست. ســازِ ماهم کوک می شود که(اَرده وشیره وکَـل مُختار)بخوانیم ومیل کنیم. ازجمله افرادی که درامربازپروری نخیلات به عنوان مهاریا مُهَرتلاش شبانه روزی داشته ودارند:زنده یادان امیرقلی حیـدری،فضـل الله کرمپور، غلامحسین­ منصوری، محمّدحسین منصوری،خان بابا جمالی،آقا باباجمالی، و آقایان اسداله اسدزاده،علی غزالی،را یادمی کنیم. لازم به ذکراست که بسیاری از اهالی که درمنــزل خود دارای درخت خرما می باشند، شخصاً به این کارپرداخته که این کاردر اصطلاح محلی«آباردادن یا اَبار دادن نخل»گفته می شود.لازم به ذکراست که آقایان:حاج سعــدالله یزدان پناه وفضل الله  صفریان ونوروزتجلّی هرکدام بطورجداگانه دارای باغ مرکبات درمنطقه ومحدوده ­ شهرفـسا می باشند وبه کارباغداری اشتغال دارند.

اصطلاحات  باغداری (نخیلات ومرکبات وسایردرختان میوه)

آباردادن= گرده افشانی نخل مادّه با گرده­ی نخل نر­توسّط ماهریا دیگران

آفتوخورده (آفتاب خورده)=نوعی خرما که بعد ازبرداشت بانورآفتاب رسیده شود.

اَسُّک =هسته خرما.

برگ و بِشال = پوشال وبرگ خشک درختان.

بَچَک = بچّه نخل، نهال کوچک نخل که درجاهای مورد نظرکاشت می شود.

پَنگ = خوشه بزرگ واصلی درخت ومیوه خرما، آزوغ فارسی، اُثکول عربی

پَنگی،دارپنگ= خوشه درخت خرما، اِشپَنگ، بعدازچیدن خرما، نوعی جارو

پُختَلَه = پخته، خرمایی که قبل از رسیدن طبیعی براثرگرمای زیاد پخته ونرم می شود

پِریچه =رشته های لیف اطراف تنه ومابین قسمت تحتانی برگ های درخت خرما،

پیش = برگ درخت خرما.

پیش رَس = درخت ومیوه­ی توت،چون این میوه دربهارازتمام میوه ها زودترمی رسد

پودوس(پودوسک)= خارک نارس سبز رنگ که تلخ مزه است،گَس.

پنیرک=قسمت خوراکی انتهای برگ درخت خرما(نخلچه)که سفیدرنگ ومقوی است. انگلیسی آن را(هارتاپ فارمHAR TAP FARM))وعرب هابه آن(یَیَق)گویند.

چَک=انتهای چوب درخت خرما که به شکل عود وپهن تر ازبقیّه اجزای چوب درخت خرماست، در بعضی مناطق به آن کچ و تّبّختّک هم گفته می شود .

خَردَندون = ریشه های سفید رنگ وتازه نهال یا نخل که تُرد وشکننده است.

دَسّ آمدن = بدست آمده،محصول جالیز آماده­ی بهره برداری وفروش شدن.

دِنگ= خارک سفت ونرسیده وتلخ مزه، دِبش یا دِبس،کال.

رَدَک= دانه دانه جداشدن وپیسیده شدن دانه های انگور براثرخشک شدن خوشه ­ی آن، شاید ازرده خارج شدن باشد.

رَنگ آمدن = زرد شدن خارک پس ازمرحله پودوس.

سیخ = خاردرخت خرما

سرزده = خارکی که نصف آن خرما شده باشد و نیمه­ ی دیگر آن هنوزخارَک است.

سَلَه =زنبیلی بافته شده ازبرگ نخل.

سیب گَؤاَک = سیب ترش کال وتلخ مزه.

سیخ گیری = عملیات خارگیری درخت خرما با داس مخصوص.

طارونه=طالینه،طالونه،طالُنَه،کلمه ای عربی است،طلع یعنی شکوفه ­ی خرما،جلدشکوفه ­درخت خرما که عرق آن بسیارمقوّی وخوشبوومعطّرست.استفاده درچای وشربت آلات.

قَـدَّرَه، قـَدّاره = چوب انتهای خوشه یاپنگ نخل، معنای شمشیروکمربند وآدم جسور.

قَنـدَک= شیرینی حلوایی از عصاره­ ی خرمای تحت فشار­درظرف.

کِلِنگ = خوشه­ ی انگور.

کُندَه = تنه­  درخت خرما.

کَنگَه= شاخه­  درخت.

گُلنَک=گلنار،گل درخت ِانار.گلنارفارسی=قسمتی ازگل انارسرخ رنگ که دارویی است.

کَـرَه خورده=خارک آفت زده توسط جانوری با نام کره،نوعی سوسک سیاهِ سفت.

گُرز=چوب درخت خرما.

گَلو،گُلو = قسمت بالای درخت خرماکه محلّ اتّصال برگ ها وخوشه هاست.

کُلَؤک= کلاهک، کلاه هسته خرما محل اتصال میوه خرما به شاخه یا رشته اصلی.

لاگاره = رشته های خوشه درخت خرما.

لَؤدَه = نوعی گیره­  دولنگه بافته شده ازچوب درخت اناربرای حمل انگور.

مِگ،مِنگ= خارک های نارس ودبش یا دبس.

مُخینَه = تنه­  درخت خرمابعد ازبریده شدن واستفاده بجای چوب روی جوی آب،یا پل.

مَتّ= بالاترین محل اتصال برگ های تازه وراست مرکزی درخت خرما که عموماً عمودی قراردارند، کلمه ای است عربی به معنای کشیده شده.

واروندن = سرشاخه ومیوه های درختان را بدون حساب وکتاب و با عجله چیدن.

        دامپــروری- دوّمین راهِ درآمد اهالی دامداری است،که درقالب سنّتی وصنعتی اجرا می شود.درگذشته بیشترخانواده هابا توجّه به امکانات وفضای دراختیار،به خریداری ونگهداری چند رأس گاو یاگوسفند اقـــدام می نمودند.گوشه ای ازحیاط منزل را با دیواره کـوتاه جداکرده(آغل)که محلّ نگهداری اَحشـام بود.درشب های بارانی و زمستان نیز در­زیرزمین­ حیاط،که همان طور که از نامش پیداست درزیرترین نقطه­ ی منازل که بیشتر با خاک برداری قبل ازایجادساختمان صورت می گرفت،جای مناسبی برای نگهداری گوسفندان یاگاوهابود.این زیرزمین محلّ نگهداری علوفه ­ی خشک وکاه نیزبود.صاحبان گوسفند، هرروزصبح پس از دوشیدن گوسفندان، آنان را درمحلّ تجمّع گلّه می بردند و درانتظار مانده تاچوپان بیاید وگلّه را راهی دشت وصحرا نماید.به این نوع گلّه ها «گلــه­ ی چِکِنَی»گفته می شد.

افرادی که دارای چندین رأس گوسفندبودندوبه اصطلاح گله داربودند، یا شخصاً به نگهداری وچرا بردن گوسفندان اقــدام می نمودند یااینکه چوپان اجیرمی کردند واجـرت آنان راماهانه پرداخت می نمودند. محل چرایِ گوسفندان بیشتر دردامنه های کــوه وتپّه حوالی روستا وگاهی نیز باتوجّـــــه به فصل برداشت محصولات، درزمین هایی که محصول آن برداشته شـده است و به آن «پاراگاه» گفته می شد بود. بیشترگلّه ها راصبح زودازمنزل خارج می نمودند، بطوری که اگرصاحب گوسفندخواب می ماندبایدمسیری طولانی راطی کند تاگوسفندش را به گلّه برساند.به این چـرابردن صبحگاهان،که درتاریکی صبح انجام می گرفت «شَؤچَـر»یعنی چرایِ شب، گفته می شد.گاهی نیز گلّه تا پاسی ازشب دردامنه ودشت چَرا داده می شدند.

هرچندگوسفندان،مسیرخانه رابلد بودند وخود به خانه­ ی صاحبانشان برمی گشتند، امّا گاهی به خاطر اینکه مبادا گوسفندی اشتباهی به منـزل دیگری برود یااحیاناً ازگلّه عقب مانده باشد، صاحبان گوسفند هنگام غـروب آفتاب ازمنزل خارج ودرمسیری که گلّه به روستـا می آمدمی رفتند ومنتظرِبرگشتن گوسفندان خـود می ماندند.مردم هم آن قدر امانت داربودندکه اگرگوسفندغـریبی به منزلشان واردمی شد آن را مانند گوسفندان خود آب وعلف می دادند وفردا صبح با گوسفندان خـود به گلّه روانه می کردند. البتّه صاحب گوسفـــند نیز به منازل نزدیک سرکشی کرده وازآنان پرسش می کرد که آیا گوسفندی غریبه دربین گوسفندان شما نیست؟ اگرجواب مثبت بود آن را باخود به خانه می برد یامی گفت فعـــلاً امشب مهمان شماباشد واگرآن نبود به منازل دیگرسرمی زد تا بالاخره آن را پیدا کند. درسالهایی که بارش باران بیشتربود زایش گوسفندان نیزبیشتر ،ومقدارِشیرگوسفندان نیز بیشتر می شد. لذاچند خانواده نزدیک به هم،دست به یک­ کار اشتراکی می زدند که دراصطلاح به آن «همــدونی» می گفتند. روش کار به این صــورت بود که، همسایگان شیرگوسفندان خود را درهرهفت یا ده روز به یکی از شرکاء خودقـــرض می دادند.تا اودراین مدّت ازآن همه شیراستفاده نماید.وپس ازاتمام مدّت، همه­ ی آنان شیرها را به دیگری می دادند وبدین منوال هرکدام ازاین چنـدخـانواده،به نوبت ودریک زمان معیّـن دارای شیـرقـابل توجّهی می شـدند ومی توانستند از ماست وکره وسایرمُخلّفات شیراستفاده نمایند.

تعیین اندازه و مقدارشیرهریک از اعضاء باروشی ساده صورت می گرفت.چون درآن موقع پیمانه های دقیق امروزی وجـــود نداشت، لذا ظرف یا پیاله ای به عنوان پیمانه یا ظرفِ اصلی یا مـــادری،تعیین می کردند، هرخانواده صبح زود شیردوشیده ازگوسفندان خود را به منزل آن کسی که نوبت «دونِ» او بود می آورد وهرکدام از شرکاءشیررادرآن ظرف پیمانه می ریختند. و بایک تکّه چوب از درخت بادام کوهی یا جَرگه یا اَلوک که به آن«کِنـَه»می گفتند و یک طرف آن به صورت دوشاخه وطرف دیگرساده وراست بود بطورعمـودی درظرف شیــــر،قرارمی دادند.اندازه واقعی شیر هریک ازشرکاء به بلنـدی یا کوتاهی هرچوب بود(تناسب اندازه هـــرچوب با مقدارشیر) واگرشیر ازظرف مادر بیشتربود با دو یا سه کنــه میزان آن مشخص می گردید. واگرشیریکی از اعضاء ازحدّمتعارف آن ظرف کمتربود از طول چـوب کاسته می شد. این چوب ها یا کنه ها باید نزد هرکدام از شرکاء بماند تا روزی که نوبت به آنان رسید براساس آن وتعداد کِنَه وطول کنه شیررا طرف بدهکارتحویل بگیرد. وبین شرکاء مرسوم بود که فلانی سه کنه طلبکار یا چهار کنه بدهکار فلانی است.آخرین روزی که یکی از شرکاء باید شیر را تحویل بگیرد از قبل اعــلام می کردند، که فردا کنه ها را با خود بیــاورند، چون روزتصفیه حساب شرکاء با فلان شریک است. به این ترتیب نوبت به دیگری می رسید ومدّت ها این روش در منازل آنان برقرار بود.تنها چیزی که درمدّت همدونی افراد نصیب ­سایرشــرکاء می شدمقداری دوغ­ بود که پس­ اززدن مشک بین­ آنان تقسیم می شد. اگرشیرگوسفندان دراین مدّت کم نمی شد شایدبه هریک ازشرکاء چنـدین مرتبه نوبت می رسید تاازآن همه شیر استفاده نمایند. شیرهای جمع آوری شده را در دیگی بزرگ می جوشــاندند وسپس آن راسـرد نموده وبرآن مایه ­ی ماست افـزوده وباپارچــه ای بـــزرگ روی آن را می پوشاندند تا گرم بماند و شیرِمایه زده شـــده به ماست تبدیل شود. سپس آن راخنک کرده و درمشک ریخته وبر سه پایه ای چـــوبی آویزان نموده ودر هوای­ خنک صبحگاه یا شامگاه آن قدرمشک را به حرکت در می آوردند،تا کره ازماست جــداگردد ودوغ آن هم به ظرف دیگری می ریختند، تا بین همسایگان ودوستان تقسیم گردد.کره­ی به دست آمده رابعداز آب کردن بر روی آتش به روغن تبدیل می نمودند. روغن را درظرفی ازجنس معدنی یا مسی به نام «مَمبولَه »ریخته ودرجایی خنک نگهداری کرده تا مورد استفاده قرارگیرد ویا به فروش برسد.اگردروقت مشک زدن،کره به خوبی ازماست جدا نمی شد، ظرفی را از پرآب سرد می کردند، وبرروی مشک گذاشته ویا مقداری آب بسیار ســـــرد داخل مشک ریخته وشروع به حرکت دادن آن می کردند. دراصطلاح این مشک «گَـرمَـه زن شده است» یعنی گرم شــــده وباید خنک شودتاکره از ماست جدا گردد. درهنگام آب کردن کره وتهیّــه­ ی روغن حیوانی، باقی مانده­ی آن روغن به صـــــورت مادّه ای زردرنـــگ وخشک درمی آمدکه بسیار خوش مزه بود وبه آن «جِزغَلَه» گفته می شد.که چیزی شبیه چیپس امروزی بود. مقداری از دوغ را هم درظرفی بزرگ جوشانده تاآب آن بخارشود وآنچه باقی می ماند«کشک ویا چَکلوک»بود که آن هم غذای مورد پسند اهالی بود.گاهی آبِ دوغ را هم که ازپارچه گذرانده شده بود درظرف می جوشاندند ،تابسیارسفت شده وبه رنگ قهـــوه ای درآیدکه همان «قَرَه قُورت» بود.مقـداری از شیررا هم پس ازافزودن مایه پنیردرکیسه پارچــــه ای ریخته ودرجایی آویزان می نمودند که بعد ازیکی دو روزپنیربه دست می آمد. به پنیرنارس که هنوزقابل خوردن نبود «دَلـَمَه» گفتــه می شد. با افزودن مقداری زیره سیاه به پنیرطعم آن خوشمزه ترمی شد.

درحال­ حاضرتعدادگوسفندان روستا 7000رأس می باشد.که بیشتر به همان صورت سنّتی نگهداری می گردند. براساس آمارسال 1378 اداره­ی منابع طبیعی شهرستان فسا، قسمت مرتعــداری، باتوجه به نقشه ­ی هوایی-1بر50000(یک پنجاه هزارم)پتوگرافی هوایی (هرسانتی مترمربع برابر500 مترمربع تعداددامداران را 52 نفروتعداددامهای موجود را4520رأس وحضور دام مجاز را2750رأس اعلام نموده است.

انواع گوسفندان:

گونه هایی از گوسفندان که درروستا وجود دارد.

بَل اوزَه= بز باگوشی متوسط واطراف دهان وداخل گوشش تک خال های سفیدرنگ.

 بَل = گوسفند گوش پهن. بَل سیاه = دارای برگه ی گوش نازک.

بَل خَـلَج = دارای گوشی بلند واطراف دهانش تک خال های قهوه ای رنگ وباریک.

خَـلَج = اطراف دهانش دارای تک خال های قهوه ای رنگ است.

چِنـگی = دارای شاخ های راست وکشیده وبلند به جلو است.

چَبِش= گوسفند نر جوان دو یا سه ساله

چهارقلم سفید = چهار دست وپاهایش به رنگ سفید است.

خَـدَّه= دور گوش وصورتش قهوه ای رنگ یا قرمز است.

رَش = گوش بلند. رَش اَوزَه – دارای گوشی بلند که دور صورتش خطی سفید می باشد.

رَش خَـلَج= گوسفند گوش بلند باخطی قرمز رنگ دورگوش وسر وگردن.

شیشَک = بَـرّه یا بزغاله دو ساله. طُغولی = َبرّه یک ساله.

کِرمونی = سفید میش، میش سفید.

گَر= گوسفندی که موهایش تکیده باشد. 

مـُراَوزَه = دارای گوشی کوچک که اطراف صورتش سفید رنگ است.

مُـر= گوش کوتاه. مُـرسِیاه= دارای گوشی کوچک وسیاه رنگ است.

مَـلَّحَه= میش سیاه بزرگ که دونوع است  سیاه وسَوز(سبزرنگ).

هُل = گوسفند بدون شاخ.  

تکّه چوبی کوچک که با نخی به گردن ودهان بزغاله بسته تا نتواند درمواقع مختلف ازشیرمادرش بنوشد.به آن کـَور می گویند         

          به  نقل  از« آقای  آبدردیده  ازعشایر و دامداران  محل  بالای  روستا»

فصل زایش گوسفندان دربهاروپاییزاست و هرصاحب گوسفندی منتظراست تا با زایش آنان، هم برتعـدادشان افــزوده گردد وهم ازشیربیشتری برخوردارشود .موقع دوشیدن شیریا درشامگاه بعدازآمدن گوسفندان ازچرا­­ بود یاصبح زود قبل ازرفتن آنان به صحـــــرا. اگر­گوسفندی شیـربیشتری داشت درهردونوبت ازاو شیــــــــرمی دوشیدند. قبل ازدوشیدنِ شیر، بزغاله­ ی هرگوسفند را به نزدمادرش برده تاکمی ازشیربخـــوردوسپس بـزغاله را گرفته وشیر را می دوشیدندودرپایان بزغاله رارها نموده تاسیرشود،چون معتقــد بودند که گوسفند شیررابرای نوزادش نگه می دارد.درفصل فراوانی شیردربیشترمنازل صدای مشک زدن، گاهی تا نیمه های شب به گوش می رسید.

یکی ازخاطراتی که در اذهان اهالی ماندگارشده است وگاه وبیگاه ازآن یاد می شود، کیسه های پر از دوغی بود که ازبدنه­ ی نخل ها«چَکِ نَخــــل»آویزان می نمودند وآب آن به مرورخارج می شد ودوغ کیسه که شبیه ماست بود، با طعمی بهتردرکیسه می ماند ومورد استفاده افراد صحراکاریاکشاورزان که درگرماوبیابان کارمی کردند قرارمی گرفت. این فرآورده بیشترهمراه با پیازونان بریزه گرم وتازه صرف می شد. اغلب کسانی که گوسفندنداشتند دراین روزها به منازل همسایگان گوسفند دارآمده وازآنان می خواستند تا برای آنان دوغ درکیسه ریخته وسپس همراه خودببرند.

کسانی که دارای مزرعه بودند،قبل ازآمدن گوسفندن ازچرا،علف هایی راکه درروز از صحرا آورده بودند،درجـاهایی ازحیاط می گـذاشتند بودندتاغــذای شبـانه گوسفندان آمـاده و کمبودغــــــذای احتمـالی روزانه­ ی آنان جبران شود. به این علف ها که بیشترازساقه گندم وجوسبزوتازه که درمحل جوی آب مزارع بریده می شد «خَسیل» قصیل گفته می شد. با برش این علف ها هم مسیرآبدهی مزارع تسهیل می شدوهم غذای خــوبی برای دام ها بود. گاهی نیز جو خشک ونان خشک ویا دانه ­ی درشت ویا به قول اهالی زِبرَه و اَلَک کرده­ی آرد که به آن سَبوس یا «سِبِس» گفته می شد، غذای شامگاه گوسفندان بود. بعضی ازدام ها براثرصدمه دیدن ویا پیری یا شکستگی دست وپا، ویا بزغاله های کوچک که هنــــــوز توانایی رفتن به چرا نداشتند، می بایست درمنزل نگهداری شوند. هرچندپس ازمدّتی که بزغــــاله ها توانایی پیدا می کردند درگروه هایی هم سن وسال با نام «گِلَه کَهرَه ای» به چرای جـداگانه برده می شدند وتنها چند ساعت از روز درصحرا می ماندند وتا قبل از غروب به منازل آورده می شدند.بعضی ازگوسفندان دوباردرطول سال زایمان کرده. و صـاحبان آن ها بزغاله های نر را یکی برای زاد و ولد نگهداری نموده تا وقتی بزرگ می شد، به آن قـوچ یا «نَـــریِ گـلّه» می گفتند. وازدیگربزغــاله های نر بزرگ ،یک یا دوتا راکه نذر کرده بودند درراه خیــرقربانی می نمودند وگوشت آن را بین همسایگان وفقـرا تقسیم می کردند.

ازبزرگترین دارندگان گلّه های گوسفند درروستا:رضا قلی جعفری،حاج کاکاجان شریفی، عطاالله جمالی، حاج علی ناز عباسی،حاج قدرت جعفری،علی محمـّد (غلام)جمالی،حاج غلامرضاجمالی،حاج قدمعلی شریفی،عبدل آرست،ودربین عشایرمحل بالاوپایین روستا: گله­ های اکـــــرم ربیعی ،مهــــدی زمانی، امیری زمانی ،عزیز زمانی، حاج فتح الله خسـروی، روشنی خسروی، راهدارخسـروی، حاج صفــــــرزندعلی وچندتن دیگرنیزکه دارای گلّه های بزرگ بودند اقدام به خرید وفروش احشام.به خریداران وفروشندگان دوره گرد ومحلّی گوسفندکه«چوبدار»گفته می شدند،می نمودند.

گاوداری: درگذشته هرخانواده باتوجه به وضعیت مالی وکاری دارای یک یا چند رأس گاو بود،ازگاونر«گاوِ کار»جهت شخم زنی استفاده و گاومادّه رادر امور اقتصـادی خانواده،ازقبیل شیروماست ودیگر فرآورده های آن بهره می جستند. تاسال 1350 گلّه گاوی مانند گلّه­ ی گوسفند محل مناسبی برای همراهی ونگهداری گاوهای روستا بود. که این گلّه ها گاه تا 300رأس می رسید.که مردم گاوهای خـود را صبح زود به چوپان یا گاوبان «گَــــؤبون» می سپردند وپس از چــــرای روزانه، شب هنگام به منازل می آمدند. به جـــوان ترین گاو نر«جُنگَـــه» گفتـه می شد که بیشتر برای جفت گیری و باردارکردن مادّه گاوها مورد استفــاده قرارمی گرفت. درحال حاضر ازآن گلّه گاوهاخبری نیست. وتنها معـدود افرادی دارای چندگاو هستند ویک گاوداری صنعتی ومکانیزه درشرق روستا به وجود آمد که آن هم دوامی  نیافت.

مرغــــداری: در­دهه های قبل درهرخانواده وجود چندین، مرغ وخروس، نیازخانواده را ازخـریدن گوشت مرغ وتخم مرغ برطرف می نمود،که پرورش وتکثیرآن علاوه بر خانواده، نیازهای همسایگان رانیز دراین خصـوص مرتفع می ساخت. مـرغ «کُـرُک» (کُرج)آماده خوابیدن برروی تخم پس از 21 روز تعداد 21 جوجه را تحــویل صاحب خود­می دادند. که ظرف مدت 6 ماه پس از تلفات احتمالی جــوجه ها بیشتر آن ها به مرغ وخروس های خانواده افزوده می گشتند. عدّه ای نیز به امرخرید وفروش مرغ وخروس وتخم مرغ مشغول بودند. هنوز تخم مرغ دانه ای 5/2ریالی دراذهان بسیاری باقی است. مرحوم اسداله کرمی یکی ازخوش اخلاق ترین عاملان خرید وفروش این محصول خانگی بودند که خاطرات خوبش در اذهان باقیست.محل نگهداری آن بیشتر درزیر زمین منــازل یا زیرگیره بافته شده ازچوب درخت اناریا بربالای درختان منازل بود. البتّه دشمن همیشگی آنها روباه وشغال وگربه،آرامش آن ها را برهم می زد. بیشتر مهمانان باگوشت این مرغ وخـروس هاپذیرایی می شدند. افرادی باایجـــــاد مرغداری صنعتی، به این کاررونق دوباره بخشیدند، که می توان ازآقایان :محمّدرضاوعلیرضا شریفی، فرزندان رضا،عبدالرّحیم ابراهیمی فــرزندیدالله ومرحوم فریدون صاحب دوست فرزند قربان علی، ایّوب شریفی فرزند محمّد علی نام برد.هم اکنون نیزمدتی است تربیت مرغان خانگی ودیگرپرندگان توسط آقای محمّدمهدی جمالی درشرق روستا انجام می پذیرد.

پرورش زنبورعسل-درگذشته پرداختن به امرپرورش زنبــورعسل درسطوح کوچک ومحدود صورت می پذیرفت وتنها عدّه ای اندک به آن عـلاقه مند بودند. این کار بیشتردرگوشه ای ازمنزل مسکونی صورت می گرفت.که می توان محمودخان کرم پورواز زنده یاد اسدالله کرمی وزنده یادفضل الله کرمپور وهمچنین علی غزالی یاد نمود. مردم عسل مورد نیازخود رااز­ایشان خـریداری می کردند .امروزه نیزبا نصب جعبه های پرورش زنبورعسل درمنازل ودرکنارباغها این کاررونق گرفته است. هرچندگاهی نیز زنبورهای عسل کوه وبیابان به صـورت گروهی در بعضی ازمنازل آمده ومردم با حفاظت ازآن عسل مرغوب به دست می آورند.

        قالی  بافی: نخستین قالی یا فرش به وسیله ­ی پروفسور رودِنکو درسال 1949 میلادی درمنطقه­ ی پازیک روسیه نزدیکی مرزمغولستان درمیان یخ کشف شد. این فرش درابعاد 2در1/38مترباقطردومیلی مترکه درهر دسیمتر مربع 3600 گره داشت ورنگ قهوه مسی، سبزروشن وزرد استفاده شده بودکه طرح آن ترکیبی از طرح آشـوری،هخامنشی، و سکایی بود. درروستای خــورنگان ازروزگاران گذشته بافت قالی وگلیم به صورت سنّتی دربیشترمنازل انجـام می شد. هرخانواده با برپا نمودن کارگاهی دریکی ازاتاق های خودکه به خانه­ ی قــالی بافی مشهور بود به صورت دارِ افقی یا زمینی انجام می گرفت.

درابتداپشم گوسفندان را باکاردی مخصوص به نام «دوکارد» می چیدند وپس ازپاک کردن آن ازگرد وغبار وشستن وخشک کردن آن، با چرخ دستی کوچک وساده ای به نام«پـِرَّه»که شکل آن را درهمین قسمت مشـــاهده خواهید کرد،پشم را می ریسیدند وبرای رنگ نمودن آماده می کردند. این نخ ها رااز پشم میش تهیّه می نمودند. سپس درظرفی برروی آتش می گذاشتند ودرآن آب ورنگ دلخواه ریخته،تا رنگ شود. سپس آن را ازداخل ظرف بیرون آورده ودرآفتاب می گذاشتند تاخشک، ودربافتن قالی به کارگرفته شود. درتهیّه­ ی رنگ و رنگرزی پشم درکارِقالی بافی بیشتر ازموادطبیعی استفاده می شد. رنگ های رایج در بافت قالی وچگونگی فراهم شـــدن هرکــدام به قــرار زیربود.(برای تهیـــه­ ی رنگ آبی از نیل و سریشم، هیدروسولفیت، سودکاستیک*- برای رنگ بنفش اززاج قرمز، جوهرلیمو، ویا ازقرمز دانه بااسیداگزالیک وبی کرومات*- برای رنگ بثر یا قهوه ای مایل به زرد یامایل به خاکستری روشن از زاج سفید،پوست گردو، روناس، اسیدکاستیک*- رنگ پیازی یا صــــورتی سیر اززاج سفید،روناس،پوست گردو، رنده شده خرده چـــــوب *- سبزروشن از ترکیب برگ درخت مو،زاج سفید، نیل،جوهر اسید *- رنگ سبز از زاج سفید ،اسید اسپریک و نیل *- رنگ زرد که یکی از رنگ های اصلی است از ترکیب زاج سفید ،اسپرک وپوست گردو *- برای رنگ خردلی یا زردتیره که به سبزمی گراید از پوست انار،گندل، برگ مو، زاج *- رنگ شتری یاقهوه ای مایل به قرمز ازترکیب زاج سفید با پوست گردو وبرگ مو و روناس ، زاج سفید با پوست گردو *- رنگ صورتی ازترکیب زاج سفید با روناس وماست *- رنگ طلایی یا زرد درخشان از یا زرّین طلایی از ترکیب برگ مو،زاج سفیــــــد،روناس *- درتهیّه رنگ قرمز خوشرنگ از دانه قلع با روناس واسید استیک *- رنگ گل دوغی از ترکیب روناس با زاج سفید با دوغ *- رنگ نارنجی یا زرد متمایل به سرخ ازترکیب زاج سفید با اسپریک،پوست انار*- رنگ عنابی از زاج سفید با قره قورت وروناس وپوست گردو *- رنگ لیمویی یا زرد متمایل به سبزاز ترکیب برگ مو با زاج سفید *- رنگ کِرمی یاسفید مایل به زرد از زاج سفید،پوست انار،روناس،پوست گردو، یا این که از زاج سفید بابرگ مووروناس *-رنگ موشی ازترکیب نیل باپوست گردو،پوست انار،سریشم، ئیدرو سولفیت ،سود کاستیک یا از سریشم با زاج سفید *- برای تهیّه رنگ خاکی یازرد متمایل به قهوه ای از پوست انار بازاج سفید وزاج سیاه باروناس*-رنگ زیتونی یا سبزمتمایل به زرد ازنیل ،اسپرک، روناس،سریشم، ئیدرو سولفیت، سودکاستیک، پوست گردو.

*- رنگ ترمه ای اززاج سیاه وسفید،روناس ،پوست انار،برگ مو *- سُرمه ای از ترکیب نیل ، سریشم، ئیدروسولفیت، سود کاستیک *- رنگ بادمجانی از زاج سبز ، سماق*- رنگ مشکی از ترکیب زاج سیاه با پوست انار. این مواد ترکیبی بعضی به صورت گیاهی وگروهی دیگر به صورت دانه های ترکیبی فلزی ودیگری به صورت جانوری می باشند، در این جا به ریشه های اولیّه این مواد وچگونگی اثرگذاری آن ها برترکیبات ورنگ های حاصل ازآن توجّه می نماییم. درقسمت گیاهی نقش گیاه خودرو و با ارزش اسپرک که در رنگرزی دارای اهمیّت است.

ودرتهیّه ­ی رنگ زرد نقش به سزایی دارد با برگ های آن که بیشترین رنگ وریشه­ ی آن که کمترین رنگ رادارد- درخت آلبالو، روناس یا روغناس که ریشه ای کلفت وگوشتی وسرخ رنگ دارد ونام رنگی آن آلیرزاین می باشد - بَقَم چوب درختی است بلند وسرخ رنگ که از آن در تهیّه ­ی رنگ سرخ استفاده می شود ومادّه­ ی رنگی آن هماتین است واز آن در رنگرزی پشم وابریشم استفاده می شود. برای تهیّه رنگ های بنفش وسرخ هم دارای اهمیّت است .- جَفت به پوست زیرین درخت بلوط که پوست آن سرشار ازموادمازوجی است ودر تهیّه­ ی رنگ های زرد شتری وقهوه ای استفاده می شود - نیل یا لاجورد که درمناطق گرمسیری رشد دارد وبرای رنگ های آبی،سبز، سرمه ای، ملّه ای، موشی کابرد دارد و امروزه از نیل صنعتی یا شیمیایی استفاده می شود- زعفران برای رنگ زرد قابل استفاده است امّا به دلیل گرانی آن کمتردررنگرزی استفاده دارد- توت سیاه از مواداولیّه برای به دست آوردن رنگ های بنفش وقرمز- کاه برای تهیّه­ ی رنگ زرد- گندل برای زرد روشن- سماق برای رنگ خرمایی یا قهوه ای با اختلاط سولفات آهن- بزغنج  که نوعی پسته­ ی کوهی است و تاتن فراوانی دارد به عنوان دندانه برای ثابت نمودن رنگ قرمز مورد استفاده است ودررنگ مشکی وخاکستری نیز نقش دارد- وَسمَه از گیاهانی است که از برگ آن برای رنگ آبی استفاده می شود- گلرنگ (خارزردو)گیاهی که مادّه­ی رنگی آن درگل آن است ودر تهیّه­ ی زرد متمایل به سرخ مورد استفاده است– ریشه­ ی کورک یا انجوار یا جینگ جینگو. موادرنگی جانوری: قرمزدانه،حشره ای است که به کفش دوزک مشهور و واین حشـره مادّه­ی صمغ مانندی ترشح می کند که مرده­ی این حشــــره راخشک نموده ومی کوبند وبرای رنگ قرمز تیره یا گُلی استفاده می شود.رنگ های فلزی: از ترکیبات فلزی به دست می آید مثل اکسید آهن( اُخرایی زرد وسرخ) اکسید زرد سرب (مردار سنگ)آبی لاجوردی، آبی پروس- گِل سرشوی حاوی آلومنیوم ومنیزیوم به رنگ زرد وخاکستری است وخاصیّت آن برای جذب مواد روغنی بسیار مؤثّرمی باشد. مقیاس هایی که مشتریان رنگ باآن سر وکار دارندشامل مثقال، نخود، سیر، سنگ، درم، و با مقیاس های بسته بندی پشم وریشه ازقبیل،عدل ،کلاف، بقچه،که بعضاً هنوز رایج می باشد کاملاً آشنایی دارند. 

  «نیرومند پوراندخت،آموزش  هنرقالیبافی ،صفحات 12،49،56،55،50»

ازترکیب رنگ های حاصل برروی یکدیگر، رنگ های مورد دلخواه دیگر به دست آمده و زنانی درروستا به عنوان «رنگرز»مسئولیت این کار را برعهده داشتند. امروزه ترکیب رنگ های شیمیایی جای رنگ های طبیعی را گرفته است.

پشم بُز پس ازریسیدن وآماده کردن، درتهیّه­ ی ریشه­ یِ قالی مورد استفاده قرارگرفته  وپس ازچیدن وشستن وتمیزکردن آن، باوسیله ای چوبی به نام «دوک» که یک تکّه تخته گِرد، مانندچرخ ماشین بازی بچّه هاست،تکّه چوبی به طول 35 سانتی متر را درسوراخ آن تعبیه نموده ونخِ ریشه را به دورآن تابانیده و با چرخش آن به دورمحورخودش نخ به هم محکم می شد تا به طول چند ده متر برسد و باانجام دادن کاری به نام «اَوپیـــــچ» به ریشــه­ آماده جهت بافت قالی تبدیل می گردید. به این توپ های آماده ریشه «گُروک» گویند. این ریشه ها به صورت توپی کُرَوی درآورده. سپس دو میخ بلند درفاصله­ی تقریبی 20 متر ازیک دیگردریک فضای باز یا کنارکوچه می کوبیدند. نخ های ریشه را به دوراین دو میخ می چرخاندند تا «گُروک» یا ریشه به طور کامل به صورتِ طنابی بلند روی زمین قرارگیرد .آن گاه ریشه ها را ازدوسردو میخ برداشته ودریک ظرف بزرگ آب خیس داده وپس ازساعتی آن راازداخل ظرف آب بیرون کشیده وبه کمک افرادی دیگر دوباره آن را به دوسرمیخ ها دارکرده ،سپس چوبی را دروسط این بنـد بلند کرده وآن را میچرخاندند تاآب آن کاملاً بیرون آمده وزودترخشک شود.به این کار«اَؤپیچ»می گفتند. پس ازچندساعت که ریشه خشک می شد، ازیک سرِریشه شروع به بازکردن (اَوپیــچ) می نمودند وهربارکه اندازه­ی یک توپ معمولی ازریشه دردست فرد جمع می شد،آن راجداکرده ودرظرفی می انداختند وبه همین ترتیب ریشه برای دارِقالی آماده می گردید.

قالی هایی درابعاد یک متردریک ونیم متر (با نام متری)ودومتردردوونیم متر(به نام دومتری یا دوگَزی)و دومتر درسه متر(به نام سه گزی یا سه متری)حاصل دسترنج زنان ودختران روستاست. این قالی ها بیشتر برای صاحبان وواسطه ها ودلّالان خرید وفروش بود،که تنهابافندگان آن،ازمزدبافت برخوردارمی شدند. برای هرنوع ازاین قالی ها مزدمشخصی تعیین شده بود. قالی ها بیشتر توسّط دویا سه نفر وقالیِ های کوچک یامتری توسّط یک نفر بافته می شد. مدّت بافت این قالی ها گاهی از ده روز تا یک ماه به طول می انجامید.واسطه هامواد قالی، ازقبیل ریشه،پشم،کَشوک، ورنگ را به افرادقالی باف تحویل وبافندگان خودبه تهیّه وکاربرروی دارِقالی می پرداختند. کارگاه قالی بافی بیشتر زمینی وبه صورت افقی برپا می شد.

پس ازآنکه مقــدّمات قالی بافی آماده می گردید، درروزی دیگردرکنارِ دارِقالی که ازچهارمیخ بزرگ چوبی و دوستون اصـــــلی تشکیل می شد تارهای قالی را دور بالاسر وپایین سرستون تابانیده وبه ترتیب خاصی ودراندازه­ ی مطلوب بافاصــله های مناسب قرار می گرفت. دونفرکه هرکدام پشت یک ستون نشسته بودند سر نخ ریشه رااز دست نفرسوّم که دائماً درحال رفت وبرگشت بین این دوستون بود می گرفتند واز زیرستون می گذراندند ودوباره سر نخ رابه دست فردی که درحال رفت وبرگشت است داده تا به نفربعدی برساند وپس ازآن ریشه هارامحکم کشیده ومرتّب می کردند. به این کار «دواندن­ریشه» یا دارکردن قالی می گفتند.پس ازچندساعت قالی دارمی شد .آن گاه دوطرفِ بیرونی ستون را باکاه گِل اندود می کردند تاریشه ها در هنگام کار برروی قالی از هم فاصله نگیرند ودورنشوند .بعد ازآن چوبی ازجنس برگ درخت خرما را به طور افقی برروی عرض ریشه گذاشته وبا نخ های موازی محکم نموده وبالای آن را به میان یک سه پایه که ازسه چوب نسبتاً محکم به قطر ده سانتی متر به صورت چتری یایک چاتمه درجـــــــا تفنگی درآمده بود می بستند،تا محکم بایستد.به این چوب«کیجی» می گفتند. درواقع کیجی یاهمان کُجی ازتو رفتگی ویا بیرون زدگی وشکم دادگی قالی درحین بافت جلوگیری شود.این وسیله چوبی یا فلزی بانام های دیگری چون گُلَه، نیرَه. نیزمی شناسند.

چوب دیگری نیز پشت همین چوب، امّا درجلو آن در وسط ریشه ها قرارمی گیرد، که به وسیله­ ی شاخ بزکوهی که به آن «شاخی» گفته می شود و به صورت متحرک وآزاد بود تادرمواقعی که می خواهند «پود» را درعرض قالی بین پشم های بافته شده قرار دهند،به وسیله­ ی شاخ بزکوهی آن چوب را به عقب برانند تابا سست شدن تار یا ریشه کار راحت تر انجام شود وسپس با کشیدن به جلو رشته ها راسفت ومحکم نمایند، به این چوب «پس کیجی» یا «هاف» گفته می شود .که در واقع درحرکت خود تارهای زیر ورو را ازهم جــدا تا قالیباف به آسانی بتواند دست خودرابرای پوددادن در رشته ها وارد کند.

درابتدای شروع کار بر روی قالی چند گره از ریشه به طول پنج سانتی متر بافته که به این قسمت «شاله قالی» یا طُرّه می گویند. نقش بزرگ وواضح در وسط قــــالی را «ترنج یا شاه» وزمینه های حواشی وچهارگوشه را «لَچَک» می گویند که بیشتر تکراریک نقش است. گاهی به صورت سه گوش،گاه چهارگوش می باشد. یک تکّه استخوان ازساق دست گوسفند که بسیارزیبا وبه طول 15 سانتی متر است بایک سوزن جوال دوز برکنار وگوشه جانبی قالی درهمان قسمتی که کار بافت انجام گیرد وصل که به آن «سوزنِ بَرِکارزنی» وبه آن تکّه استخوان هم « بَرِکارزن» می گفتند. (که همان حاشیه زدن قالی است). با پیشروی کار بافت قالی آن استخوان و سوزن هم به جلووکنار دست قالی باف درحاشیه قالی محکم می گردد. حاشیه­ی بافت قالی نیز توسّط مــوادی به نام «پود یا پودی» که نوعی پشم است بافته می شود .تخته ای به اندازه­ی عرض قالی در زیر ریشه وقسمت بافته شده قالی قرارمی گیرد که برای نشستن قالی باف در هنگام کاراست ،که با پیش رفت کار به جلو، تخته نیز، جلو برده می شود .این تخته غالباً از تنه درخت خرما تراشیده وآماده می شود. به این چوب یا تخته(نیم کت)هم می گویند. نقشه های هرقالی توسّط بافندگان طراحی گردیده ودر اختیار بافندگان قرارمی گیرد.

اهرمی فلزی به طول 150سانتی متر برای سفت نمودن ریشه های قالی در هنگام بافتن قالی به کارگرفته می شود،گاه گاهی که براثرفشار برروی ریشه هاقالیِ درحالِ بافت، سست می گرددکه بااین اهـرم محکم می نمایند. اهرم را بین هرکدام ازپایه هایامیخ وکناره­ی ستـــــون اصلی قرارمی دهند وباحرکتی مناسب آن را به اندازه کافی ازمیخ ها دوریا نزدیک می کنند وتکّـــه ای ازچوب یاسنگ بین آن ها قرار داده تاریشه ها محکم شود.به این کار«قالی تنـــدکردن»می گفتند.که بعضی هاباداشتن اهــــرم«­ارهم»جهت این کاربه منارل سرکشی ومزدی هم دریافت می کردند. شستن وتمیز نمودن قـالی نیزباید طوری صـورت گیرد که رنگ آن ازبین نرود. تعمیرودوخت قالی های پاره شده نیز کاری دقیق وتوسّط افرادی خاص صـورت می پذیرد. اصطلاح پـــود یک لا وچند لا دادن نیزدر کارظریف بافی انواع قالی نقش دارد.درشکل زیرانواع ابزارهای لازم درکارقــــالی بافی با ذکرنام مشاهده می نمایید. زنان ودختران در هنگام بافتن قالی علاوه برصحبت نمودن درباب مســایل مختــلف زندگی، گاهی نیز به دل به دریا زده وبا خواندن اشعاری لحظاتی را فارغ از­دنیای خویش به سیر وسفررویایی می پرداختند.بعد صدای کرکیت یا دَفـّین یا دفتین بود که همه جا می پیچید.  

بارالـها به جـــاه و قُربِ نبی -- به رسولش محمّـــــد عــربی

به علـــی زاده­ی ابـوطالب -- اســــدالله  سَــــروَر غــــالب

به حسن زهــر نــــوش اَلَم --- طـوطی سبــــز گلشن این غم

به امامی که دست او بستند -- با ستـم قلب  پـاک بشکستند

به شهــید دودانه­ ی انگـــور --  بیکس وهم غریب وهم رنجور

یا احـد ویا صمــد ویا مجید --  بنده­ی مسکین به تو دارد امید

چــاره نمایی زکَرَم بنــده را  --  ازکـــرم و لطف مکن نا امــید

علی  سیــــّد علـــــی  سروَر --  علی  دامــــاد  پیغمــــــــبر

گرفتــــــه  قلعــــه­ ی  خیـبر --  به  عشق حیـــــــدر صفـــدر

بیـا تا یا علـــی گــــــــوییم --  غــم اَمّت به دل جــــــوییم

هر آن جــا یاسمــن باشــــد  -- گــل باغ  حسـن  باشــــــــد

زمین کــــــربلا  باشــــــــد  -- حسین در این بــلا باشــــــد

 سرش از تن جـــــــدا باشــد --  تنش بر نیـــــــزه هـــا باشد

 غالینی می بافم پشت  بِریزَه  --  بِرَم  شیراز بِدَم گوشـوار ریزه

 غالینی میبافم ریشه به ریشه -- کفــاف زنـدگی با ای نمی شه

شب چارشنبه وچاربهـــردنیا --   نیّت کـردم بشینم برســر راه

نه نیت کن نه بنشین برسرراه –- عزیزِ تومیــــــادامروز و فردا

 خوشاروزیکه باهم مینشستیم  - قلم­دردست وکاغذمینوشتیم

 قلم می فتاد وکاغذباد می برد – مگر اسم جدایی می نوشتیم

خوشا امشو که مهمون شمایم - -  کبــــــوتر برلبِ­ بوم ِشمایم

بیا قدرهمـــو امشب بدونیم –  -خدا دونه که فردا شو کجایم

علی ومحدعلی داشتن دوتا گَو –  زمین ِپشتِ قـَعلَه میکنن جَو

 زمینِ پشتِ قعله جو نمی شه --   زمین بیوه ­عروسِ نو نمی شه

 پسینی که دلم میلِ وطن کرد – - نمیدونم وطن کی یادمن کرد

 نمی دونم پدربـــــود یابرادر---خوشش باشه­ که­ مادریادِمن کرد

 پسینی که برفتـم سینه­ ی تُل –-  قدمگاهِ علی جای پای دُلـدل

سـرود شادمانی خونده بلبل --  میــون باغ بالا، شـاخـه ­ی گل

سرم دردمیکنه صندل بیارین -– طبیب ازملک اسکندر بیارین

 طبیب ازملک اسکندر نباشه – - کفـن ازبقچـــه­ ی دلبر بیارین

 سرِ آبِ روون و زیرِ بیـدم –  -  سلامِت میرسونم هرکه دیدم

 سلامت میرسونم خرمن گل -  - زتونامهــربون تر کس ندیدم

پسین ­تنگ­ وهوا تنگ­ ودلم تنگ–غمِ دوریت بجونم میزنه چنگ

 غمِ دوری بجـونِ کس نباشه –  نگارم ­شیشه ­وهم صحبتش ­سنگ

 پدرخــوبه که مـادر نازنینه –   - برادر میــــــوه ­ی روی زمینه

 الهی هرکه بیندروی خوبون–  -  نه خود میره نه داغ گل ببینه

نام ابزارها واصطلاحاتی که درکار بافت قالی مورد استفاده قرارمی گیرد:

حَور(بروزن جَور)=طرح ونقشه، انواع نقشه مثل،لَچَک،انتظام،لُبُردونی، زاهدانی. شکار (پازن)، گل گردویی، گل دماغی، گل پرپری، سیبی، عروسک.

تَپ = یک ردیف بافت در عرض قالی توسّط قالیباف با پشم

مُنجـُغ= تعداد پنج ردیف بافته شده درعرض قالی (پنج تَپ)،این کلمه ازمونجوق عربی به معنای پولک زدن وزینت دادن گرفته شده است.

کَرکیت = شانه،دفتین، دَف، دَفَه، وسیله ­ای فلزی با دسته­ی چوبی که چنگال مانند است ونوع قدیمی آن 11دندانه دارد وبا کوبیدن آن برروی پشم های بافته شده درعرض قالی آن ها را به هم فشرده ومحکم می نماید.

کشوک = نخ پنبه ای بافته وتابانده شده دربه کارکیری بافت قالی ومحکم شدن آن.

پود = نوعی پشم برای حاشیه بافی ومحکم نمودن نخ های بافته شده درقالی.

عروسک و کَلَفَه (کلافه یا کلاف)= اصطلاحی بود که برای باز نمودن توپ های پشم یا ریشه به کارگرفته می شد، دو نفر روبروی هم می نشستند ویکی از آن دو،کلاف پشم یا ریشه را به دوسرزانوی پا به اندازه­ی نیم متراز جلو بازمی نمود وچهارزانو بر زمین نشسته ونفردیگری سرنخ پشم یاریشه را به دورتکّه ای چوب یا دوردستان خود پیچیده وهرگاه مقداری برابریک توپ بازی شد،آن را از بقیّه پشم ها جدا وسرنخ را دوباره به دست گرفته وتوپ دیگری راآماده­ ی بازکردن می نمودند.این تکّـه های پشم درواقع به اسم«عروسک» بودکه پس ازآماده شدن برروی یک تکّه چوب آویزان می گردید وبرروی سه پایه چوبی قرارمی گرفت وبربالای سرقالی باف یاجلو او برروی ریشه هامی گذاشتند وازآن دربافت قالی استفاده می شد.ریشه وپود وکشوک به همین صورت آماده ­ی به کارگرفته می شود

افرادی که به امرخرید وفروش قالی درروستا مبادرت داشته اند:زنده یادان حاج ابوالحسن خان کرمی،حاج محمّدخان کرمی،حاج آقا بزرگ کرمی،حاج کریم خان خالقی،حاج شکرالله کرمی،قبادخان جمالی،حاج علی نازعباسی،حاج حسین محمّدی فر، شهیدقباد رادمنش ،حاج زیاد کرمی،وحاج داوودمحمّدی،قدرت الله رییسی،فرامرزقربانی،حاج عبدالله مرادزاده، علی محمّد رییسی، وهم اکنون آقایان:حاج جواد رادمنش وفرزندانش علی وحامدوحمید. قاسم کرمی، ابراهیم رادمنش،درشهرفسا به این کارمشغولند.خریداران قالی درگذشته پس ازجمع آوری قالی بافته شده توسّط زنان روستاآن را به شیراز برده وبه بنگاه های خرید تحویل ودرازای آن پول وپشم وریشه­ ی مورد لزوم برای بافت قالی دریافت وبه محلّ آورده دراختیار بافندگان قـــرارمی دادند. هرچند بسیاری از این اشخاص واسطه یا دلّال بین بافندگان وخریداران قالی بودند.

ازقدیمی ترین  مغازه  داران- مغازه داران قدیم اغلب با پای پیاده ویا با چهارپایان عازم شهرمی شدند ویک شب درکاروانسراهای شهرمی ماندند. وپس ازخرید اجناس روزبعدبه روستا برمی گشتند. این کاربسیاری ازاوقات به دلیل نا امنی به صورت گروهی انجام می شد. به آنان دکّان داریا کاسب می گفتند وبیشترآنان امروزدرجوارحق آرمیده اند،وعده­ای نیزهم اکنون صاحب مغازه اند.

مشهدی­ حسین ترابی وحاج خانمیرزاترابی(پدربزرگ وپدرشهیدبهنام ترابی)– مشهدی محمّدرضا بیگی،پدربزرگ برادران بیگی و وحیدی نژاد– قبادخان جمالی پدرصابر–مشهدی شاهرضاقربانی(پدرحاج خانی)–مشهدی عبّاسعلی کرم نژاد(پدر برادران کرم نژاد)–مشهدی محمّدباقرکرمی(پدرنظام الدّین)–کربلایی کرمعلی کرمی پدرحیدر-حاج کرمعلی کرمی–کربلایی عبدالله باقری(پدرحاج رضاباقری)-حاج محمّدخان کرمی– مشهدی محمّد باقرتنها-حاج محمّد تقی مریدی–اسدالله کرمی–مشهدی محمّدرضاخان رضایت–مهدی حیدری–برادران مهدی واحمد بیگی– حاج کریم خالقی–حاج حیدرقلی جعفری- حاج محمّدعلی صفرپور– محمّد جعفرکرمی– مشهدی عبدالحمیدخالقی–عزیزمحمّدزاده–حاج ایازجمالی–مشهدی پنچعلی جمالی-حاج زیاد کرمی-حاج عباس آزادی–کاکاجان جمالی– فرج اله سلیمانی-حاج محمد سبحان مقدم-حاج نبی خالقی– جان باباخسروی–کربلایی حیدرقلی جمالی–حبیب الله ­جمالی(پدرشهیــــــدعبدالرّزاق)-عبدالخالق­ خالقی–جعفرجمالی–حاج­ کاکاجان خالقی(پدرشهیدلهراسب)سعـــــــداله طالبی-ناصرقاسمیان-حاج حسین ترابی-آقایارخســروی-:علی طالبی– وحاج عزیز ایمانی وسعداله طالبی(درحال حاضردرفسامغازه دارند.)-حبیب سلیمانی–ایازسلیمانی–نصـرت سلیمانی–کربلایی علی طالبی–محمّدعلی شریفی-وحیدعلیــــرضایی–محمّدرضاشریفی–حاج عوض سلیمانی–حاج غلامعباس خالقی–غلامعباس جوکار-کربلایی نبی عبدی–اسکنـــــدرمرادی .وحید علیرضایی- مجتبی جمالی.امیدقاسمیان.

ازجمله مغــازه دارانی که علاوه برتامین مایحتاج مردم به تهیّه وساخت شیرینی وگلاب وگیاهان دارویی وعطّاری وغیـــره می پرداخت،مرحوم مشهدی محمّــد باقرکرمی فرزند میرزاعبدالوّهاب بود.آن­ مرد بزرگ، باسواد وباایمان واهل مطالعه باکتاب سـروکارداشت. این مردبسیارمتقّی وپرهیزگارباوجودی که ازناحیه پا رنج می کشید و بدون عصا قادر به­ حرکت نبود،تمام ­نمــــازهایش رادرمسجد ادا می نمود.تمام عصـرهادرجلومغازه­  خود برای مردانی که آنجا می نشستند،کتاب های دینی وتاریخی،چون حلیة المتقین،مرصاد العباد، زندگی نامه معصومین،عین الحـیات و مِعــراج السّعــاده ومَفـاتیح  الجنــان ونهج  البلاغه  قرائت می کردوتوضیح می داد.خودم بارهاناظراین برنامه ومحفل ایشان بودم.

وی تجــــربه بسیاری درتشخیص ودرمان دردها داشت. وی شخصــاً با این داروها به طبابت افــرادِمریض می پرداخت ومردم به اووداروهایش اعتماد واعتقـــاد داشتند.

.به نقل ازفرزندشان ­آقــــای نظام الدّین کرمی:درحیاط منزل ما اجاقی به صورت کوره وکارگاه برپابود،که پدرم انواع شیرینی وسکنجبین،وداروهای جوشیدنی وترکیبی درآنجـا درست می کرد.ازکوه­های استهبان انواع داروهای محلی وکوهی به دکانش می آورد.وآن رادرکاغذهای مخصوص بسته بندی وروی آن می نوشت که این دارو­چه نام دارد وخاصیت آن چیست وهرگاه وقت نمازمی رسیدوعازم مسجد می شد به مامی گفت اگرکسی برای داروآمد، روی هردارونوشته ام،همان به اوبدهید.وی همچنین اضافه کردکه پدرم درطول مدت مغــازه داری­ خودهرگزپول سدروکافوری که برای درگذشتگان سفارش­ می شدقبول نکرد.واین کاررابه ماهم تذکرداده بودکه پول نگیرید.به طورقطع می توانم بگویم برای اولین بارکلمه ولفظ عطاری وقنادی را ازایشان که کارشان بودشنیدیم.ونقل زنجبیلی وی­ازخوشبوترین ومطبوع ترین شیرینی دست پخت ایشان بود.

.تـــهیّه­ «شکرپنیریا نُقلِ سفیــد» نبات،شربت بِه ­لیمو ازدست این مردخدا جوی با ایمان معروف بود. وی متولّد سال1282بود و دریازدهم اردیبهشت 1362به دیارباقی شتافت.عکس زیرسال 1360توسط فرزندش نظام الدین گرفته شده­است.روح وی وهمسرسیّده اش که دخترسیّدحسن آموزگاراست­قرین رحمت الهی باد.

قصّاب  های  روستا- ازگذشته تاکنون قدیم: خانبازحسن پور- مشهدی محمّدرضا بیگی – محمّدجعفرکرمی–علیرضا بابایی- عزیزخان محمّد زاده– کاکاخان جمالی– حاج عباس آزادی– حاج خان میرزا ترابی– بهروزجوکار–حاج کاکاجان جعفری– احمدعبدی–حاج بابا رئیسی–گُلی خسروی–حبیب صالحی– حاج غلامعبّاس خالقی– سیّد بابا حسینی کنکانی (دامادخورنگان)-محمدتقی(علی نقی)رضاعلی.لازم به یادآوری است.چون درگذشته امکاناتی برای نگهداری گوشت درروستا نبود،مردم فقط به اندازه­ی مصـرف روزانه به خرید گوشت می پرداختند، که بیشتر در اوزان و مقادیری چون،چارک، وَقَّه ویا نیم وَقَّه بود؛ ودرصورتی که مهمانی یا عروسی داشتند به صورت «مَن» یا بیشترخرید کرده یا خود شخصاً اقدام به کشتن گوسفند می نمودند .

دراینجالازم می دانم به واحدهای  وزن متداول  قدیمه درروستا،که در بسیاری از نقاط نیزرایج بود نظری بیندازیم .چون در آن روزها هنوز از «کیلو» خبری نبود، واحد وزن را برحسب «مَن» محاسبه می کردند. براساس این مقدار، بقیّـه­ی مقادیرتعیین می شد. یک من عبارت بود از سه کیلو = چهارچارک = هشت وقه = شانزده نیم وقه  = سی ودو نِمَه = شصت ودو نِسِنَه= صد وچهل وچهارلِتِ نِسِنَه= هفتصدوبیست مثقال. هربیست وپنج من را یک«بار»می گفتند وهرپنج من معـادل یک «سنگ» بود. نصف باررا«یک لِنـگه» می گفتند.

پول های رایج درمعاملات عبارت بودند از: یک تومان برابر با ده ریال- هر ریال= بیست شاهی. هرسنّار برابر دو شاهی. یک عباسی= برابرپنج شاهی. سه سنّاری برابر شش شاهی  یا سه محمدی. سی شاهی یا سی شی  برابر با پانزده سنّاری بود . یک اشرفی برابر ده ریال بود که یک مثقال طلادر آن به کاررفته بود. واحدهای دیگری چون: یک نار برابر یک صدم ریال بود. یک شاهی برابر دو پول یا پنج دینار، یا ده غاز یا بیست وپنج صدم عباسی بود. پنج غاز یا نیم شاهی برابریک پول بود. دوشاهی عبارت بود از:صدنار، چهارپول، ده دینار، بیست غاز، نیم عباسی، و یک محمّدی. دوزار برابر با دوریال بود. امّا درعرف بیشتر به دوریال ونیم، دوزار می گفتند. به ریال قَران هم گفته می شد،که هرقران برابر بیست شاهی بود. جنس این پول ها ابتدا ازجنس سرب ومفرغ  ومس بود که بعدها به نیکل تغییر یافت. پس ازچندی چاپ اسکناس های یک تومانی، دو تومانی، پنج تومانی، ده تومانی، بیست تومانی رواج یافت. به ترتیب اسکناس های بالاتر در دسترس مردم قرار گرفت.      

 «کتاب ­شهرِمن فساغلامرضـارضایی)و(گفته های ­حاج  سیدابراهیم منصوری»

برای اندازه گیری پارچه از وجبِ دست که معادل بیست وپنج سانتی متر باشد استفاده می شد. واز قدم پیمای کف پا برای اندازه گیری زمین،که هـــر قدم یا کف پا را معادل سی سانتی متر می دانستند.

مغازه های ملکی دوزی یا روال دوزی: این کارتا آنجا که درخاطر دارم توسّط اسدالله خالقی درمحلّه­­ ی بالاومرحوم ایازسلیمانی درمحلّه­ پایین انجام می گرفت. این افراد بامهارت خاصّی به دوخت کفش هایی به نام مَلَکی (مَلَکین)مشغول بودند. جنس این نوع کفش ها از دوقسمت اصلی تشکیل می شد، سطح رویین آن ها از جنس نخ های تابیده شده ای به نام «روآل» که غالباً توسّط بعضی از خانم ها بافته می شد؛ به سازندگان ملکی فروخته می شد وکف زیرین ملکی که ازجنس چوب مخصوص یا پارچه فشرده ودر اواخر با آمدن لاستیک ازاین ماده استفاده می شد. به کف این پاپوش «شیوه یا تخت» هم گفته می شد. ابزار کار این استادان عبارت بود از: کج کارد، زیرکج کاردی، قیچی کـوتاه با دسته های پهن، شِفرَه یا تیغ، دِرَفش (دِروش)، ســوزن دوخت،

سوهان قالب، چرم، جوهرقرمز، موم عسل، کتیرا،سنگ سفید، گِل سفیدآب وکرسی کوچک ومیزی کوچک درجلو رو برای نشستن و انجام کاربود. این حرفه امروزه به کلّی درروستا ازبین رفته است.

درتحقیقی که درسال 1386 به عمل آوردم 73 نفر ازاهالی روستا در شهرفسا دارای مغازه وکارگاه های مختلف، داروخانه وبنگاه معاملاتی می باشند. ازقدیمی ترین این مغازه هادربازارمغازه­ حاج محمّد خان کرمی بود، که امروزه خانواده ایشان در شیرازسکونت دارند وآن مغازه نیز به فروش رسیده است. ازمیان این مغازه وکارگاه سه قنادی وشیرینی پزی برادران تجلّی، داروخانه های دکتر هوشنگ جمالی ودکتر لاله کرم نژاد. خیاطی منوچهر(فتاح)جمالی- قالی وفرش فروشی حاج جواد رادمنش، قاسم کرمی،کارگاه دینام پیچی محمّدخسروی،تعمیرگاه قطعات صنعتی موتورسیکلت مسلم قنبری، کارگاه تعمیرماشین های سبک وسنگین سیّدعبّاس منصوری، کارگاه هنرهای دستی چوب استاد اصغررضاعلی، پاساژروز داخل بازارکه توسّط سیاوش صفری،حاج حبیب الله خالقی ومحمّدجعفرخالقی ساخته شدومغازه های آن به فروش رسید.کتاب فروشی اسماعیل بابایی، قصّابی وفروشگاه کامپیوتری برادران خادمی، مرغ فروشی وقصّابی آقایان رئیسی وجوکار، شیشه بری فرهاد منصوری در بلوارکارخانه قند، فروشگاه قطعات وابزارآلات صنعتی حاج جلال کرمی درفلکه­  دارابی، دفترنقشه کشی ساختمان مهندس عبدالله باقری، دفترآب یابی وحفرچاه کشاورزی  نعمت الله صالحی وپارچه فروشی های حاج ابراهیم منصوری،حاج خانی قربانی،حاج رضاباقری،کیومرث  قربانی،حاج ذبیح اله عابدی، عوض جمالی، علی اکبرصبور-کفّاشی وپوشاک یعقوب شریفی– سوپرمارکت خلیل رئیسی وبرادران، ازجمله اماکن وراه درآمد اهالی روستا درسطح شهروبازارفسا.

 

  نظرات شما دوستان باعث پیشرفت کارمان

خواهد بود. نظرات وانتقادات شما به دیده منّت پذیرائیم



نوع مطلب : <-PostCategory->
برچسب ها :
نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392 توسط منصور قاسمیان نسب| تعداد بازدید : 1039


درباره وبلاگ

پيوندها
نظرسنجي
آمار وبلاگ
افراد انلاین : 2
کل بازديد : 86354
بازديد امروز :20
بازديد ديروز : 10
ماه گذشته : 72
هفته گذشته : 72
سال گذشته : 6842
تعداد کل پست ها : 29
نظرات : 75
پشتیبانی قالب


Powered By
rozblog.com