خورگان کیست، خورنگان کجاست؟

   

برای مشاهده ومطالعه به« ادامه مطلب »رجوع نمایید

خورنگان وضرب المثل های قدیمی

آنچه درگذشته دربین اهـالی خورنگان برسرزبان ها بود ولی امروزه دیگرکمتـــرکسی بااین عبــارات آشنــایی دارد.

کنایات جزیی اززبان وفرهنگ مردم ماست.هرچندبه مرورایام بسیاری ازآنها ازبین مردم رخت بربسته است.نمونه های شنیده شده ­ی آنهاراازدیربازیادآور می شویم.       به ترتیب حروف الفـبا

 

-آشِ ماشَکَه ،اَ خودش شَکَه =آش ماش نوعی غذاست، شَکَـه یعنی ازخودش مشکوک است، به­ آدم هایی گفته می شود که هرحرفی که دیگران می زنند به خود اطلاق کرده وجبهه گیری می کنند. مصداق آیه­ ی چهارم ســـوره منافقون «یَحسَبونَ کُلُّ صَیحَـــه عَلیهِم.

-آدم بی کار اَؤ می کُنه تو جوغَن می کـــــوءاَ =آدم بی کار آب را در هاون کرده ومی­کوبد، وقتی ازآدم بی کاری سؤال می کنندچه کارمی کنی یاازکارفردی بیکارازدیگری درمورد اومی پرسند این جواب را می دهد.

- آش نالبَکی کجا؟شکم خان بَگی کجا=آدم پرخوراک وکم بودن غذای موجود.(نعلبکی)

-آدمی که نایَه  گورش کج می نمایه= فلانی آدم ناامید وبی خاصیّت است حتّی قبرش هم موقع ساختن کج می شود، مردنش هم با دیگران فرق دارد.

- آستین نو بخور پلو= گویند شخصی بالباس کهنه وارد مجلسی شدکه همه با سر ووضع مرتّب آن جا بودند او درآن مجلس نشست تا چون دیگرمهمانان پذیرایی شود، امّااورابه خاطروضع ظاهرش ازآن مجلس بیرون کردند.به خانه­ برگشت ولباسی نوپوشید ودوباره به آن مجلس وارد شد. اورا درصدرمجلس نشاندند. وقت خوردن غذا به لباس خود اشاره می کرد وبلندبلندمی گفت:آستین نو بخور پلو.مهمانان همگی اورا نظاره می کردند وازاو مقصودش راپرسیدند واو شرح داستان خود را گفت.

- آدمیـزادِ بی پر وبال،گـَهی سعدآباد وگـَهی محدآباد=(ای آدمیزاده­ ی بی پر وبال گاهی سعدآبادوگاهی محمّدآباد هستی، هنگامی که شخصی بخواهد بگوید دیروزمن کجا بودم وامروزکجاهستم چنین گوید. (سعدآبادومحمدآباد دوروستای کوچک درجنوب فسا.

- آشی برات بپزم که نیمن روغن روش باشه = آشی برایت بپزم که نیم من روغن رویش باشد، تهدید کردن کسی. یا آشی برات بپزم که نتـونی بخوری.

- آه ندارد که با سودا عوض کند =بسیار درمانده است.

- آدمی گری نداشتن =مرام ورسم آدمیّت ندانستن یانداشتن.

- آسّـه بِیَـؤ آسـّه برو که گربه شاخِت نزنه=آهسته بیا وآهسته برو تا گربه ترا شاخ نزند، اگردرزندگی جانب احتیاط را نگیری حتّی ازگربه هم شاخ خواهی خورد.

- آدم سیا،ای همه اَدا=آدم سیاه واین همه اطوار آمدن،درمقام نسبت دادن چیزی به کسی که باظاهر او یا اصالت اوهمگونی ندارد.آدمی که زیادغروردارد،اما بدترکیب است.

- آدم بدبخت همه چیش بدبختیه= آدم بدبخت وبیچاره همه چیزش بابدبختی است، گله مند بودن ازبخت وکارنادرست وبیچارگی خود یادیگری.

- آدم جوون عاشق چیش بَک می شه =آدم جوان عاشق چشم قورباغه شود.وقتی کسی را به خاطرانتخاب همسری که شایسته­ ی اونیست موردعتاب قرار می دهند ،که گول ظاهرفریبنده او خورده است.

-آدمِ کم زور لعنتِ شیطون می کنه = کسی­که توان مقابله باحریف ندارد به شیطان لعنت می فرستد.

- آدم بی لاله =آدم بی اصل ونسب،وقتی از آزار و اذیّت آدم بی تربیتی شکـوه کنند.

- آسمون جُل وقادمَه رکاب=هیچ نداشتن،آسمان رو­انداز وبند و­ریشه­ ی نازک وبی

ارزشی کمربندماست،اسبی که نه زین دارد ونه بندزین.

- آفتابه لگن شش دست، ناهار وشام هیچ دست= به کسانی که مقدمّات کارشان ازاصل

کارشان بیشتراست،حرفشان ازعملشان بیشتراست.

- آدمی علفه­ ی مرگ است =آدمی چون گیاهی است که خشک خواهد شد،پایدارنبودن

عمروزندگی آدم.

- آی حلالِ حلالِ =دست ازسرم بردارهمان طوراست که تو می گویی، وقتی کسی چاره جزتسلیم شدن نمی بیندومی گویدحرف حرفِ شماست،شما درست می گویید.گویند که دزدی باچوب دستی محکم به خورجین صاحب مالی که پرازظروف شیشه بودزدوگفت: می خواهم این باررا ببرم حلال است یا نه.صاحب مال که دید همه آن هارا خواهد شکست.فریاد زد بله حلالِ حلال است.

- آیت کشیدن =علامت ونشانه دادن،حرف را به درازاکشاندن.

- آفتَــؤیی نشدن= ازخانه بیرون نیامدن.درانظارمردم­ظاهرنشدن

- آفتــؤ لب بون =آفتاب بر بام، کنایه ازپایان عمر.

- آفتَــؤ رویِ بونَم واروف=آفتاب روی پشت بامم راجاروکن،واروفتن(رُفتن،جارو

کردن)،یعنی تو کاری ازدستت برنمی آید وتوان کاری نداری.درهنگام تهدیدمقابل.

- استخـونِ لای زخم =دردوغم پنهانی،کسی رابخاطروابسته بودن نتوان طردکردن.

- اجاغ کور=اجاق کور،اصطلاحاً به کسی گویند که فرزندی­ ازخودندارد.

-اجل هیچ وقت خودش را مقصرنمی کنه=مرگ های مختلف با وسیله های مختلف.

- اجل دنبالت باشه، بُهتِ مردم پشت سرت(یا دنبالت)نباشه =دروقت چشم زخم خوردن کسی می­ گویندچشم کسی به دنبال او بوده است(بُهت=حسد و بد خواهی).

- احتیاط شرطِ عقل است =احتیاط کردن ازعاقلی است.

-اَ حَرفِش نمی ارزه=به حرف وسـرزنش بعدش نمی ارزد،به سـرزنش وشماتت دادن آن نمی ارزد،کارکوچکی که بخاطرانجام دادن آن برای شخص منّت­ گزاری به آن گذاشته شود.

- اِخر= اِخرکشیدن،دخالت کردن درکار وزندگی مردم.

- اخم وتَخم کردن=بدخلقی وبد اخلاقی کردن.

- اِرِنَه= صدادرآوردن وتکراراین لفظ برای کسی که بی ادبی می کند ومی رقصد وبه حرف کسی نیست، این کلمه دراصل عربی است ازفعل(اِرَن، اِرنَه= رقصیدن).

- ازاَؤ درآوردن کسی= آبروی کسی را بردن، حال کسی را گرفتن.

- ازاسب افتادیم، ازاصل که نیفتادیم= وقتی مشکلی برای آدم با اصالت وصاحب نامی پیش آیددر برابرحرف وحدیث مردم این مثل رامی گوید.

- ازاون نترس که های وهو داره ازاون بترس که سربه تو(سردرگریبان)داره ،ازآدم هوچی وعربده کش نترس بلکه ازکسانی بترس که آرام وساکت هستند وبه موقع دست به کار می شوند.

- از بی کفنی زنده است =بسیارفقیـــرودرمانده است.

ازبس خوش(....)است. بالا باد هم می شینه=ازبس آدم موجه وفهمیده ای هست ادعای عاقلی هم داره.این رابه طعنه به آدم های پرادعا ولی نادان می گویند.

- ازخیرش گذشتیم =ناامیـدشدن ازکسی ویاکاروکمک او.

- ازروباه پرسیدن شاهدت کیه گفت دُمبُم =وقتی دم روباه شاهد کارروباه شود، ازما گفتن واز شما نشنیدن، وقتی حرف های کسی هیچ مدرک وشاهدی ندارد.

- ازشیرمادرحلال تر=ازآنِ توباشد خوش به حق وحلالت.

- اَ زوری غم وغصّه کرده  اندوش   دیگه عشق وعاشقی کردم فراموش = زبس که غم وغصه اندوخته ام(مرا فراگرفته)دیگرشادی را فراموش کرده ام. یعنی مرا به حال خودم رها کن که دیگه حالی برایم نمانده است.

- ازکِرِنجال(خرچنگ)پرسیدن چرا کج کج راه میری؟ گفت:جوونی وچَم وخَم=جوانی وکج روی باهمند، طبیعت جوانی این است مگرکسی که با عقل زندگی کند.

- ازگوردرآوردن کسی=تهدیدبه این که کسی را بی آبروکنند(البته کسی این را بایدگوید که خودش بین مردم آبرومندباشدنه خودش مشهوربه بی آبرویی باشد.

- اصیل=گاووگوسفند سر به راه وآرام، آدم آرام.

- اِفاده ها طبق طبق  سگا به دورش وقّ و وَقّ=(سَگا= سگ ها)، درمقابل آدمی گفته می شود که بسیارخودخواهی دارد ولی درعمل هیچ ندارند.

- افتادن=رفتن به جایی ونشستن برای مفت خوردن وماندن، آدمی که به محض شنیدن

اولین بفرما ازصاحب خانه درآن جا تِلِپ می شود ومی افتد.

- اُفت وخیز= افتان وخیزان، نشیب وفراز.

- افتاده شَطّ فلانی=با فلان کس که آدم خوبی نیست رفیق شده است.

- اقبال برگشتگی=درماندگی، بدشانسی.

- اِقَد دود گِز رفته چشمم  که یادِ بنگرون نمی کنم = این قدردودآتش درخت گَز به چشم من رفته که دیگرهوس چوب درخت بنگرون(بوته­ ی کناررودخانه ها)نکنم، دل بریدن وناامید بودن ازخیرکسی یا کاری به خاطرخیر ندیدن ازدیگران.

اِقَد آش شورشدکه آشپز هم فهمید=آنقدرآش شورشد که خودآشپز هم دانست،وقتی کسی می خواهددرجایگاهی که قرارگرفته مشکلات ونگرانی های دیگران راقبول نکند.اما آنقدراوضاع ناجورمی شود که اوهم که قبول نمی کرد اعتراف داردکه وضع خوب نیست.

- اَگَه اَؤ قوّت داشت قورباغه زنجیر می پوکُند=اگرآب قوت داشت قورباغه زنجیر پاره می کرد،از بی خاصیتی غذایی ویا نداشتن امکان وشرایط کاری.

- اگه ما شانس داشتیم اِسممون می ذاشتن شمس الله یاشمس علی،اگرماشانس داشتیم اسم مرا شمس ا... می گذاشتند، نالیدن شخص ازبداقبالی.

- اگه همی طَؤ(طور)نشد من اسممو عوض می کنم=شرط بندی برای اثبات کردن  چیزی، اطمینان کامل به آنچه حدث می زنم.اگراین طورکه من می گویم نشد من اسمم

راعوض می کنم.

- اگه نخوردیم نون گندم دیدیم اَ دَسّ (دردست) مردم= اینقدرهم بی اطلاع نیستیم.

- اَگَه گوش عزیزه گوشواره هم عزیزه =(اَگَه-اگر)یعنی همانطورکه احترام به بزرگ خانواده واجب است،احترام به بچّه های خانواده(گوشواره)هم لازم است.

- اَگَه تا آرنجت بکنی تو دهنش بازگاز می گیره =آدم نمک نشناس را هرچه احترام کنی بازهم زهرخودش را می ریزد وناسپاسی می کند.

-اَگَه بابا بودهمرای قافله بود= اگربابازنده بودهمراه قافله بود،دیگرمنتظرش نباش.

- اَگَه هَوَسَه همینم بَسَه =کسیکه به خاطر بد یُمنی دیگری نمی خواهد انجام کاری راتکرارکند، لذا می گوید: اگرهوس است همین هم بس است.

- اگردانی که خیردادن ثوابه خودت بخورکه بغدادت خرابه= اگرتو میدانی خیردادن ثواب دارد بخودت برس که بغـدادت(شکمت)ازهمه گرسنه تراست.به آدمی که برای ریاکاری یاظاهرسازی به دیگری می بخشند ولی خود سخت نیازمنداست.

- اگررزق باشد رسد ازیَمَن   اگرهم نباشد فِتَد­ از دهن = اگرروزی نصیب انسان باشد ازراه دورمی رسد واگر نباشدازدهان هم می افتد.

- اگرصدسال درمشکی کنی دوغ همان دوغ همان دوغ همان دوغ=فلانی آدم شدنی نیست.

- اَگَه خیچُم اَزِت راس نشد=اگرخط ونشانی که من کشیدم برایت(راست)محقق نشد.آگاه کردن کسی از نتیجه وعاقبت کارش با توجّه به عمل کرد فعلی اش.

- اگه باباش نَی دَه بود می گفت من پسر صمصام وزیرم = اگرپدرش را ندیده بود ادعای پسرصمصام وزیربودن داشت. به آدم هایی که پدرزیادی می کنند وگذشته خودوخانواده خودرا فراموش کرده اند گفته می شود...پیداکنیدصمصام وزیررا.

-انجیر وقتِ خودش می رسه ،هرچی می خواد گنجشک جیک جیک کنه=صبرداشته باش

- انگار گِل مـرده روشه= انگارخاک مرده بررویش نشسته، به آدم های افسـرده ودرد کشیده وناامید گفته می شود.

- انگارخاکشیره =فلان کس مثل خاکشی درمان هردردی است،باهمه سازش دارد.

- انگار روبایِ رنگه =فلان کس مثل روبای رنگ(حقّه باز)است.

- انگار­که باداُوُرد اُوُردَه = باد اوورد(باد آورد) همان گیاه خاردار بیابانی است که خشن وتلخ است،وقتی کسی باعصبانیت واردمنزل شود واوقاتش تلخ باشد ،اطرافیان می گویند انگارکه(خاربادآورد)آورده است و یا اینکه می گویند فلانی بادِ اردو آورده،ازسفر فقط بادش راآورده.

- ازنوکیسه قرض نگیر=ازآدم های تازه به دوران رسیده چیزی مخواه.

- اَؤ که یه جا موند می گنده=آب که یک جا بماند گندیده می شود، به کسی گفته شود که درجایی می ماند ومورد بی مهری دیگران قرارمی گیرد.

- اَؤ که ازسرگذشت چه یه کَلَّه چه صد کَلّه = آب که ازسر بگذرد چه به اندازه­ی یک قد وبالاوچه به اندازه­ ی صد قد وبالا، قصدخطرکردن برای انجام کاری ویا بی تفاوتی نسبت به چیزی.

- اَؤ که سربالا می ره قورباغه ابوعطا می خونه =وقتی شرایط کاری مساعد شود امکان انجام هرکاری فراهم است،توهم که به حرف آمدی، شرایط حاصل شده است.

- اومد ورفت =رفت وآمد داشتن با دیگران.

- اومد ونَؤمَد =شگون داشتن یا نداشتن.

- اَؤ مَلَک =جانوری کوچک که دائماً در آب بازی می کند، به آدمی که دائماً درکاری یا درجوی آب سرگرم کاری است.

- اون که انتقام می گیره یه روزخوشاله ،اون که می بخشه یه عمری خوشحاله= کسی که ازدیگری انتقـــام می گیرد همان روزانتقام گیری خوشحـــال است،امّا آن کسی که می بخشد یک عمرخوشحال است.

- اوّل برادریت ثابت کن بعداً ادعای ارث ومیراث= اوّل دوستی وصداقتت را مشخص کن  بعد بقیّه موارد ادعا.

- اَؤمون اَ یَه جوغ نمی ره =آب ما به یک جوی نمی رود، ما نه این که با هم رابطه

خوبی نداریم بلکه اختلاف شدید هم داریم.

- اوّلِ هُوَلُ وبدمستی =مصداق پیاله اول ومست شدن، به آدم­ های دیرآمده وزود

ایرادگیردرکارگویند، یا دیراومدی اوستا شدی.

- اَؤ از اَؤ نجنبید(آب ازآب تکان نخورد)= هیچ اتفاقی نیفتاد.

- اَو زیرپوس کسی دویدن=آب زیرپوست،روشن شدن پوست صورت کسی، سرحال شدن وچاق شدن کسی.آب ورنگ پیداکردن.وضع زندگی بهترشدن

- اَؤ اَ دَسّش نمی چکه =آب ازدستش نمی چکد، خیلی خسیس است.

*- اَؤ نطلبیده مراده =وقتی لیوان آبی را بدون آن که شخص تقاضای آب کرده باشد.به دست او بدهند پس ازگرفتن آن می گوید(آب طلب نشده مراد است).

- اومد و نیومد داشتن= آمد(شگون وفال خوب)نیومد(بدشگون وفال بد)کاری که نتیجه­ آن وابسته به چیزدیگری باشد،تاچه پیش آید،نوعی مکروه بودن درنتیجه کاری غیرشرعی است ،اعتقاد به چیزهای غیرعقلانی.

- اومدی تَش ببری=آمده ای آتش ببری، به کسی که به منزل کسی به قصـددیدار وارد می شود امّا پس ازچندلحظه خداحافظی می کند،صاحب خانه به او می گوید. یعنی چه زود رفتی.

- اَؤِت نبود نونِت نبود این کارکردنت چه بود= آبت نبود نانت نبود، وقتی کسی باداشتن همه چیزبه کاری دست می زندکه باعث مشکلی بزرگ برای خودش می شود بااین ضرب المثل ازسوی دیگران موردسرزنش واقع می شود.

- اومدم اَزِت بِگَم اَزُم گفتی= آمدم من به توبگویم تو به من گفتی، وقتی کسی خودش عیبی دارد وآن را به دیگری نسبت می­دهد طرف مقابل باشنیدن آن عیب از زبان او این مثل را بیان می کند، یعنی این عیب درتوست فرا فکنی نکن.

- اَؤ بُک خنک تره، دلِ پیر تَرتَره= آب ِکوزه­ی شکسته وکهنه خنک تراست ودل آدم پیرشادتر(دل تر=دل شاد)،وقتی پیرزنی یا پیرمردی کاری مانندجوانان انجام دهد از قبیل رقصیدن وشوخ وشنگ بودن، به اوچنین می گویند.

-اَؤشورخورده=آب شورخورده،وقتی می­خواهندکسی رامتوجّه کنندکه چشم شما شور است درموقعی که ازکسی یادمی شودبرای جلوگیری ازچشم زخم خوردن به این عبارت اشاره می شود.یااینکه به کسی گویندچقدرقبراق شده ای.درجواب گوید:آب شورخورده.

- اَ هرچی دَس بر دارن  ازپیشونیت دَس برنمی دارن =ازهرچه دست بردارنداز سرنوشت تو دست برنمی دارند، گله مندی آدم بداقبال از شانس واقبال خود.

- ای بهشت نمی ارزه به ای سرزنشت = این بهشت به این سرزنش نمی ارزد، وقتی کسی دربرابرخواسته ای بایدچیزبزرگی مثل آبرو رافداکند وارزش ندارد.گوینددر قیامت گروهی ازمجرمین پس ازآن که مدتی درعذاب هستند موردببخشش قرار گرفته.وآن هارا به داخل بهشت وارد کنند.امّا علامتی برروی پیشانی آن هابرجاست که اهل بهشت با مشـاهده­ ی آن، به هم می گویند گناه کاران هم آمدند وبه آنان می خندند. آن گروه می گویند ما را به جهنم برگردانید. واین بهشت رابا این سرزنش نمی خواهیم. که زیربنای این مثل گردیده است.

- ای تو بمیری نه او تو بمیریَه = این دفعه با دفعـات قبل فرق دارد،اتمام حجت.

- ای دَسّ و او دَسّ کردن= این دست وآن دست کردن، ایـراد و بهـانه تراشی برای انجام نشدن یا انجام ندادن کاری.

- اییِ تَ چَهَ او یِتَه چَ هَ =این کارت برای چیست، آن کارت برای چیست، به آدمی گفته می شودکه کارهای ضد ونقیض وبرخلاف هم انجام می دهد،مصداق(نه به لیلی ومجنون شدنت نه به زینب وکلثوم شدنت).

- ای خط و ای هم نشون =این خط واین هم نشون،هشـداربه کسی به خاطرسرانجام کارش،پیش گویی برای عاقبت کاری.

-اَی لونُ و وَی لون=آواره گی، دربه دری

- ای مُــردِ ما، ای زِنـد شما =این مردن ما واین زنده ماندن شما، شاهد باشید، معلوم خواهد شد من الان عواقب این کار راگفتم، موظب اعمال خود باشید.

- ای(این)شتری است که درِخانه ­ی هرکسی می خوابد= ازمرگ کسی احساس خوشحالی نکنید که این مقـدّرِ همه است واین شترمرگ به نوبت سراغت خواهد آمد.

- بارون نم نم اومده سرِ تَرَکا هم اومده=باران نم نم که بیاید تَرک های روی زمین به هم آمده ومسدود می شوند، یعنی می خواهند بگویندکه موقعیتی پیش آمده وفلانی زشتی هایش به دلایلی پنهان شده وگذشته­ ی خودرا فراموش کرده.

-با بادِ صرصرراه رفتن=با شدت وسختی با دردساختن،اشاره به بادِصرصرقوم هــود. باهَؤهَؤ گُـراز از داردون در نمی شه =با صداکردن وداد زدن گراز از مزرعه­ ی ذرّت بیرون نمی رود بایدکاراساسی کرد ودست به اقدام اصلی زد.

- با هردسِّی دادی ازهمون دَسّ می گیری= با هردستی دادی ازهمان دست خواهی گرفت،مثال های دیگری ،چون کاسه­ جایی رود که بازآرد قدح، جوابِ– های، هو. است، جوابِ سلام،علیک است. هرچه کشتی دروخواهی کرد،همه مصداق عمل وعکس العمل کارخود است.

- بازبون خوش می شه ماررااز سوراخش بیرون کشید=بااخلاق خوش می شود حتی مارراهم ازخانه اش بیرون آورد ودوست خودکرد،همه چیزبسته به رفتارخود انسان دارد.

- باد به زخمش خورده =تازه فهمیده چه کرده وچه به سرش آمده،آدم هایی که اوّل کارمست هستند ونصیحت دیگران را نادیده می گیرند. امّا پس ازآنکه به نتیجه ­ی نادانی خودمی­رسند پشیمان شده ومتوجّه می گردند که دیگر فایده ای ندارد.

- بار و بنـــدیل = اسباب واثاثیه منزل.

- با دُمِش گردو می شکنه = درنهایت وفرط شادمانی است.

- با دَسّ پس می زنه با پا پیش می کشه= بادست ردمی کند بادپا پیش می کشد،به آدمی که هم دلش می ­خواهدازکسی چیزی طلب کند وغرورش هم نمی خواهد بشکند.

- بازش کنی دشتیه  ببندیش مُشتیه=برای شکم وخوردن خودرا ذلیل نکن زیرا شکم را اگربازکنی یک دشت وسعت دارد ولی اگرآن راببندی یک مشت یاکف دست بسته است.

- بترس ازدیوارشکسته،زن شلیطه(سلیطه)،سگ ِهار=سه موردخطرناک ومانند هم

- بترس ازکسی که نمی ترسه ازخدا =ازکسی که ازخدا نمی ترسد بترس،وقتی بخواهند زشتی کار وبی شرمی وبی حیایی کسی را بیان کنند.

- بچّه ای که نمی خواهـــــــــــــــد بماند از.....معلومه =وقتی کاری یا چیزی نمی خواهد نتیجه مطلوب بدهد ازهمان ابتدامشخص است،همچون طفلی که با(وضعیت....شکم) نشان ازماندن یا نماندن او دارد.

- بچّه به دل عزیز به چشم خوار=به بچه نباید زیادی رو داد.که پرروشود

- بخت بختِ اوّل=نوعی اعتقاد به شانس واقبال داشتن است، آن چه اوّل بار انتخاب کردی بهتراست،درانتخاب همسـرنیزبه نوعی دخیل می باشد، درعرف تیراندازان وشکارچیان به بخت مرتضی علی معروف بوده است.

- بخت از آدم که برمی گرده، عروسِ توحجله نر می گرده =آدم های بدشانس و بد اقبــال درنهایت بدشانسی.

- بخت یتیمون یا برفـــه یا بارون =درمورد بد شانسی وبداقبالی فرداشاره داردکه دروقت کارافراد بداقبال چون یتیمان که دروقت کارشان یا برف می بارد یا باران شدید، البته برف وباران فقط مورد نظرنیست بلکه مصداق های دیگری هم دارد.

- بخت آدم که برمی گرده سوارشتر هم سگت می گیره =بازاشاره به بدشانسی است که آدم بدشانس اگرسواربرشتربه این بلندقامتی هم که باشدسگ اورا گازخواهد گرفت،هرجاباشد فرقی ندارد.

- بد او هَــه که نباشه =بد آن است که نباشد،وقتی از ناچیز بودن یااندک بودن چیزی درجایی بیم شرمندگی برای آورنده­ی ِآن می رود ومی گوید ببخشید که این بداست یاناچیزاست،درجواب گفته می شودخیلی هم خوب است بدآن است که هیچ چیز نباشد یعنی حالا که همین هم هست.

- بَدِت نده که عیبه خوبت نده که حیفــه=درمورد تزویج دختربه کسی که شایستگی نداردگفته می شود، اگردخترت بدباشد که عیب وزشتی برایت دارد واگرخوب باشد که واقعاً حیف است، پس درهردوصورت این کاررا انجام نده.

- برای کسی خواب دیدن =طمع درکسی بستن.

- برای مفت خوردن جای دسّ نیس    برای کار کردن هیچ کس نیس =وقتی کسی درروزشادی باشمااست ولی درگرفتاری توغریبه است وبه شمانزدیک نمی شود مبادا که ازاوکمکی طلب کنی.

- بروپیشونیت عوض کن =بایدپیشانی وسرنوشت کسی عوض شود وگرنه باعوض شدن بعضی چیزها هیچ گشایشی حاصل نمی شود.

- بَرَی رو بازِکسی می رَن  نه بَرَی سُفــرَی بازِکسی=به خانه ­ی دیگران برای روی ِخوش اومی روند نه به خاطرسفره­ ی بازِاو،وقتی به منزل کسی وارد می شوی که احساس کنید صاحبخانه­ گرفته،اخم کرده وفکرمی کندشمابرای خــوردن یاازفرط ­ناچاری به ­منزلش رفته ای.

- بِرَه جایی که اَؤ لولَین رفت=کسی که هم بی ادب است وهم قهر می کنه،چه بهتر همان جا برود که آب آفتابه رفت.

- برو مینی=برو ببینم،درجواب کسی که حرف سربالا می زنه

- برو یه نونی بخور ده تا نون بده راه خدا =خدا راشکرکن که مثل فلانی آن مصیبت وگرفتاری را نداری،وقتی کسی ناشکری می کند واز درد وناراحتی دیگران خبرندارد به اومی گویند که درمقابل دیگران خیلی هم بهترهستی یک نان راخودت بخور وازاین نعمت خداداده درراه خداهم انفاق کن.

- برو سرت بده عقلی بِسون =سرت را بده درعوض آن عقل بگیر، سردراینجامقام وقدرت ودارایی است، اگرعقل نباشد هیچ کدام ازاین ها به درد نمی خورد.

- برو و بیا داشتن=رونق کار وزندگی داشتن.

- بُزبه پای خودش،میش هم به پای خودش=مصداق عیسی به دین خود،موسی هم به دین­ خود،هرکسی با توان خود­کارخود­مسئولیت خود وگرفتارعمل خود ازهرکسی به اندازه­ی توانش انتظار داشته باشید.

- بزرگتری گفتن، کوچکتری گفتن=رعایت حقوق بزرگتروکوچکتررا نمودن،مشورت خواستن ومشورت کردن،احترام نمودن به هرکسی درهرجایگاهی.

- بُزَک نمیر بهار می یاد  کُمبیزه با خیار می یاد =وقتی به کسی وعده های دوربدون عمل می دهند وخودمی داند که این وعده ها بسیار شنیده وعملی نخواهد شد گویند:ای بزنمیرکه بهارخواهد آمد وخیاردرشت وخوشمزه هم به همراه خواهد آورد.

- بُزِگَر ازگله در=بزی که بیماری گَری دارد ازگله در(بیرون)برود،کسانی که با مردم آمیزش ندارند وگوشه ای برای خود اختیارکرده اند چون آن بزِگرهستند.

- بُزی­ کمتر یِخی کمتر=یک بزکمتر،گفتن یک یِخ(لفظی برای دورکردن بز)هم کمتر، وقتی آدم شرور و بدی ازمیان مردم دورمی شود ویا فرد مزاحمی که همیشه باعث آزردن دیگران است ازآن جامی رود گفته می شود که چه بهتر رفت.

- بِفـتَو پاشَـو= با سختی راه رفتن وبه جایی رسیدن

-بکوبی نکوبی همی یه که می بینی =مصداق بخواهی نخواهی همین­ ست که می بینی، باید تحمّل کنی،چاره ای جز این نیست.(یه به معنی هست)

- بگو ما بردیم  پای ما بنویس سه من=مال مفت بردن وپول آن را ندادن به هرقیمتی باشدفرقی ندارد.گویند روباهی مرغی رااز خانه­ ی پیرزنی دزدید وفرارکرد. پیرزن داد و فریاد می زد: مردم کمک کنید،این روباه بی حیا مرغ یک منی مرا دزدیدوفرارکرد.روباه مکثی کرد دیدروباهی دیگری درسرراه او پیدا شد. روباه دوّمی ازروباهِ دزد پرسید ماجرای تو بااین پیرزن چیست؟ گفت ببین این پیرزن چقدر بی انصاف است این مرغی که من دزدیده ام نیم من هم نیست ولی اوآبروی مرا برده است می گوید مرغش یک من بوده است.روباه دوّم با زیرکی مرغ راازدهان روباه اوّل بیرون کشید ودرحین فرار گفت ازقول من به پیرزن بگو ما مرغ تورا بردیم به پای(به حساب)ما بنویس سه من.

- بَلَه بی شعور= آدم بی عقل ونادان.

- بمیری به نام ونمانی به ننگ =مردن با افتخار بهتراززندگی با ذلّت وخواری است.

- بند ازکلفتی می پکه =طناب به خاطراطمینان داشتن ازکلفتی اش پاره می شود، جانب احتیاط را داشته باش.

- بَنگ از سرکسی پریدن =به خاطراین کار یا حرکت فلان شخص، بسیارترسیدم.

- بِهِل کردن =واگذارنمودن کسی به خودش به خاطر بی لیاقتی وبی ادبی.

- به پایِ هم آمدن، همراه شدن دونفرکه دارای یک خلق وخو هستند.

- به درویش گفتن بساطت جمع کن دستش گذاشت رو دهانش=من چیزی ندارم که بترسم وچیزی نگویم.

- به نونی سیریم به نونی گُشنه=با نانی سیر هستیم وبه نانی گرسنه،قناعت کاریم

- به من میگه بابات ازگرسنگی مُرد.من میگم داشت که نخورد ومُرد؟ =به من گویند پدرت ازگرسنگی مُرد.من می گویم آیا او داشت ونخورد که نمیرد،مردن به خاطرگرسنگی است وگرسنگی ازاثرنداشتن وفقراست.کسی راشماتت نکنید.

- به من چه که خونه­ ی خان تریاک می مالَن=این موضوع به ماارتباطی ندارد.گویند زنی که دهانش قفل وبنددرستی نداشت(نمی توانست آنچه را که دیده به کسی نگوید) واردمنزل یکی ازخوانین شد. دیدعدّه ای دورهم نشسته وتریاک را قلم قلم کرده وبه قول قدیمی ها می مُشتند ودرظرفی می گذاشتند.وقت خارج شدن زن ازمنزل به او گفتند،ازدرمنزل که بیرون رفتی مبادا دربین راه به کسی بگویی که خانه­ی خان تریاک می مُشتند.زن گفت: به من چه که بگویم خانه­ ی خان تریاک می مُشتند.در بین راه به هرجمعیتّی که می رسید بلندبلند می گفت به من چه که خانه­ی خان تریاک می مُالند. به من گفته اندکه نگویم، مگرمن فضولم که خانه ­ی خان...باز به من چه وحال طنزی شده برای این که شماهم آن چه دیدی ندیدی ومثل آن زن مباش.

- به شترگفتن خدا پسری بِهِت داده گفت من اون باری که بارمه، بارمه =هنگامی که کسی بخواهدبگویدهیچ کس حتّی بچّه هایم کمک من نیستند ودرجواب مردمی که از اومی پرسند پس فلان کس کجاست وچرا تراکمک نمی کند با بیان این مثل که چون شتر بار می برم (بارمه =بارم است، بردوش دارم)وپـسرمن هم یارم نیست، وآن باری که بردوش دارم بردوش من است و به امید دیگری نیستم.

- بیا نیگا سایم کن= بیاسایه ام رانگاه کن، کاری به ضررمن نمی توانی انجام دهی.

- بی برو برگرد =بدون رفتن وبرگشتن، بدون شک، به طورقطعی این چنین است.

- بی حیایی کن هرچه خواهی کن= آدم های بی شرم وحیا درانجام هرکاری آزادند.

- بی نمازت نخوره =آدم بی نمازآن را نخورد، درارزش و تعریف وتمجید ازچیزی.

- بی تنبوره رقّاصَــه بودن=به آدم های جُکی وجا نگرفته که منتظرفرصتی برای خود نشان دادن هستند وبدون ساز(تنبور)هم می رقصند،فلانی بدون تنبوره رقّاص است.

- بی تغلیتی مایه نمیخا= لاابالی گری هیچ سرمایه ای نمی خواهد، یعنی فرد درکار زشت خود استاد به تمام معناست.

- بین حق باطل چهارانگشته =ازاین قبیل دیده لا اله الاالله- ندیده صد لااله الا الله– شنیدن کی بُود مانند دیدن، درقضاوت های در باره ­ی مردم خیلی دقّت کنید.

- بی بلا از دنیا نری=(نروی)بیشتر جنبه­ ی شوخی دارد.بدون درد نمیری

-  بی گُــدار به آب زدن=ندانسته واز روی عدم اطلاع به کاری پرداختن،دیگرحواسم هست که چنین کاری نکنم(گدار همان گذرگاه ومحل عبورچارپایان ازجوی آب است).

- پارسنگ کلاه خودت بگیر=مواظب خودت باش، دیگرچنین کاری نکن.

- پابه بخت خودزدن=قبول نکردن پیش نهادباشرایط مناسب وازبین رفتن موقعیت.

- پاشنه نداشتن =بی پایه واساس وریشه بودن حرف کسی یاخود شخص.

- پاتوکفش کسی کردن=پا توکفش بزرگترومانع کسی بودن وخراب کردن کاردیگران.

- پاپیش گذاشتن =برای کسی زبان خیرگذاشتن وانجام دادن کار او.

- پامِ لبِ دریا بزارم دریاخشک میشه=پالب دریا بگذارم دریاخشک شود، بداقبالی.

- پارسال دوس امسال آشنا=پارسال دوست، امسال آشنا،وقتی دونفردوست مدّتی یکدیگررا نبینند وازقضا درجایی به هم برخورد کنند.

- پارو خشخاش داشتن یاگذاشتن =منتظربهانه گیری بودن، مته روی خشخاش گذاشتن و پا روی پوست پیازگذاشتن نیزاشاره به همین موضوع دارد.

- پا به ماه بودن=نزدیک بودن وقت وضع حمل وزایمان.

- پاکمی ازهم نداشتن=پا کم نداشتن­،مثل هم بودن فرد یا افرادی ازلحاظ اخلاقی.

- پایِ کسی افتادن=دلدادگی غیرمشروع

- پاپس گذاشتن =عقب نشینی ازموضع خود

- پاداده=پادادن­جاییکه درآن شرایطی فراهم شده وکسانی به هرصورتی ازامکانات استفاده می برندیامی­ خورند،یا حادثه ای که نبایداتفاق بیفتدولی افتاده است.

- پا سِبا کردن=پاسوا کردن، وضع حمل کردن، فارغ شدن از قید وبند.

- پاراگاه بی سرِخر=(پاراگاه-محل برداشت محصول که گوسفندان را درآن چرا دهند)گاهی نیزیک الاغ بین آنها می چرد،این الاغ شباهت به کسی دارد که بدون دعوت ومقدّمه درهرجلسه وجایی حضوردارد، ومی خواهدخود را مطرح کند. وقتی سؤال شود،آیا فلان کس هم آن جا بود؟درجواب می گویند: پاراگاه بی سرخر،مگرمی شود مجلس مفت خوردن باشد ولی فلانی نباشد.

- پا سفت کردن=اصرارکردن، مُصّربودن، قاطع ومصمّم.

- پا به شکم هم درازکردن =نشست وبرخاست کردن  فامیل شدن ازطریق وصلت.

- پایِ کسی وایسیدن =منتظربودن برای آمدن موقعیتّی و ضربه زدن به کسی.

- پِت پِت کردن چراغ =سوسو زدن، رو به خاموشی رفتن.

- پِـِت خرس کندن =پیش آمدن موقعیتی برای حدّاقلّ استفاده­ ی ممکن ازکسی یا جایی که درصورت نبود این فرصت همین مقدار هم به دست نمی آمد.

- پِـِر پِـِرکردن چشم =جلو چشم سیاه وتارشدن.

- پُزِعالی،جیبِ خالی= پُزدادن نوعی خودآرایی عارضی وبدون ثبات شخصیت درونی است،شخصیت کاذب برای خود ساختن، افرادی خودنما وپرافاده که ازداشتن اوّلین سرمایه لازم مادّی ومعنوی به دورند وتنها ملاک شخصیت آن هافقط­خود آرایی وپوشش لباس ظاهری است.( پُزکلمه ای فرانسوی وبه معنای خود آرایی است).

- پسِ کول زدن =کسی رابر دوش خود سوارکردن.

- پوست را قِلفتی کندن =تهدید کردن کسی.

- پیشانی سفید وپیشانی سیاه =خوش اقبال وبد اقبال.

- پیشه­ی کسی نشستن =نفرجلو اسب سوار(نفرجلو که سوارکاراصلی نیست).

- پیشونی کجامی شونی =پیشانی کجامی نشانی،شانس واقبال چه افرادی نالایق را درچه جایگاهی قرارمی دهد، بداقبالی درمقام مقایسه با دیگران.

- پنج انگشت دس مِثِ هم نیس=پنج انگشت دست هم مثل هم نیست، تفاوت همه جا ودرهمه چیز وجود دارد، باید شکرگزاربود.

-پیشِت قرض =این عبارت را در وقتی که شخص از دیگری چیزی طلب می نماید ولی او ممانعت می کند گفته می شود، یعنی نوبت تلافی من هم خواهد رسید.

- پول که علف خرس نیست =وقتی کسی را ازحیف ومیل چیزی آگاه می کنند.

- پشه رو دَسّ چرب می شینه =پشه روی دست چرب می نشیند، وقتی یک عدّه به خاطرداشتن ثروث طرفدارانی دارندو به آن ها احترام گذاشته یافرمانبردارند.

- پرسیدند که روباه تخم هم می گذارد؟گفت ازاین دم بریده هرچی بگی برمی­یاد از این دم بریده هرچه بگویی برمی آید، آیافلان کس ممکن این کاررا هم بکند؟بله.چرا که نه، یعنی فلان کس خیلی مکّاروموذی است وتوانایی هرکاری را دارد.

- پدر باغی می بخشه پسرسیبی نمی بخشه =کم لطفی پسربه پدر.

- پدر اصله که مادر رهگذاره =درخصوص اصالت وجود پدردرخانواده، وقتی از دختری درخانواده خواستگاری می کنند وبخواهند نظرمادرش رابپرسند.مادر دختربا احترام گذاشتن به پدرخانواده این مثل را بیان می کند، یعنی هرچه پدرش بگوید.

- پول حروم میره بهای ... پول ازحرام به دست آمده صرف امورغیرمشروع شود.

- پِتِنگش زیر بغلِ مَنَه(یا زیربغل فلانیه) =رازش درنزد من است. پِتِنگ- دستمال.

- پیری وهزارعیب ناشرعی=درهنگام پیری عیوب خاصی برای انسان پیش می آید که هیچ ارتباطی باموافق بودن یا نبودن باکار شرع ندارد، یعنی پیررا سرزنش نکنید.

- پیشِ چِنَش رَؤَ=چِنَه(چانه،فک)(رَؤَ- روان وسست)، فلان کس هرچه می گوید از سر بی فکری وبی عقلی است به دل نگیرید.

- پشت دست داغ کردن =توبه کردن، هشیارشدن.

- پشت قواله ­ی پدرکسی بودن =صاحب اختیار همه چیز بودن.

- پَسِ دست کسی زدن =چشم زخم زدن.

- پشت سرکسی روضه خوندن =بدگویی دیگری راکردن،

- پسِ روزگار ِکسی را گرفتن=به کسی امان ومهلت ندادن و به درد سرانداختن وی.

- پشت به کوه داشتن =پشتوانه­ ی محکم داشتن.

- پشت کوه سیاه =راه های بسیار دور ودراز، وقتی از درد وغم بسیارسخن رود درواقع گویند این بلاومصیبت ازشما دور باشد.

- پَر درآوردن=ازجای خود بیرون شدن خودخواهی به خاطر نعمت دنیایی.

- پسر اُتُل خانِ کور=بچه­ ی لوس وپرادعا که معلوم نیست اصل ونسبش کیست.

- پَرو پَسِش نمی ره =مجالی ندارد، هرگزقبول نمی کنم، روی تصمیم خود هستم.

- پِرت شدن = از بلندی به پایین افتادن.

- پرت وپلا =حرف بی خودی زدن.

- پشم کسی را زدن =کارکسی را یکسره کردن، آبروی دیگری رابردن.

- پدر ومادر دار=دارای اصالت وپدر ومادر شریف وآبرومند.

- پدرومادر عاشق بی عارند=برای فرزندان خود همه کارانجام می دهند ودر برابر نافرمانی های آنان هم صبورند.(البتّه لفظ بی عاری شایسته بزرگواران نیست امّا چاره جز امانتداری درآوردن آن به عنوان حفظ اثرفرهنگی نمی بینم).

- پَچ کردن کسی =رأی کسی را زدن، تصمیم دیگری را عوض نمودن.

- پیش دسِّ بابام =برای فرارازسؤال پی درپی بچّه ها ازمادروپرسیدن ازکجا بودن وکجا رفتن ها،مادرمی گفت پیش دست بابام می روم.

- پَی کور کردن=نشانه ­ی غلط به کسی دادن، راه بیراهه را نشان دادن.

- تاله،تاله می بُرَّه=وقتی کسی سیرشده است امّاهنوزچیزهای دیگری را هم که مانده می خورد درجواب کسانی که به اومی گویند مگر تو الان نخوردی یاچقدرخورده ای؟ گوید ای بابا تاله تاله می بُرد.، تاله در واقع بوته های خشک شده گندم درهنگام درو است.

- تیزبال درآوردن=خودخواه ومغرورشدن به خاطرداشته هاوموقعیت شغلی، مالی.

- تُف ریش وسبیل،یا تف بالا وپایین=دوجان گرفتار،کسی که نمی داند دراین موقعیّت جانب چه کسی رابگیرد، بالاسبیل وپایین ریش است آب دهان هرطرف بیندازد خطاست وهردوباید نگه داشت.

-تُربیزه گاوی هم شده جزءِ مرکبات=ترب گاوی هم جزءِ مرکبات شده،وقتی بخواهندجایگاه وموقعیت شخصی را ناحق جلوه دهند وتحقیرش کنند.

- تاگوساله گاوگردد دل صاحبش آب گردد=تلخی صبروتحمل برای رشدوبزرگ شدن کسی یاچیزی یا فرزند.

- تا تُلی نَتُمبَه گَودی پر نمی شه=برای این کارهزینه زیادی لازم است، تا تپّه ای نباشد که خاک آن برداشته شود ودراین گودال ریخته نشود این گودال پرنمی شود.

- تا کور یَراق کنه عروسی تمومه =تا شخص کوربرای رفتن به مجلس عروسی لباس بپوشد وزیور نماید عروسی تمام شده است، درمورد آدم های دست وپا سنگین که برای رفتن به جایی ساعت ها به خودشان می رسند ووقت زیادی راصرف می کنند.

- تِخار نکردن=ساکت وبدون صدا نشستن

- تَرّه به تیمه می بَره  چُکُلَک اَ هیمه می بره=سرشاخه های سبزوجوان به شاخه درخت جوان شباهت دارد وچوب های خشک وبدقواره­ ی ریشه به هیزم وکُنده­ ی درختان،بچّه های کسی را باتوجّه به سیمای پدریا مادر وبستگان او شناختن وشناساندن.

- تِرِ نُخری =یا تِرِ نُقلی، بچّه­ ی فضول، نازک نارنجی، لوس ونُنُر.

- ته گیره بستن =اصطلاحی است به معنی درحال حاضرچند لقمه خوردن تا بعد.

- تِرتَؤ نشاندن کسی= تِرتَؤ،کسی را به خشم درآوردن واذیّت کردن،جِرآوردن کسی.

- توکه لالایی بلدی چراخوابت نمی بره=کسیکه دیگران را راهنمایی می کند ولی خودش عملاً بدخلق است یا به کارخودایمان ندارد.

- توگفتی ومن باورکردم =هرگز این چنین نیست.

- توش خودمون کُشته لَردِش مردم =چیزی درنظرمردم خوش آید ولی صاحبش باآن مشکل دارد،ازبیرون(لرد)مردم چه قضاوتی دارند.ولی ماازدرون خود چه گرفتاریم.

- توره یا می­ــدووه یا لوکَه می ده = یک کاررادرست انجام دادن بهتراست تا چندکار نیمه تمام باهم. (توره)روباه یا می دود یا صدا می زند، سعی کن یک کار انجام بدهی وآن هم درست باشد.

- تُفتَش اَ دهن خودش شیرین می یا =آب دهنش برای خودش شیرین است، همه یک جورفکر نمی کنند، این کار یا این شخص فقط برای تو ارزشمند است.

- تَغاری بشکنه ماستی(یا دوغی)بریزه =مشک ماست یا دوغ پاره شود وماست بیرون بریزد تا کسی آن رابخورد، به امیدحادثه و افتادن اتفاقی احتمالی نشستن.

- تَهِش بالا آمد= معلوم شد،تمام شد،چیزی همراه نداشت،منتظرنباش.آبرو رفت

- تخمِ«اگر»کاشتن سَؤزنکرد=(سَؤز=سبز)با اماو اگرکاردرست نمیشود.تخمِ اگرسبز نشد

- توله­ی چِخ نکرده =مانند بچه سگی که اورا نهیب نداده اند، لوس وبی تربیت.

- تا بیا زمین، هزارتاچرخ می خوره=تااین مهره­ ی انداخته شده درهوا به زمین برسد هزارچرخ خواهدخورد.هرکاری تانتیجه چندین مرحله دارد، ناامید نباش،خدا را باش

- تا نخوردی غمگینی،همی که خوردی سنگینی=انسان هیچ وقت رضایت کامل اززندگی خود ندارد.گاهی درموردگرسنگی وخوردن هم گفته می شود.

- تیشه­ی برِخود بودن=همه چیز رابرای خود خواستن، چون تیشه لبه اش طوری است که آن چه رامی کَنَد به سمت جلوخود می ریزد،تیشه مباش ارّه باش.برعکس ارّه که هردوطرف می ریزد.

- توکُلَش نمی ره=به خرجش نمی رود، به اتاقک یا مغزکوچکش فرو نمی رود، حرف شنو نیست، بعضی هم می گویند تو کَتِش نمیره،که همین مفهوم را دارد.

- تیکه­ ی سرِسیری که نیس= مگرزیادی است، وقتی کسی چیزی را قدرنمی داند ودر نگهداری آن بی تفاوتی نشان می دهد،صاحب آن به این گونه اعتراض می کند،که مگراین ازسرِسیری ومفت به شما رسیده است ویامن ازروی سیری به شما داده ام درحالی که به آن احتیاج دارم.

- تَشِ تُخمکِ تَر حُمّورحُمّور=برشته کردن تخمه­ ی تر روی آتش آرام آرام باید صورت گیرد،کارها باید باآرامش وحوصله انجام گیرد نه با تندی وعجله.

= تخم دو زرده گذاشتن =نسبت کارشاق وسخت به کسی دادن،ازروی طعن

- تا توگور هم وِلَم نمی کنه =تاداخل قبرهم رهایم نمی کند، وقتی کسی دیگری رابه حال خود نمی گذارد.خصوصاً بچه هایی که دایم به دنبال مادر دوانند.

- تو بندِ پیشتَؤ کسی خوردن =به بند تفنگ کسی تیززدن، به اسب خان یابو­گفتن، کسی که انتظار ندارد طرف مقابل به زشتی های او پاسخ دهد وبه محض مواجهه شدن باعکس العمل دیگران موضع می گیرد ودیگران اورا مورد خطاب قرار داده و می گویند  چه شده خورده تو بند پیشتَــؤاِت.

- تِشِ(شپش)لحاف کهنه =آدم زور گو ولجوج وبسیارجستجوگر.

- تُفی به ریش کسی نینداختن =با بزرگترها مشورت نکردن، یا دعوت نکردن

- تَشَه برقیت بزنه =رعد وبرقی تو را بزند، نفرین وگاهی جنبه­ی شوخی دارد.

-تا دولِش تَرَه کُمِش هم تره=تا دلو آب او تراست شکمش هم تراست،کسی که تا دارد می خورد واستفاده می کند ووقتی ندارد نمی خورد،کسی که فکر فردایش نباشد.

- تِری بکن و بیتش بگو =خودت شرّی را برپا می کنی وخودت از دیگران گله مند هستی، کارزشتی می کنی وبه دنبال آن سر وصدا می کنی وجنجال به راه می اندازی.

- تاریکی بشین، روشنایی بپا=درتاریکی بنشین وروشنایی را نگاه کن=خودت را پنهان کرده­ای ومردم راشناسایی می کنی، می توانی درتاریکی رفت وآمد دیگران وحرکاتشان را ببینی.

- تُپ تُپ پنچ وچورک چار  من حیرونم از این کار= وقتی حساب کاروفروش با سود به دست آمده یکسان نباشد،(تُپ تُپ=صدای برخورد دست با چیزی)(چورک=نوعی نان کلفت وگرد).گویندمردی نابینا کنارزنش که مشغول پختن نان برروی تنورنان پزی بود نشسته بود،تعداد ضربه هایی که به هرگِرده­ی خمیر برروی تخته کنارتنور به وسیله­ ی زنش زده می شد می شمرد ومی دانست که برای هرچینه ازخمیرچندضربه لازم است.زن درحین پختن نان یکی ازآنها را خورد.به انگیزه­ ی مرد باید درسینی پنج نان باشد وقتی درپایان کار،دست را برروی نانها کشید دانست که چهارنان بیشترنیست. به زنش گفت: تُپ تُپ پنج و چورک چار،من حیرونم از این کار، یعنی پنج صدا شنیدم ولی چهار تا نان وجود دارد، این ضرب المثل را از باب شوخی گاهی برزبان افرادی می شنویم که بخواهند بگویند چیزی ازسهم ما را هم خورده ای.

- توهفت آسمون یک ستاره نداشتن= گله مند بودن ازاقبال واظهار فقر نمودن.

- توسیج کسی رفتن= بَهلِ کسی رفتن،توجّه کردن ودقت­درکارکسی برای فهمیدن ودرک بیشتر او،یا برای کارهایی که اوانجام می دهد.

- جِنگِل باز=آدم با شخصیتّی که وقت خود را صرف بازی باکودکان می نماید.

- جون که قَلفَه نیس که دوباره سَؤز کُنَه =قُلفه یا فرفین نوعی سبزی صحـرایی است که سریع رشد می کند وحتّی اگر شاخه هایش شکسته شود با برخورد با آب دوباره سبز شود،وقتی کسی به جان خودخیلی بها­می دهد وازبرخورد با مشکلات می ترسد به طعنه وشوخی به اوگفته می شود مواظب باش زیراجان که قُلفه نیست که دوباره سبز شود.

- جوونی وچم وخم= جوانی تؤام باکج روی وبی برنامگی است، به کِرِنجال(خرچنگ) گفتند چراکج کج راه می روی گفت: جوونی وچم وخم.

- جوابِ های، هو است=هرکاری عکس العملی دارد.

- جون به عزرائیل نمی ده=آدم بسیارخسیسی است.

- جایی نمی خوابه که آب زیرپاش بِرَه =فلانی جایی نمی رود که ضررکند.

- جایی که عرب نی انداخت =جای نامعلوم، یعنی نمی دانم کجاست.

- جای سوزن انداختن نبود =بسیار شلوغ بود.

- جای شُکرش باقیه =هنوز هم امیدواروشاکرباش، می بایست از این بدتر می شد

- جای رفتن،هم دل ِخوش میخواد = بااین حال وروز به دید وبازدیدرفتن چه کار.

- جایی برو که بِخَرَنِت نه بفروشَنِت =جایی بروکه خریدارت باشندنه اینکه تورا بفروشند، برای خودت ارزش قائل باش.

- جای گِربه وزاری،برین­خاله بیارین.جاییکه نشو ونمایه ­اونجا نیس جای خاله=مارا فقط­ درموقع کاروزحمت می خواهند نه موقع عیش ونوش،برای گریه وزاری نه وقت شادی.

- جون راکف دست گذاشتن =جان رابه خاطرکاری یا شخصی درمعرض خطر گذاشتن.

- جونه جِز شدن=جان عاجز شدن، به ستوه آمدن.

- جُک زدن=حرکت کردن.

- جلو ضررهرجا بگیری صرفه هَس=هنوز دیرنشده.(صرفه =سود)(هس=هست)

- جلو جلو عزا گرفتن=واویلای پیش از مرگ، هنوزکه اتفّاقی نیفتاده چه خبره.

- جا تره وبچه نیس=جای خوابیدن کودک خیس است ولی ازخود او خبری نیست، شخص فرارکرده است.چی شد فلان مورد مقصود.

- جیریم دندون من گشاده=بین دندان های من فاصله است، من حرفم را به صراحت می زنم وبا کسی رودر بایستی ندارم، حرفم را راحت می گویم.

- جَرِسرِ شیار بهتر از آشتی سرِخرمن است =حساب وکتاب داشتن ابتدایی و قبل از شراکت وروشن کردن تکلیف وحتّی ناراحتی به خاطرآن، بهتراست ازصلح وصفای در آخرکار وشراکت، یعنی بیا همین الان شرایط کارمان را باهم درمیان بگذاریم.

- جیک جیکِ مستونت بود فکرِ زمستونت نبود =وقتی به کسی تفهیم کنند که چرا ازقبل به فکرکارت نبودی واشاره­ای است به داستان مورچه وجیرجیرک درفصل تابستان وزمستان بعد ازآن.

- چوپون اگه بخوا بدوشه، نریِ گلّه هم می دوشه =اگرچوپان بخواهد گوسفندان را بدوشد حتی بز نرگلّه را هم می دوشد، خواستن توانستن است.

- چشتَه خوراز میراث گیر بدتره =کسی که ازکسی خیری دیده همیشه چشم به دهنده آن دارد.

- چشم ما که شور نبود =چرا مارا باخبرنکردی.

- چِل و وِل=چهل سالگی ودرماندگی، ازمیدان بیرون شدن.وِل= ازرده خارج،رها

- چشمت روز بد نبینه=خیلی سخت بود.

- چشم بازار درآوردن=جنس بنجل وبد وگران خریدن.

- چیشی می بری، چیشی می یاری=چشمی می بری چشمی می آوری،چشم انتظاری کشیدن بدون فایده.

- چه یک سال نامزدداری چه چهل سال خانه داری=خاطره خوش ازدوران نامزدی.

- چه وچِن چِن مرگ=وقتی کسی متوجّه حرف حساب نیست ومی­خواهد وانمود کندکه من نشنیدم ومی­گویدچه ؟درجواب می شنود به اومی گویند:چه وچنچن مرگ.

- چیزی که عوض داره گِله ندارد =چیزی که می توان جبرانش کردکه نباید ازدیگری گله کرد،این کارنگرانی ندارد.

- چه خوش قدّ وچه خوش قامت خودش رفت وخودش آمد =به آدمی می­گویندکه بی جهت ازکسی جدا می شود امّاخود نیز برمی گردد وپیوند ش رادوباره برقرارکند.

- چپق کسی را چاق کردن =کارکسی را رونق دادن.

- چوغ تو آغنه بِز کردن=چوب درلانه ­ی زنبورکردن، بهانه به دست آدم شروردادن.

- چیزی تو چَنته نداشتن =وجود مؤثّری­ نداشتن.

- چوغ اَ چیل کسی آوردن=چوب در دهان کسی کردن، بهانه به دست کسی دادن، سربه سرکسی گذاشتن.

- چیزخورکردن کسی=داروی کشنده یا بی هوشی یابیمارکننده به کسی خوراندن.

- چنگ وچپَو کردن =اموال مردم را به غارت بردن.

- چاه لب دریا زدن =داماد شخص ثروتمندی شدن.شریک شخص ­متمّولی گشتن

- چشم ودل پاک بودن=با شرم وباحیابودن.

- چیلِت هم بیاد=دهانت به روی ­هم یا به ­هم بیاید،حرف نزن.

- چه خوشه بی مردی صدتا خونه بگردی هیچ که نگه چه کردی =چه خوش است که مرد درخانه نباشد زن صدتا خانه را دید وبازدید کند وهیچ کس هم از او نپرسد کجا بوده ای وچه کرده­ای.(زبان حال زن)

- چه خوشه بی زنی، تکیّه کنی وتَهنا زنی=چه خوش است بی زنی که تکیّه کنی بربالش وتنهایی بخوری(زبان حال مرد)البّته این گونه مثل ها بیشترجنبه­ ی طنز وشوخی داردکه درمورد مردان وزنان خیالباف ومسئولیت گریز گفته اند واین رسوبات ذهنی وفکری ازمردم ما به دوراست.

- چرابه خونه­ ی دشمن میری چون عزیزم گروءَ =با وجودی که میدانی فلان کس آدم خوبی نیست چرا به او احترام می کنی وبااورفت وآمد داری؟ می گوید: برای این که ناچارم و به خاطرفلان کس که بسیار برای من عزیز است وگروگان در دست اوست و بیم دارم که به اوآسیبی برساند باید او را احترام نمایم.

- چیلک شکونی(چوب کوچک راشکستن)= کاروبرنامه مردم را خراب کردن.

- چاه کن همیشه ته چاهه= امام علی ع فرمود:من حَفَربـِئرًا لِاَخیه وَقَع فیه.

- چُندَر سفر کرده عزیز شده =کسی که هیچ کس به اواعتنایی نداشته امّا پس از چند مدّت که به مسافرت می رود وبرمی گردد به اواحترام می گذارند،اگر بپرسند عجبا به فلانی چه احترامی می گذارند،کسی ازباب شوخی می گوید چُندّر(چغندر)سفرکرده عزیز شده است .

- چاه مَکَن بهرکسی اوّل خودت بعداً کسی =چاه کن خودش درآن چاه می افتد.

- چه سفرو،چه کپرو=چه آن که درسفراست چه آن که درخانه، هردومثل هم بی تفاوت وبه دردنخورند،کسی فرزندانی داردکه یکی چندازآنان درسفرندکه نمی توانند به پدرکمک کنند ویک یا دو نفر هم که درخانه اند باز هیچ کمکی به پدر نمی کنند وقتی ازپدرسؤال شود حال فلان پسردر اینجا نیست چراآن که درخانه هست کمک نمی کند؟ پدرمی گوید: چه سفرو چه کَپَرو (چه آن که درسفر است وچه آن که در کَپَریعنی درخانه هست)فرقی ندارند.کپراتاقکی چوبی ازبرگ وشاخ درخت یاگیاه

- چوغ سرِچوغ =همیشه، مدام پشت سرهم،دائم، برایش چیزی می فرستم.

- چشم ودل سیر=دنیا دیده،کسی که چشمش به دنبال مال دیگران نیست.

- چُندَرتاپیازشکرخدا =چغندرتا پیازشکرخدا. گویندپادشــــــاهی بارعام داده بودومردم

برای دیدن اوبا هدیه هایی به نزدش می رفتند واونیزدربرابر هدیه های مردم به آنان صله می داد،دریک دیداردیگرمردی بامشورت زنش خواست برای شاه چغندرهدیه ببرد، امّا زن گفت چغندرقدری بی ارزش است بهتراست برای شاه پیازببری.مردپیازرا برداشت وبه دیدارشاه رفت.امّاآن روزسلطان عصبانی بود وهرکس هدیه می داد آن را به طرف صاحبش پرتاب می کرد وبه سروصورت او می کوفت.وآن مرد هم با پیازهای خودحسابی کتک خورد. وقتی مرد دید شوهرش دست خالی به منزل برگشت، پرسیدمگر شاه در برابر هدیه به تو چیزی نداد.مرد گفت ای زن: چُندرتا پیازشکرخدا، یعنی اگرچغندر برده بودم چه کتکی می خوردم، این ضرب المثل زمانی گفته می شود که شخصی به واسطه­ی کاری که انجام داده مورد قصاص قرارگیرد ودرحالی که قبلاً خواسته است کاربزرگتری با ریسک بیشتری انجام دهداما به دلایلی ازآن صرف نظر نموده است.

- حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی=حلوایی به این خوش مزگی راتا نخوری ندانی چیست،درتعریف وتمجیدچیزی،گاهی نیزازباب طعنه واستهزای چیزی یا تهدیدکردن کسی به خاطر انجام کاری ناشایست گفته می شود.تن تنان شایدبه معنای شیرین وخوشمزه باشد.

-حق با امام حسینه، پلو یزید چرب تَره= به کسی گفته می شود که حق را شناسد ولی به خاطرمنافع حاصله که از باطل می برد حاضرنیست باطل را رهاکند.

- حنای مفت....= چیزی که مفت ومجانی باشد صرف جای غیرضروری می شود.

- حساب حسابه کاکا هم برادر=هرچیزی به جای خودش، برادری به جای خود حساب وکتاب کارهم به جای خود.

- حساب بزِگردرِآغل می شه = فعلاً ما صبرمی کنیم تا روزحساب وکتاب برسد.

- حواله ­ی سرخرمنی =وعده­ی بدون اجابت یا دیـرانجام.

- حسن وحسینی شدن چیزی =بی عدالتی وچپاول شدن.یکی سود ویکی ضررکند.

- حالا می بینی =حالیت می کنم ،به زودی متوجّه می شوی.

- حساب خوب وبد با خدا به خدا واگذارکردن کسی.

- حرف راس اَ دهن بچه بشنف=حرف درست وراست از دهان بچه بشنو، بچّه ها راست گو وحقیقت گویند.

- حرف خودت راکجا شنیدی؟ اون جا که حرف مردم را می زدن =طوری عمل کن که مردم درباره­ات بد فکرنکنند وبدنگویند،مردم با کسی تعارف ندارند پشت سرِ من وشما هم همان حرف می زنند که درمورد دیگران ازآنان شنیده ای.

- حرفِ زن گاهی بشو،گاهی نشو= وقتی کسی اتفاقی را برای دیگری تعریف کند که این هم به خاطرآن بود که من به حرف زنم شدم.

- حرف اَ تو دهن مـرد درمی یا =حرف ازدهان مردبیرون می آید،قول من قول ست.

- حکم زن رَوون، حکم بچّه هم رَوون =حکم زن وبچَه روان است و باید اجرا شود.

- حق به حق دار می رسه =حق من به من رسید، فلانی به حق خود رسید.

- خود خوری کردن =حرص وجوش بی مورد خوردن.

- خاگ خاگ کردن =بهانه جویی کردن، مرغ ها هنگام تخم گذاری دائماً صدایی از خود درمی آورند که گفته می شود موقع تخم گذاری شان رسیده است. به کسی که دائماً بهانه جویی ونق نق می کند می گویند: چه خاگته.خاگ خاگت چیه.

- خُشک وخالی =مهمانی دادن بدون پذیرایی توسّط آدم های خسیس.

- خوردن چای محضِ ریشِ سفیدِ قنده=چای رابه خاطرریش سفید قندمی خورند، وقتی کسی را به خاطراحترام به دیگری مورد احترام قرارمی دهند.

- خیرم که نمیدی،کاسه ام راهم می شکونی=خیروصدقه ای که به من نمی دهی کاسه­ گدایی ام راهم می شکنی،مصداق زنبوردرشت بی مروت راگوی باری چوعسل نمی دهی نیش مزن.برخوردآدم خسیس بافقیرکه چیزی نداد وظرفش راهم شکست.

- خَؤ خرگوشی =کسی که خود رابه خواب زده است، خواب بیداری.

- خودش اینجا می بینه،خر کلَه دربغداد=یعنی هواش بالاست؛نهایت غرور وخودخواهی

- خود رابه موش مردگی زدن =بی­حال وتنبل وباناله وزاری اظهارناتوانی کردن، خود راازاتهام پاک دانستن.

- خرِکسی از پل گذشتن= به مراد وخواسته های خود رسیدن.

- خدا برای کور تِلیت می کنه =برای آدم تنبل وبی لیاقت همه چیزفراهم است.

- خنده­ی بی تغلیتی =خنده از روی بی دردی ونفهمی.

- خوشی زیر دل زدن =ازموقعیّت خوب خود ناراضی بودن.

- خوردار وبردار کسی نبودن =نه ازکسی چیزی می خواهم ونه بدهکار کسی هستم وحرفم را هم رُک و صریح می زنم وترسی از کسی ندارم.

- خر را با خوره ومرده را با گور خوردن =آدم حریص وطمّاع.

- خوبی گم نمی شود =هرکار خوبی پاداشی دارد.

- خاک مرده سرد است =باگذشت زمان داغِ شخص مـرده بالاخره سرد می شود.

- خدا اززبونت بشنود=وقتی آرزوی کسی یا دعایی نزدیک به اجابت توسّط دیگری بیان شود،آرزومند بااظهارخوشحالی می گوید:خدااز زبانت بشنود.

- خدا می مونه ومُلکش =دنیا وداشته های ما رفتنی است.

- خداکه توی زنبیل نمی کنه بدَه پایین =برای هرکاری باید زحمت کشید.

- خداکنه هیچ بیداری در پَیِ خوابی نباشه =خدا کندکه هیچ شخص بیداری درصدد شخص خواب رفته نباشد، اگرکسی بخواهد به دیگری ضربه بزند ناممکن نیست.

-خونه ظالم خراب میشه امّا بعدازهمه ­ی خونه ها=بالاخره روزی ظالم ازبین خواهدرفت.

- خِفّت کش =کسی که به خاطررفتاروکارهای بد و ناشایستش مدام مورد سرزنش مردم قرار دارد وخودش هم متوجّه نیست.(خسّال ببره تنِ خفت کَشِت)

- خالم دونس که عالم دونس=خاله ام دانست انگارکه همه­ی عالم دانست، به آدمی که نمی تواند رازداری کند واز موضوعی با خبرمی شود گفته می شود.

-خواب زن چپ است = این برای من قابل قبول نیست، من کارخودم راخواهم کرد.

- خدا به خودم بده که نَنَم دیر از خونه دراومد=خدا به خودم چیزی بدهدکه مادرم دیرازخانه بیرون آمد، دختری که به خانه­ ی بخت رفته بود روزی به خانه ­ی پدر آمدو ازمادرش چیزی راطلبید.مادربرای آوردن مقصود ازداخل خانه،معطّل شدودیر آمد. دختربه زعم این که مادرش دراین مدّت به این فکربوده که بین آنچه می­ خواهد بیاورد کوچکترین راپیدا کند وشاید تردید داشته که آیا بیاورد یا نه. به ذهن دختر این ضرب المثل آمد که:خدا به خودم بدهدکه ننم ازخونه دیردر اومد.

- خونه­ ی پر از دشمن بهتر از سرای خالیه=امیدکه هیچ خانه ای هیچ وقت خالی نباشد.

- خرِپیرو اَؤسارِ رنگی =آدم پیـــری که چون جـوانان می پوشد وبه سبک آنان آرایش می کند چـون الاغ پیری که افسار رنگی به سرش باشد.

- خدا خرشناخت که شاخش نداد =وقتی کسی ضعیف وبیچاره است ولی حرکات و وجناتش طوری متکبّرانه وبامردم ازسرجنگ ودعوا وارد می شود، بهترکه همین باشد.

- خودم اومدم دوغم ندادی نوکرم بیاد ماسش میدی= شخصی ازکسی چیزی را طلبید اوحاجتش را روا نکرد. مدّتی بعد او رادید. به اوگفت یکی رابفرست تا آن را به اوبدهم تابرایت بیاورد. درخواست کننده گفت:خودم اومدم دوغم ندادی.

- خودم وجودی نیسم ولی کاکای رشیدی دارم=وقتی کسی از دلاوری های دیگری سخن می راند وآن را به نوعی به خودش مربوط می داند،خودت چه هستی.

- خرش کن و بارش کن =وقتی با تعریف وتمجید وگفتن آفرین وبارک ا...کسی رابه کار وتلاش وامی دارند واز گُرده­ ی اوبهـره می برند.

- خدا در و تخته پای هم جور میکنه=خوب هم به می آیند، دونفرکه همه­ ی خصوصیاتشان مثل هم است.

- خربیار وباقلی(باقلا) بارکن =وقتی کاری خراب یا فتنه ای برپا می شود.

- خونه هرچی،مهمون هرکی=درخانه هرچه باشد ومهمان هرکه باشد،همه برای ما یکسان هستند.

-خودم اِدبار و اِدباری به گِردم  یکی اِدبارتر گشته شاگردم=خودم کم بودم که یکی از خودم بدترهم پیداشد. ادبار به آدم شلخته وبی نظم گفته می شود.

-خاک براش خبرنبَره=وقتی ازمرده ای سخنی نقل می شود که ناخوشاینداوست گویند:ازاین گفته ما خاک برایش خبرنبرد.

- خودم می لرزونم مردم می ترسونم= می خواهم مردم را با داد وفریاد کشیدن ولرزه برخود انداختن بترسانم، آدم های بی منطق وعربده کش وبی آبرو.

- خدا خِشتِت نزده =وای به حالت، درمقام تهدید کردن.

- خونه ­ی شاه گردو فراوونه =وقتی کسی رابه خاطرحمایت شدن مادی ازسوی دیگری موردعتاب قرارمی دهند.

- خدا دیرگیر وسخت گیره =معادل قیامت گر دیرآید می آید.

- خدا درد داده درمون هم داده=برو به دنبال درمان درد خود.

- خدا را ندیدی به دلیل بشناس =این که مثل روز روشن است.

- خدا جای حق نشسته =این سزای کاربدخودش بود.

- خوردن خوبی داره پس دادن بدی=آدم خودخواهی است، مهمانی میرود ولی مهمانی نمی دهد.درمهمانی خوشحال است امّا دربرابرمهمانانش اخموست.یا بدهکاربدحساب

- خوشه یک سر دارد =انتظار به اندازه از کسی یا چیزی داشتن.

- خیر در زبون شرّ در زبون= فلان کس ازمن پرسید فلان کس چطوراست من گفتم خیلی هم خوب است، این مقدمه ای برای آوردن این مطلب برزبان گوینده­ ی مثال برای دیگریست،مصداق:ای زبان هم شکّری هم خنجری هم ابوجهلی وهم پیغمبری.

- خودته اَ دَرَی جیم بَؤ نزن=(خودت را به بیراهه مزن)،خودت را بی جهت تبرئه مکن ویا خود را به کوچه ­ی علی چپ نزن.

- دانا هم می دونه،هم می پُرسه-نادون نه میدونه نه می پرسه=فرق دانا ونادان

- دیدارها به قیامت =خداحافظی برای همیشه.

- دیر اومده  اُسّا شده=دیرآمده استادشده،حاکم شده،ماباشما نشده،این طورنیست.

- دیگ شریکی جوش نمی یا= شریک اگرخوب بود خدا هم شریک داشت.

- دختر دارِ باقلاست = دخترخیلی زود بزرگ می شود مانند ساقه­ ی باقلا.

- درهمیشه روی یک پاشنه نمی چرخه =اطمینان به وضع موجودنداشته باش.

- درد،کوهی می یاد،مویی می ره =درد مانند کوهی به سراغ آدمی می رسد ومانند نخ مو کم کم می رود، انشاا... بیمارخوب می شود.

- دردالوده =آلوده به بیماری دایم.

- دارندگی وبرازندگی= آدم های خوش گذران چنینند.

- دراِنداز کردن =بروز دادن چیزی، افشا کردن.

- دایه­ ی مهربون ترازمادر=دلسوزی بیش ازحدّ.

- دست ودل نداشتن =ناامیدی.

- دستش درد نکنه با ای ماس بَسّش(دستش درد نکند با این ماست بستنش)= تعریف وتمجید از کارخوب کسی.

- دست کسی توی آب حنا گذاشتن =کسی را در نیمه راه تنها رها کردن.

- دست من تویِ پوستِ گردو نگذار=مرا به انجام کارمشکل وسخت وادار­مکن.

- دست وروت بشور بیا منم بخور=دست ورویت را بشوی وبیا من را هم بخور، به آدم پرخوراطلاق می شود.

- دست توگلویش نکرده اند=راه نفسش بازنشده،حرف زدن یادش نداده اند، بلد نیست به درستی غذا بخورد،آدم حلال خوری نیست.

- دوری ودوستی =من وتو نشده است ما نمی توانیم باهم باشیم.

- دود چراغ خوردن =زحمت کشیدن ودرس را با سختی خواندن.

- دوپا داشتن ودوپای دیگرقرض کردن = فرارکردن ازموضع خطر.

- درِکوچه ­ی کسی از پاشنه درآوردن= اصرار برای انجام کاری توسط کسی.

- دندان طمع تیز کردن =طمع درچیزی داشتن.

- دندون به جیگر گذاشتن =صبرکردن.

- دُم روی کول گذاشتن =فرار کردن.(کول همان شانه وکتف است)

- دستک دادن =کسی را لَؤ دادن، افشا کردن.

- دور از شتر بخواب وخواب آشفته نبین= برای جلوگیری از هر فتنه وآسیبی مواظب باش وخودرا از مواضع آن دور نگهدار، جانب احتیاط از دست ندادن.

- دُم به تِله ندان=ردّ پا ازخود جانگذاشت، زرنگ بودن وبه قید نیفتادن.

- دومن کوتاه =دامن کوتاه،مقصـود دختراست.

- دنده پهن=بیکاره وبی عار،کسی که هرخفّتی به او بدهندکارزشتش تغییر­ندهد

- دورکسی دود کردن =برای کسی نقشه کشیدن واورابه سمت وسویی کشاندن.

- دُم درآوردن =لجبازی کردن.

- دزدحاضر،بُزهم حاضر=من حساب وکتابم درست وآماده حساب وکتابم.

- دعای دور ازحاجت =کاری که نمی توان آن را انجام داد کارغیرقابل انجام.

- دزد نگرفته پادشاهه =پیدا کردن آن مشکل است وبه کسی هم بهتان نزنید.

- دست یتیم درازه =دست خودم به آن می رسد شما زحمت نکشید.

- دست به عصا رفتن=احتیاط کردن.

- دست به دامن کسی شدن=ازکسی کمک خواستن.

- دست به سر وکلّه کسی کشیدن=محبت کردن.

- دست پیش زوال ندارد= شروع کردن و بیان مطلبی یا کاری،قبل ازطرف مقابل

- دست چپ وراست به هم نکردن =بی سواد بودن،کودن خوش شانس بااقبال.

- دست خوب بودن یا بدبودن=درفروش اوّل روزاوّلین مشتری که به سراغ فروشنده

می آید،کسی که چیزی را به کسی می فروشد واوخیر.برکت درآن است.

- دست از سر کچل ما بردار= مارا وارد این ماجرا مکن.

- دست بالا زدن = مقدمات کارخیری برای کسی فراهم کردن و انجام دادن.

- دست راستش روی سر شما=انشاالله نصیب شما هم بشود.

- دست از پا درازترآمدن =دست خالی آمدن ازجایی که امیدحصول فرجی بود.

- دست به دهان رسیدن= توانا بودن درگذران روزمـرّه زندگی.

- دست کارمی کند چشم می ترسد= نترس.بالاخره این کارهم تمام می شود.

- دست دست می شوره دست برمی گرده رومی شوره=یاری کردن متقابل افراد.

- دست پیش گرفته تاازپس نیفته =جلوترازدیگران مطلبی را می گوید تابدهکار

ومحکوم نشود.

- دَس پَلَه کوکردن =به هم زدن ودست کاری کردن چیزی.

- دَس به دَس کردن=سر­دواندن برای انجام ندادن کارکسی،به دست دیگری سپردن چیزی یا کاری، همکاری کسانی برای امری. رساندن چیزی بادست به دست کردن آن به دیگری به صورت زنجیر وار وصف تا به محل اصلی برسد.

- دستم پس نده =از من قبول کن، این را بگیر.

- دَس به دلم نزن =مصداق: رنگ رخسارم ببین احوال دلم مپرس.

- دس درشدن =دست در شدن، دلیرشدن و نترس شدن،خوب از دس درشدی.

- دس گوساله درست کردن =دست گوساله،برای کسی درد سر درست کردن.

- دس سنگین گرفتن =حمایت و نهایت همکاری تا آخرین لحظه از کسی.

- دست کم کرفتن = بی محلی به کسی، بی توجهی کردن.

- دس ودل باز بودن = بخشنده بودن.

- دس خر کوتاه = به این چیزدست نزن ،دستت را خود بگیر.

- دست وروشسته=زیبا وقشنگ.

- دست شکسته بهتراز دل شکسته است = آدم های دل شکسته را دریابید.

- دستِ شکسته بالین گردنه =دستی که شکست به گردن آویزان وبسته می شود، روز سختی فرد به بستگان خودنیاز دارد .

- دستی زهم برآریم  پا کمی زهم نداریم =همه مانند هم هستیم، از لحاظ بی نظمی وخراب کردن کارها باهم تفاوتی نمی کنیم.

- دستت بی پات نشکه =دستت بدون پایت نشکند، کسانی که با هم شوخی دارند در برابرکاری که انجام می ­دهند یا چیزی به هم تعارف می دهند.

- دَسّ راس ِمَحلَه =دست راستِ محلّه،آدم بیکاری که کارهای یک کوچه ومحلّه وبستگان ودوستان رامجانی وبدون مزدانجام می دهد.

- دَس بالا گرفتن=قدروقیمت خود بیشترنشان دادن ،توجه وایثار بیشتر نمودن.

- دَس سفید =زحمت نکشیده، کارسخت نکرده.

- دَسّی دَسّی=بی جهت چیزی رادست کم گرفتن وباعث از بین رفتن آن شدن.

- دَس گردون =دست گردان، عاریت گرفتن چیزی، امانت گرفتن.

- دس پاچه =عجول

- دسِّ اوّل =دست اوّل، نو و تازه ازمیوه وخوراکی فصل.

- دَسّک زدن= شَپ زدن،دوکف دست به هم زدن دروقت شادی،شَپَک زدن

- دسّک دادن کسی =کسی را لَؤ دادن،اسباب گرفتاری کسی رافراهم نمودن.

- دَسّ اؤ=دست آب رفتن، دستشویی رفتن.قضای حاجت

- دوستی بی سبب می شه دشمنی بی جهت نمی شه =چرااز فلان کس بریده ای چه شده است آیا با هم کدورتی دارید،دلیلش چیست.

- دوست مرا یاد کنه همش که به یک بادام تلخ باشه یایک گردوی پوک = وقتی کسی هدیه ای را به دوستش تقدیم می کند ولو کوچک وبی ارزش باشد.

- دزد اومد فقط....را برد =وقتی چیزی گم می شود که به درد دیگری نخورد.

- دوجان توی یک قالب بودن=نهایت صمیمیت ویکرنگی.

- داشتم داشتم ولش کن دارم دارم بگیر=کسی که قبلاً چیزی داشته وحالا از آن صحبت می کند، به او می گویند که حالا باید داشته باشی .

- دوتا گاو هم کنار هم رد بِشن هوفی به هم می کُنن =حتی دوگاو که ازکنـــــــار هم

می گذرند سری به سریکدیگر نزدیک می کنند وگویا ازحال هم می پرسند،ولی فلان کس ازکنارت بدون توجّه می­ گذرد،یعنی قربون گاوکه از فلانی بهتراست.آدم خودخواه

- درجوونی مستی، درپیری شکستی، پس کی خداپرستی؟=وقتی کسی را متوجه گذشت وقت وعمرمی کنند، پس چه وقت فرصت دینداری پیدا می کنی.

- دیگی که برای ما نمی جوشه میخام سرسگ توش بجوشه=بود و نبودش یکی ست.

- دنیادیدن بعض اَ دنیا خوردنه =دنیادیدن بهترازدنیارا خوردن است، وقتی کسی به سفری برای تجدیدروحیه رفته است، پس ازپرسش ازاو،این رابرزبان می آورند.

- دنیا به امید خورده شده =امید وارباش.

- دَک، دَکِ آخر است =فرصت ونوبت آخر،آخرین تصمیم وفرصت وکاراست.

- دَر و تو کردن =بیرون رفتن از منزل وبرگشتن، بیماری که رو به بهبود دارد.

- دَؤ به هم زنی =بین مردم را برهم زدن وایجاد دشمنی نمودن، فتنه گری.

- دَنگ وفَنگ داشتن =اسباب دردسرونگرانی داشتن، نگرانی ازکسی یاچیزی کشیدن.

- دِق مرگ شدن =جان به لب شدن از کسی یا کاری

- دماغ سوخته =خجالت کشیده،کسی که حدسش درست ازآب در نیامده باشد.

- دَرَک پس دادن=انتقام پس دادن کسی به خاطرکارهای بدش.

- در اِهدنا گیرآمدن=تصمیم قطعی نگرفتن،مردّد، زدن حرفی یاانجام کاری ودرآن ماندن.

- دندونم تو پشم وپِتِ خودم گیراومده= نمی دانم بخاطرخویشاوندی بااوچکارکنم.

- دربالایی خوابیدن =به پشت خوابیدن،منظور تنبلی وبیکاره بودن شخص درخانه

- دو زرده=تخم مرغی که دوزرده داشته باشد(به کسی که خیلی ازکاراندک خود تعریف می کند می­گویند: فلانی تخم دو زرده گذاشته است).

- دُماغی=بد خُلق، زود رنج.

- دِق =دِق مرگ شدن، دِق کُش، مردن به خاطرناراحتی یا تعصّب یاازمرگ جوان.

- دخترِ اُتُل خانِ کور=درمقام تحقیردختری که بسیارخودستا وبدون داشتن اصل واصالت خانوادگی فخـرفروشی می کند.

- دو پَلو=دورنگ ومنافق.

- دو جا بگو= نامحرم ودورنگ، سخن چین.

- دوجون گرفتار=کسیکه هرطرف قضیه ­ای واقع شود به نوعی دچاردردسروگرفتاری است.

- دامبُلوزدن= شکلک درآوردن، دلقک، شاد وشنگول.

- دُم درآوردن =بهانه جویی وشیطنت کردن.

- دورکسی دود کردن= برای کسی نقشه کشیدن ودرد سر درست نمودن.

- دوا خورکردن =کسی را بادارویی خاص بیمار نمودن.

- دَر اِندازکردن= آشکارکردن.

- دِقّ دِلی= عقده­ی دل را با زدن یا تلافی کردن حرف خودخالی نمودن.

- دل ودماغ نداشتن =بی حوصلگی.

- دل خالی کردن =گریه کردن، حرف دل خود باکسی زدن.

- دل تر =آدم همیشه عاشق وشاد وشنگول وبی خیال.

- دل تو دل نبودن =عاشق بودن، ترسو.

- دل دوشَؤاَک =دودل بودن وتردید داشتن.

- دل دَواَک =مُردّد ودودل بودن درکار، دلی که دائم بی قرار ودرجستجوست.

- دنگ درآوردن= ادا واطوار در آوردن.

- دل به صد راه رفتن، هزارراه رفتن =دل بی قرار، ناآرام، هر لحظه جایی می رود.

- دل دادن وقلوه گرفتن =یک دل و یک جان شدن باهم.

- دِل اَؤباز =دل به آب زننده ،برای رسیدن به مطلبی، هوسران.

- دل اَ دل آگاهه =ازحال یکدیگربا خبر بودن، اظهاردوستی دو طرفه.

- دل نهاده =ناامیدی، یأس.

- دل هم شدن =حالت تهوّع داشتن.

- دِلَ دِل کردن =دو دل بودن، تصمیم قاطع نگرفتن.

- دل نزیک باشه =وقتی به کسی می گویند خانه­ ی شما دوراست ورفت وآمد ها مشکل شده ،اودرجواب می گوید دل نزدیک باشه،

- دِلَی دِلَی خوندن =ای دل ای دل خواندن، دل خوش بودن.

- دو به شَک =مشکوک بودن.

دَک دَکِ آخر=دیگه نوبت آخررسید،این دفعه باید به انجام کار برسیم.دیگر بس است.

- دُکون باز کردن =قصد فریب دادن،مکر،حیله گری.

- درِ نَه کوفتن =هرچه بگویی جوابش همان نَه است. دایم مدارش برنَه گفتن است

- دول همیشه سالم ازچاه بالا نمی یا=جانب احتیاط راداشته باش وخاطرجمع وضع موجود مباش (دول همان دلو آب کشی ازچاه است)

- دیواری ازدیوارما کوتاهتر ندیدی=همه­ی مشکلات وحرف ها وعقده هایت را به سرمن می آوری، فقط سراغ من می آیی .

- دیوارپای دیوارمیزارن تا محکم تر بشه، وقتی درنامگذاری،اسم بچّه­ ی کسی را بر نوزادخودمی گذاشتند برای آنکه طرف رااز این کارراضی نمایندمی گفتند این کارما استحکام بخشیدن به دوستی است ومانند دیواریست که درکناردیواری دیگرساخته شود.

- دهنش چفت وبند ندارد= ورّاج و پرحرف است. راز دار نیست.

- دهنش بوشیر می ده= هنوز بچّه است .

- دهن دریده =بد دهن، فحّاش.

- دَه مَرده حلاج است= نیرومند وچالاک، حریف ده نفر است.

- دو قورت ونیمش باقی یه= آدم پرتوقّعی که هیچ شرایطی او را راضی نمی کند. روزی حضرت سلیمان نبی ع ازخدا خواست تا یک روزخوراک موجودات را به دست اوسپارد تاببیند خداوند چگونه به آنان روزی می رساند. خداوند فرمود فقط یکی از موجودات دریا رامهمان تومی کنم.نهنگی سراز دریا بیرون آورد وهرچه سلیمان ع به دهان او ریخت سیر نشد ونهنگ هم چنان اشتها داشت.ودر نهایت هم با نگرانی ازسلیمان دور شد.حضرت سلیمان گفت هنوز دوقورت ونیم او باقی است. یعنی هنوز هم راضی نیست.

- دیواربرای آدم حلال زاده است= کسی که بخواهد دزدی کند دیوارمانع او نیست، برای آن است که آدم حلال زاده با دیدن چیزی به وسوسه دزدی نیفتد.

- دلِ من دلِ شیر، دلِ شیر دلِ من= وقتی بچه ها می خواستند کاری سخت مثل پریدن ازروی جوی آب با عمق وپهنای زیاد بپرند باگفتن این جمله می پریدند.

- دختری که ننش تعریفش کنه تکلیفش معلومه =مصداق مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطّار بگوید.

- دورپای کردن=ازدورچیزی را نگهبانی نمودن

- دو زار بده آش به همی خیال باش=خوش خیالی کسی از کاری یا کسی دیگر، درجواب تهدیدشدن ازجانب کسی آورده می شود .

- دود ازکُنده بلند می­شه=وقتی کسی با انجام دادن کاری سخت که جوانان هم ازپسِ آن برنمی آیند به اوخطاب می شود که تو می توانی.

- درِخونه­ ی خدا شلوغ نیس =هشدار،هرکسی به جزای اعمال خود می رسد.

- دوچشم وبیست انگشت اومده =منظورآدمی است، امّا برای شــوخی وترساندن اطفال یا طرح معمّا ازاین کلمه استفاده می کردند.

- دولت رو دولت، نکبت رونکبت =شانس واقبال داشتن ویا نداشتن افراد.

- دوس میگه نشده می گم دشمن می گه وقتی شد می گم =دوست خیرخواه توهست وعکس العمل کارامروزت را درآینده می بیند وبه تو یادآورمی شود.امّا دشمن بدخواه منتظرمی ماند تاروزی که به تو زیانی برسد توراسرزنش کند.

-درِخونت ببندهمسادت(همسایه)دزدنکن=مواظب اسباب زندگی وخانه ات باشودیگران را به زعم فکر وخیال دزد مخوان.

- دُزِ(دزد)خونه یا ننه است یا دختر=خودت بهتر می دانی فلان چیز کجاست ،ازخودتان دورنیست، کارخودتان است دنبال دیگری یا جای دیگر نگردید.

- دُز که به دُز می رسه خدا خندش می گیره =وقتی دزدی درصدد است که از دزد دیگری چیزی را بدزدد خدا هم خنده اش می گیرد.

- دُز(دزد)می گه یا علی،صاب مال هم می گه یا علی=باید هرکسی به رزق وروزی خودبرسد، هرکسی به دنبال روزی وزرق خویش است. صاب= صاحب

- دیگ به دیگ می گه روت سیاه =عیب خودرابه دیگری نسبت دادن

- دیدِهمسایه بهترازدادِخداست =همسایه ازحال همسایه بهترخبردارد.

- دزی که از دزی بدزه شاه دزه =زرنگی فردی راازسایرین مثل خود بیان کردن، دو دزد که می خواهند از هم چیزی رابدزدند.

- دریا که پاکه لچ لچ سگ چه باکه =مصداق آن را که حساب پاک است ...

- درمی گم دیوارتو گوش کن =مطلب غیرمستقیم گفتن به کسی، به درمی گویم تا دیواربشنود. به دیگری می گویم تاخودت متوجه کارخوت باشی.

- دوراز شتربخواب وخواب آشفته نبین=اگر می خواهی از شر وفتنه ­ی کسی برحذرباشی ازآنان یا گفتن چیزی درمورد آنان دوری کن.

- دنیا را اَؤ ببره یارو را خَؤ ببره =دنیا را آب ببرد فلانی را خواب می برد، بی تفاوتی وبی خیالی شخص.

- دربیابان کفش کهنه نعمت است =در وقت حاجت وگرفتاری هرچیز بی ارزشی به درد خواهد خورد.

- رَدّ گم کردن= ازخود وکارخود نشانی برجا نگذاشتن واز بین بردن صحنه­ ی اتّفاق، گم کردن مسیر، رَدّش گم کردم.

- راه جَدّا =راه جُدّم ،به خاطرجَدّکسی چیزی به فقیردادن.چیزی به من بده با هر اسمی

- روبای رنگ =حقّه باز ومکّار.

- رِشکم می شه= رَشک آمدن ، بدم می آید.

- رو وارُندَه =زن بی حیا، بی شرم .

- ریزریز =پی در پی، پشت سرهم کاری انجام دادن.

- روزون =روزی، رزق.

- رَؤنَه =روان کردن کسی  به دنبال دیگری.

-راه ریز=متفرّق شدن درراه ونیمه راه،راه ریزکردن،ریختن وپهن وپوشورکردن چیزی

- رِختَه پِختَه =درهم ریخته ونامنظّم.

- رَخت بردن =نشانه ­ی خواستگاری یاعیدی بردن برای عروس دردوران نامزدداری.

- روزه به روزه بردن = گرسنگی کشیدن مداوم.

- روزَ پیش= امیدوار بودن به فردا، روزهای آینده درپیش رو داشتن.

- روبروکردن=برای اثبات حرف یاانجام کاری که صورت گرفته باگوینده ویا انجام دهنده روبرو گشتن.

- رو به خَیر=آدم خیرخواه.

- رفتنی=درحال مرگ، مردنی.

- رَخنَه کردن =پی بردن، عادت کردن به چیزی، وارد شدن به موضوعی.

- رد خورد نداشتن= بی اثر نبودن.

- رُک ِپوس کنده= رُکِ پوست کنده، صریح وآشکارگفتن.

- رُک گو=صریح اللّهجه.کسی که مطلبش واضح وبدون کنایه بگوید.

- رنگ به رنگ شدن=خجالت کشیدن.

- رَف و رجو=رفع ورجوع، حلّ وفصل.

- راه نیمه راه =بین راه.

- رُس کشیدن، رُس درآمدن= ناتوان شدن.

- راس و ریس =بدون کم وزیاد، راست ودرست کردن، انجام دادن.

- راسِ جو =مطابق میزان وترازو، پیمانه­ ی دقیق.

- رو به راه بودن =سلامت بودن.

- روبسته =باحیا وبا شرم.

- روبنده =آن چه صورت را بپوشاند.

- روبابین =توقّع  وانتظار داشتن از کسی.

- روداشتن =پررویی، آبرومندی.

- روده دراز =ورّاج وپرگو.

- روزِ تنگ =روز سختی وتنگدستی.

- روده ­ی راست تو شکم نداشتن =راستگویی بلد نیست، دروغگو.

- رنگ ورو =رخساره.

- رنگُو وارنگ =رنگ های مختلف.

- رنگ روم ببین احوال دلم مپرس =رنگ رویم نشان از وضع آشفته­ی درونم دارد

- رنگ تورو نداشتن = بیمار ونحیف بودن.

- رفت جایی که عرب نی انداخت = گم شد، دنبالش نگرد که نیست.

- ریشمون که درآسیاب سفید نکرده ایم=ریش ماکه درآسیاب سفید نشده، تجربه داریم، به آسانی که به دست نیاورده ایم.به ما اعتمادکن.

- ریگ ِ تَهِ جو =مانا بودن مانند ریگ در ته جوی آب، اصالت داشتن.

- رحم کن تا خدا رحمِت کند =به دیگران رحم کن تا خدا هم به تو رحم کند.

- زرق کسی را کسی دیگه نمی تونه بخوره =وقتی چیزی درخانه می ماند وکسی آن را نمی خورد وبا اصرار دیگران هم خورده نمی شود وکسی از راه می رسد وآن را برای او حاضرمی کنند ومی خورد به تازه وارد می گویند.

- راسی ورستگاری =راستی ورستگاری، من به شما بگویم که چنین کرده ام.

- رِسَّم رِسَّم شد پنبه = تمام رسته هایم پنبه شد، نقشه هایم برآب شد.

- رفتم خونه­ی خاله دلم واشه،خاله...دلم پیسید=پس ازمدتّی گفتم بروم جایی دیگر شاید آرامشی یابم ولی از بد شانسی آن جا هم گشایشی نشد.

- ریس گیر به اَسُّم می گه نُه سوراخی =ریس گیر(صافی ظرف آب کش برنج)به کف گیر که حدود 9 تا12سوراخ دارد با طعنه می گوید نه سوراخ داری،

همه ­عیب خلق دیدن نه مروّت ست ومردی  نظری به­ خویشتن کن­ که همه گناه داری

- ردخورد ندارد =حتماً اثردارد. تیرِبدون خطا

- رویِ یَه پَر افتادن =روی یک پَر افتادن،لج بازی کردن، یک دندگی واصرار

- روم زمین نَنداز=رو زدنم را بها بده،کمکم کن.خواهشم اجابت کن

- رو یه وِرِک افتادن=پافشاری کردن واظهار پی درپی برای کاری

- راه به رفیق خوشه =هرچیزی وهرکاری ومسافرتی با دوست بهتر است.

- روانداختن کشی =وساطت کردن یا وساطت خواستن.

- روی کسی نگرفتن = وساطت ودرخواست کسی راقبول نکردن.

- روزیِ مهمون قبل ازخودش می رسه=باگفتن این عبارت به مهمان تازه واردچنین اظهارمی دارندکه قدم شمابرای ماخیرو برکت داشت ورزق شماقبل ازورودتان رسید.

- روضه خونی =روضه خوانی، پشت سردیگران بدگویی کردن.

- روده کوچکه روده بزرگه خورد =ابراز نمودن نهایت گرسنگی.

- رودِ یه دونه یا خُل میشه یا دیوونه =وقتی تک فرزندخانواده (پسر)کاری می کند که شایسته­ی خانواده نیست با گفتن این مثل می خواهند بگویند که(عزیز دُردانه یک دانه یا خل می شود یا دیوانه).

- روزی،دنبال صاحبش می گرده=رزق وروزی هرکسی به دنبال صاحب خودش است تااوصاحبش را پیداکند، نگران روزی مباش که او به دنبال توست.

- روجا افتادن =بیمارِدر بسترافتاده.

- راه بزن به انصاف =حتی دزدی کردن هم اگربا انصاف باشد بهتراست،نه دزدی که همه چیزرا برای خودش می خواهد.

- راهِ دزد زده امن است =وقتی می خواهند ازوجود امنیّت درجایی سخن بگویند که قبلاً درآن دزدی شده است.

-ره برو بیره نرو هرچَن که ره پرپیچ بُوَد زن بگیربی­زن مگرد هرچندکه زن شیطان بوَد

= ازراه راست واصلی بروواز بیراهه نرو هرچند که راه اصلی دور باشد وپرپیچ وخم، هرکاری ازراه خودش واردشوید.(مصرع دومش به گردن شاعر، من ناقل امانتم).

- ریش وقیچی به دست خودت=صاحب اختیارمطلق بودن.

- رودَرواسی=رودر بایستی، شرم حضورداشتن ،ملزوم به انجام دادن کاری شدن.

- زورم به التماس نمی دم=باداشتن این موقعیّت وشرایط دست بالاالتماس نمی کنم،رو نمی زنم. باداشتن شرایط حاضر به کارمی پردازم.

- زرِسفید برای روزِسیاه است=چیز باارزشی درموقع لزوم بایدصرف امربهتری شود.

- زمستون تموم شد سیاهیش موند به روی زغال= وقتی درمشکلات کسی به فریاد نرسدوپس ازاتمام آن مشکل کسانی که می توانستد تورا درآن وضعیت کمک کنند امّاکمک نکردند،هم چون رفتن زمستان وسرمای آن است که زغال به کمک نرسید تا از سرما درامان باشی، هرچه بود سرمای زمستان تمام شد.

- زرنگی مایه­ ی جونه مرگیست=جوان سربه هوابودن،بامردم درافتادن عاقبت خوشی ندارد.همیشه زرنگ بودن برگ برنده نیست بلکه گاهی­ باعث نابودی خودش می­ شود.

- زن جوون ومردپیر  گیره بیارجوجه بگیر=افرادی که درسنین بالاازدواج نموده و صاحب فرزندانی زیاد می شوند(گیره=سبدبزرگ بافته شده ازچوب انار).

- زن بلاست الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد=انشاالله.

- زنگوله ­ی پای تابوت =بچّه های کوچک داشتن درسنین خیلی بالا.

- زیرآبِ کسی زدن=کسی رابا اتهام بدنام کردن وسپس برکنار زدن ازجایگاه خودش

- زیرِزبانِ کسی رفتن =با زیرکی از کسی حرف کشیدن.

- زیرسربلند شدن کسی =تصمیم به ازدواج مجدّد گرفتن.

- زبان در دهان کسی گذاشتن =وادار کردن کسی با زبان خوش برای قبول کاری که قبلاًخودش آن را نمی پذیرفت.

- زبانِ خوش ماراازسوراخ خودش بیرون می کشد=خوش اخلاق بودن وخوش زبانی حتی دشمن خطرناک را هم دوست می کند.

- زبانم مو در آورد =از بس گفتم وفایده نداشت، عاجز شدم، لال شدم.

- زبون به زبون گشتن =زبان به زبان شدن حرف ومطلبی توسّط افراد.

- زن وشوهر تَؤءَیِ سرد وگرمن=زن وشوهر چون تابه­ی سرد وگرم هستند، گاهی با هم بسیارمهربان وگاهی نیزممکن است حرفی بین آنان باشد،ازدعوای بین آنان نگران نباش.ودراین دعوای لفظی آنان وارد مشو.تابه همان تنور نان پزی ست.

-زنده در به در، مرده گور به گور=کارخودت راس وریس شده دیگه فکری وکاری به کاردیگران نداری، درمقام اعتراض به بی تفاوتی افراد واطرافیان گفته می شود.

- سِرّ ازعلی مونده =رازدارباش

- سر زُرَک گرفتن=گیج رفتن براثرکارزیاد یافکرکردن به امری سخت

- سرازتوگوردرآره ببینه=وقتی فقیری ازدنیارفته ولی بچه هایش صاحب مال وثروتی شده اند.ومردم بخواهند ازموقعیت بچه های او حرف بزنند.خطاب به پدرآنان...

- سرِکچل وپِلِنـتَکی=چیزی که آمادکی ضربه پذیری دارد منتظرکوچکترین بهانه است، آدمی که به دنبال بهانه ای می گردد تاآشوب برپاکند.

- سرش برای بزرگی درد می کنه =سودای سروری وبزرگی درسردارد.

- سری که درد نمی کنه دسمال نمی بندن =دستمال، برای خوددردسردرست نکن.

- سر می گرده همسرِخودش پیدا می کنه =هرکسی به آنچه شایسته اوست می رسد.

- سِرکه خورده، ما ازچیشاش اوفتیدیم = افتادیم، وقتی کسی مدام به کسی گیر دهد واسباب نگرانی او می شود، ازچشم کسی افتادن به خاطر هیچ.

- سرِدیزی بازه حیای گربه کجا رفته =وقتی انتظارکاربدی ازکسی دارند ولی اتفاقاً  اوآدم خوبی می شود ودست به کار بدی نمی زند، ازتعجّب می گویند عجب مثل اینکه آدمِ خوبی شده.

- سگ که شد سیاه وسفید نداره =همه از یک قماش هستند.

- سگ صاحب خودش نمی شناخت =خیلی شلوغ بود.

- سگ درِخونه ­ی صاحبش وَک می کنه =رجزخوانی کسی درحضوربستگان خود وعتاب به دیگری درجایی که پشتیبان دارد.

- سگ پدرنداشت دنبال حاج عموش می گشت= آدم بی اصل ونسبی که پرادعاست

- سگ که چاق شد لای پلونمی گذارند=آدم بی مقداری که براساس شغل ومنصبی که یافته را نمی توان به دستگاه ومقام احترام وتکریم خانواده واجتماع وارد نمود.

- سگ باش کوچک خونه نباش=زبان حال بچّه های کوچکی که همیشه باید فرمانبر دیگران درخانه باشند.

- سگش بَعضَه خودشه= بهتراز، وقتی از کسی که همه از او تنفّردارند صحبت

می شود وکسی  می گوید او آدم خوبی است. درجواب او چنین  می گویند.

- سگ با اون سگیش وقتی....پاش می گیره بالا= همیشه باادب باش. بی ادب مباش.

- سفت بده سفت بگیر= درکارها حساب وکتاب داشته باش و دوستی ها باعث عدم رعایت قانون درکارهای مهمّ نشود تا دچاردردسر نشوی.

-سوزن می نداختی پایین نمی مد=سوزن می انداختی پایین نمی آمد،خیلی شلوغ بود.

-سال اَسال قربون پارسال=(اَ=به)خوب نبودن وضعیّت گذشته وبدترشدن زمان حال

- سِدگذاشتن وازآسمان خدا بالارفتن =پس چه کاری ازدستم صادرمی شود، هیچ چاره ای نداشتن، پس سِد بزارم ازآسمون خدا برم بالا.

- سرت بده عقلی بِسون=هستی خود راازدست بده ولی عاقل باش،سرِازعقل خالی

- سبیل کسی چرب کردن =رشوه دادن.

- سرسیاه دندون سفید اومده =منظور آدمی است، جنبه­ ی شوخی دارد.

- سنگ رو سنگ نگذاشتن =همه چیزراخراب کردن، بچّه های خرابکاربی ملاحظه.

- سنگ رو سنگ بند نشدن =هیچ چیز به جای خود نبودن.

- سخن سنگ نی جواب جنگ نی=(نی= نیست).جواب حرف را باید داد.

- سنگ کسی به سینه زدن= ازکسی به شدت حمایت کردن.

- سنگ رو یخ شدن =خجل شدن.

- سنگ تا وختی سنگینه که ازجاش نجنبه =سنگ تا آن وقتی سنگین وبا وقاراست که ازجایگاهش عدول نکند، آدم های سبکسر ونادانی که باحرکات بی مورد شخصیت خود را زیرسؤال می برند.

- سوار از پیاده خبر نداره سیراز گُشنَه =گرسنه، هرکسی را نقش خود بیند برآب.

- سودِ سفر سلامتیَه =خدا راشکرکه به سلامت رسیدی، بقیّه ­ی مشکلات گذراست.

- سرِ گـوتو زیر لحافوءَ =سربزرگ هنوززیرلحاف است،کاریا فتنه اصلی باقی مانده.

- سِگِرمه هاش توهمه =چشم وابروهایش در هم رفته وتند مزاج است.

- سُک سُک کردن =تحریک کردن کسی.

- سر وَهلَه نداشتن =فرصت انجام وفکرکاری نداشتن به خاطر مشکلات زیاد.

- سری تو سرا دراووردن =سری میان سرها درآوردن،آدم حسابی شدن، برای خود کسی شدن، البتّه گاهی ازراه کنایه وتحقیر کردن دیگری گفته می شود.

- سرش دعواست =خیلی مهّم است.

- سرش مال خودش نیست =آدم ایثارگری است.

- سرش بره قولش نمی ره =خوش قول است.

- سرم بشکن نرخم نشکن =اصراربرآنچه دارای اهمیّت است.

- سروته یک کرباس بودن =یکسان بودن گروه یا طایفه ای.

- سروگوش اَؤ دادن=سروگوش آب دادن، کسب اطلاع نمودن به طورعلی الحساب

- سیر وسرکه شدن =گم و ناپدید شدن سریع چیزی.

- سرکلفه گم کردن =هدف وراه ومقصدرافراموش وگم کردن.

- سَری ازهم سِبا(سوا) بودن =یک دل ویک رنگ وخانه یکی بودن.

- سرد وگرم دنیا چشیده =دنیا دیده.

- سرای پردشمن به ازخونه­ ی خالی =تنهایی خیلی بد است.

- سِنّ قَد ندادن= سِنّ اوکم است.

- سرِبابات ازمیـون دوتای شانه اش بیرون آمده= شوخی­بین بچّـه ها رسم بودکه وقتی می خواستند به کسی بگویند پدرت آدم است،می گفتند سرش ازمیون دو تای شانه هاش بیرون آمده است، بیشتر بچّه هاکه متوجّه این مطلب نبودند نگران  می شدند وبا گریه وزاری به خانه می رفتند تا ازاین سخن سردرآورند.

- سایه­ی کسی رابا تیر زدن= نهایت دشمنی.

- سری به قدمی می ارزد=درتعارفات زنان موقع بدرقه مهمان ودرپاسخِ گفتن کلمه­ ی شمازحمت نکشیدِ به میهمان خود.

- سرکه خوردن ربَّه می خواه =سرکه خوردن راه وروشی دارد، رَبّه کلمه ای عربی است به معنای روش وطرزکار، هرکاری راه وروشی دارد.

- سوراخ کج دواش میخ کجه =سوراخ کج راعلاج میخ کج است،هرکاری راهی دارد، کارسخت ودشوار هم باابزار کارخودش، پاسخ بدی او را باید این گونه داد.

- سرِ پیری ومعرکه گیری =آدمی که پیر شده وچون جوانان برازندگی می کند.

- سرآوردن=سردردگرفتن،سرِشیرآوردن کنایه ازکارشاق کردن،انگارکه سرشیرآورده.

- سول گمون نرفتن=سوء گمان نبردن، هرگزفکرش نمی کردم

- شوردرآوردن، شورش رادرآورد=به درازا کشیدن وآب وتاب دادن مطلبی یا کاری.

- شهری ورسمی=هرشهر ودیاری برای خود رسم ورسوماتی دارد.

- شاهنومه آخرش خوشه=شاهنامه آخرش خوش است، توجّه دادن کسی به نتیجه وپایان کار بد وستم خودکه به آن اهمیّت نمی دهد.

-شتر که خار خواس گردن دراز میکنه=(خواس–خواست،می خواهد)کسیکه چیزی میطلبد بایدخودش بگوید واظهارنماید.مصداق هرکه طاووس خواهدجورهندستان کشد.

- شاه می بخشه، شیخ ولی شاه نمی بخشه= وقتی بزرگی کسی رابخشیده ولی دربان ونگهبان اورا نمی بخشد.

- شَرِّ صبح بهتر ازخیرپسینه= شرّصبح ازخیرعصربهتر است، وقتی تصمیم به رفتن مسافرت به جایی گرفته می شود ودر انتخاب صبح یا عصر آن دچار تردیدمی شوند.

- شَؤ که شد ازسیاهیش نترس = شب که آمد دیگر ازسیاهی آن نترس، تصمیم که گرفتی  رأیت را عوض نکن، هرچه باداباد ،توکل برخدا.

- شیرِمیش حقِّ برّه هَس= شیرمیش حق بره خودش هست،حق به صاحب حق

- شَکَری خوردن =حالا شکری بخور، یه چی بگو.

- شدیم کوپ کوچوکو= تپّه ­ی کوچکِ قابل دسترسی وفتح شده ایم، هرکس برسد به مازخمی می زند.

- شَلی به بیلش نیست= به بیلش گل هم نچسبیده است، ناتوان وجودی نیست.

- شش ماهه به دنیا آمدن =عجول بودن.

- شلغم شوربا =درهم وبی نظم بودن کار.

- شَکر اَؤ شدن بیین دو نفر=شَکَرآب،ایجادِ دلخوری جزئی.شکرآب آبیاری دوم کشتزار

- شاه بخت خود بودن =موقعیّت خوب داشتن ولی قدرآن را ندانستن.

- شیری یا روباه =سوال کردن از برنده شدن یا بازنده شدن کسی درکاری.

- شیرخوم خورده =شیرخام خورده ،منظورآدمی زاده است درانجام خطا.

- شَؤ اَده اومده =شب به ده آمده شب ازراه رسیده،هنگام شب شده است،برای شوخی وترساندن بچّه هایی که گمان می کردند این اسم غول ویا دیوی است.

- شده پِرِ سرحدی= فلانی به اندازه­ی یک تور پرازکاه شمالی فشرده شده است، به آدم پرخور وبی حرکت وبی خاصیّت اطلاق می شد.

- شب دراز وخلیفه بیدار= هنوزفرصت زیاد است.(شب دراز وقلندر بی کار).

- شیر که از بیشه در اومد  نر وماده ندارد= آمد، نر وماده این خانواده دلیرند.

- شکم گشنه ایمون نداره=شکم گرسنه ایمان ندارد، وقتی ازرابطه ­ی ایمان وگرسنگی حرفی به میان می آید.

-شرم توچِشَه= شرم وحیادرچشمست،آدم کورشرم وحیا ندارد چون نمی تواند درچشم طرف مقابل نگاه کند وشرمنده ازحرف وعمل خود شود وهرچه دردل دارد بگوید.

- شترراکردن ناظرپنبه دونه= شتررا ناظرپنبه تخم کرده اند،دزد راازبهرپاس واداشتن.

- شیرکه پیرشد هم بازی روباه می شه =آدم زورآوری که در پیری مورد بی مهری یا تمسخرجوانان قرارمی گردد.

- شکم رَوون بهتر ازمادرمهربونه =شکم روان از مادرمهربان برای کودک بهتر است، وقتی کودکی مدام اسهال دارد ومادراظهار ناراحتی می کند همسایگان به مادر گویند نگران نباش که این امر ازمهربانی خودت برای او بهتر است.

- شیردهنش سوزونده فوت به ماس می ده =شیر دهانش راسوزانده ولی به  ماست فوت می کند، مصـداق گناه شهر می گیره کوشکقاضی است، کسی دیگر به او صدمه زده دیگری را مقصّر می کند.

- شریک سنگ شدن= در وزن کردن مواظب بودن، حق طرف مقابل راضایع نکردن.

- شتر سواری دولا دولا نداره = گرمرید راه عشقی فکر بدنامی مکن.

- صبرِکمِ خدا صدساله =کمترین مدّت صبر کردن خدا صدسال است،یعنی دربرابر ناملایمات صبرکن، بالاخره روز انتقام خدا فرا خواهد رسید.

- صدقه­ ی سری= صدقه دادن برای سرسلامتی کسی، چیزی را جهت رفع قضا وبلا به کسی بخشیدن،گاهی نیز از روی ناچاری کسی حق خود را به خاطر حفظ آبرو طلب نکرده ومی گوید صدقه­ ی سر بچّه هایم این را دادم.

- صبری وفوتی =عجله نکن تا دهانت نسوزد.«گویند شاه عباس صفوی درجنگی ازلشکرش دورمی شود. شبی درخانه پیرزنی وارد شد.پیرزن برایش غذایی آورد وشاه بدون معطلی شروع به خوردن کرد.غذای داغ دهانش را سوزاند.شاه برای اینکه وانمودکندکه غذای داغ اوراآزار نداده سرش را بالا کرده وبااشاره به چوب سقف خانه ازپیرزن­پرسیدسقف این خانه چند چوب دارد؟پیرزن که متوجّه سوخته شدن دهان شاه شده بود درجواب شاه می گوید«قربان صبری وفوتی».

- صابون به شکم زدن =طمع داشتن برای مفت خوردن، آمده شدن برای خوردن.

- صدتا سااود بسازه یکی دسته نداره=(سااود ،کوزه­ی­آب)،آدمی که برروی حرفش نشود حساب بازکرد، دروغ زیاد می گوید، یاصدتا چاقو بسازه یکیش دسته نداره.

- صدسال یراق یه دفه تِفاق =صدسال آمادگی وابزارآماده یرای هرپیش آمدی داشتن،اما دروقت اتفاق لوازم مورد احتیاج به همراه نداشتن.(تفاق مخفف اتفاق)

- صد گِرده به­ پیش­ چرخ او­ حیرونه =صدها تدبیروبرنامه ریزی  به­ پای چرخ گردون­ خدا نمی رسه

- ضرر بَعضَ رسـوائیه= ضرربهترازرسوایی است، وقتی کسی به خاطرحفظ آبرو از خیرومنفعت چیزی دست می کشد.

-طاق مسجد پایین آوردن=کسانیکه درمسجدزیادنمازمی­خوانندولی با مواجهه بامسائل مادی ودنیایی رعایت حقوق دیگران رانمی نمایند فلانی سقف مسجد راپایین­ میاره ولی

- طمع تو ازکرمِ مرتضی علی بیشتره=درمقابل آدم های زیاده ازحدِّخواه گویند.

- ظاهروباطن=یکسان بودن درجلووپشت سر،آدم یکرنگ، همین که می بینی.

- ظلم گیر شدن =اسیرستم وزور گویی کسی شدن.

- عقلش پارسنگ برمی داره =عقلش پارسنگ برمی دارد، فردی را لاابالی ونادان معرفی کردن، عقلش کم است.درواقع پارسنگ وزنه­ی کوچکی بودکه درکنارسنگ ترازوها یا میزان های قدیمی درکنار وزنه های اصلی قرارمی گرفت تااز احتمال کم بودن وزن واقعی جهت(شریک سنگ نشدن فروشنده و رعایت حلال وحرام کردن درمعامله) مطمئن باشند،گاهی نیزبرای احترام به خریداراین سنگ مقـــــــداری برای چرباندن (زیادتردادن جنس) فروخته شده بود.

- عارش به بارش=جواب کسی که می گویدمن عاردارم که نسبت به فلان کس چنین وچنان کنم.گویند.....

- عاجز نالی کردن=شکوه وشکایت بیش ازحدّ افرادی از سختی های روزگار،خود را ضعیف نشان دادن. عِز ّوجِزّ کردن،گریه وزاری با التماس کردن.

- علی می مونه وحوضش= گویند عالمی بربالای منبرازچگونه رسیدن مردم به کنارحوض کوثروملاقات باپیامبروامامان معصوم سخن می گفت وراه های سخت ومشکلی را برشمرد.شخصی ازپای منبربلند شد وگفت: با این وضع علی می ماند وحوضش.

-عَطَبه آمدن=به رنج افتادن،دودپنبه یاپارچه ­ی سوخته جلودهان کسی گرفتن،عربی

- عمرِمَحیا یا چِله یا چل وپنج، چِلِش رفته پنجش مونده=عمرآدمیزاده یا چهل سال است یاچهل وپنج سال، چهل سالش رفته، پنج سالش باقی مانده، وقتی کسی از بی وفایی دنیا وکمی عمرآدمی سخن میگوید ودیگران را به نوعی به آرامش وسازش با یکدیگر دعوت می کند از این مثل استفاده می کند.

- عجوزه فی الغابرین است فلانی=بد اُغُر و بداخلاق است(اشاره به زن لوط پیامبر).

- عقل چل تاوزیرداره =عقل چهل وزیردارد،کسی که مدعی است همه چیز را داند.

- عروس ما ازبس قشنگ بود اَؤلَه پیکو هم کرد=عروس مااز بس قشنگ بود آبله مرغان یا سرخک هم گرفت،مشکلی به مشکل دیگراضافه شدن.

- عروس ناکو برس وبکو=خطاب به کسی که هنوزازراه نرسیده همه چیز را خراب می کند، عروس ناسازگاز به خانه برس وسپس بنای ناسازگاری بگذار(ناکو=ناسازگار)(بکو= بکوب وخراب کن)

- عجوزه خانوم=به دختران ریز وکوچکی که کارهای بزرگ و زنانه انجام می دهند به شوخی گفته می شود عجوزه خانم،به پیرزنان هم که عجوزه اطلاق می شود.

- عرقش هم نکرد=به روی خودش هم نیاورد، خجالت هم نکشید، شرم نکرد.

- عقرب اَ طویله کردن=(اَ=به)اخم کردن.

- عروسی که ننش تعریفش کنه به درد آغا دائیش می خوره =هرکسی با کار وعمل خودش باید معرّف شخصیت خودش باشه.

- عجب کشکی خریدم همش دوغ خالی بود=وقتی ازعدم عمل کرد کسی که به او اعتماد کرده اند و اوازاین اعتماد سوء استفاده نموده ویاکاربدی کرده است.

- عقلش گِردَه =عقلش کم است.

- عقلش تو چیشِشَه = عقلش توی چشمش است، ظاهربین است.

- عقلِ هرچی بیگی(بگویی)بیش ازآدمی زاده=(آدمی زاده-آدمیزاده است)نوعی شوخی باکسانی که مدعی دانستن وفهم وکمال هستند ولی برعکسِ ادعایشان بد فکر وبد عمل هستند.

- علف به دهن بزی شیرین می یاد =مصداق کس نگوید که دوغ من ترش است

وقتی چیزی را دیگران نمی پسندند ولی دیگری آن را باجان ودل می خواهد.

- غول بیابونی =غول بیابانی، آدم های بدقواره وبد ترکیب.

- غیره­ی غریبه ها=غیره وغریبه ها، دیگران.

- غریبی آیند و رونده=غریبی آمدن ورفتن است، وقتی کسی به مسافرتی رفته وبرمی گشت وقتی به خانه می رسید ومی خواست از زمان مسافرت ومشکلات آن صحبت کند وگذر روزگار دراین مسافرت را بیان نماید از این عبارت استفاده می نمود

- فرصت سر خاراندن نداشتن، گرفتاری زیاد به خاطرمشغله­ی کاری.

- فِت فِت کردن=سخن گفتن ازروی ترس ودلهره وشکسته گفتن عبارات برای فرار ازواقعیات، نقّالی کردن وبد گویی دیگران نمودن.

- فرمون آدم بی کاره بده صدتا فن یادبگیر= وقتی کسی بهانه گیری می کند تااز انجام کاری سرباز زند وخطرهای احتمالی درراه انجام آن رابرمی شمرد تا رها شود.

- قصّه گِرد وکوتاه= بحث را تمام کن.

- قید نبودن =بی خیالی و بی فکری، لاابالی گری در مورد کار ومسئولیت.

- قربون دخترِکور= وقتی پسری رابه خاطرکاربد یا تنبلی واذیّت کردن سرزنش کنند.

- قسم تو باور کنم یا دم خروس= گویا خروسی واردخانه­ ی همسایه می شود، زن همسایه نمی خواهد قبول کند که خروس به خانه­ ی آن ها آمده وشروع به قسم خوردن می کند که خروس اینجا نیست، صاحب خروس درحالیکه دم خروس خودرا ازمیان شاخه درخت منزل همسایه می دید گفت قسم تو را باورکنم یا.....

- قربون چیشای بادومیت= قربان چشم های بادامی ات، گویا درخانه ای بچّه ای لوس ونُنُرونازی روزی بود که به محض دیدن چیزی یا شنیدن کلمه ای چیزی را طلبیده ومادر وقتی قربان وصدقه­ ی او می رفت و می گفت قربون چیشای بادومیت. بچّه با ناز وگریه می گفت: من بادام می خواهم. حال وقتی بچّه ای با شنیدن چیزی بهانه ­ی آنرا می گیرد مادران به آن بچّه ها می گویند قربون چیشای بادومیت.

- قربون بشم خدا را یک بون ودو هوا را= وقتی در یک شرایط مساوی دونظروکار مختلف اهمال می شود(بون=پشت بام). داستانی که در مورداین ضرب المثل آورده شده حاکی ازآن است که،مادری یک پسر ویک دخترداشت وهردو ازدواج کرده وبا اودریک جا زندگی می کردند. شبی از شب های تابستان که همه ­ی آن ها بر روی پشت بام خوابیده بودند،مادربلندمی شود تا آب بخورد.می بیند پسرش درکنار خانمش خوابیده،آن دورااز هم جدا کرده ومی گوید هوا گرم است دور هم بخوابید. سراغ دخترش می رود می بیند که او دورازشوهرش خوابیده است، آن دو را کنار هم می آورد ومی گوید سردتان می شود هوا خیلی سرد است. وشرح ضرب المثل.

- قافله کرمون است ما این جا ریک ریکمون است= وقتی که هنوزمقدّمه­ ی کاری شروع نشده هرکسی برای چگونه استفاده بردن ازآن نقشه وفکروطرحی پیش نهاددهد.(ریک ریک=حرف بی خودی زدن).(کرمون=کرمان).

-قعلَه­ ی تیتا گرفتن=گرفتن قلعه تی تا،کاری شاق راانجام دادن، تی تا،محلّی خیالی که فتح آن مشکل وسخت می باشد،کنایه فردی که مدّعی انجام کاری بزرگیست.

- قصّه خون =قصّه خوان، روضه خوان،حرف وحدیث وبدگویی پشت سرمردم.

- قوم نون توسفره است=وقتی ازکسی که به خاطر فقر ونداری،خویشاوندانش به اوتوجّهی ندارندپرسیده می شود فلانی خویشاوند شما است؟ اودرجواب می گوید قوم نان توی سفره است یعنی اگرنان ودارایی داشته باشی قوم وخویش هم داری، اقوام هم به تو توجّه دارند وگرنه خیر.

- قافله ­ی خوبون جلـوئـه= قافله ­ی خوبان جلو ترند،خوبان زودتر می میرند.

-قوم زن تکّه بزن قوم مرد میزّه بزن=خانواده خویشان زن ازهرامتیازی برخوردارند ولی اقوام شوهر نه،(تکّه زدن=راحت بودن)میزّه زدن= مزمزه کردن با اکراه).

- کسی را روانداختن =وساطت نمودن ازجانب کسی برای انجام کاری یاحل مشکلی.

- کِش کِش زنون کُشتن مردون = بحث ودرگیری لفظی زنان باعث زدوخورد مردان.

-کسی راخوب ازاَؤدرآوردن=حق بدان راکف دستشان گذاشتن، به حساب افراد بی ادب رسیدن.

- کلّه پاچه وراه صابونات= خوردن کلّه پاچه با انجیرمشکلات روده ای رابه همراه دارد.استهبان(صابونات)هم که مرکز انجیراست،وقتی کسی ازروی ناآگاهی ایندو رابا هم حتّی با فاصله­ ی زمانی بخوردبایادآوری این مثل اوراازعاقبت کارش مطّلع سازند.

- کوچه گز کردن =بی کار وعاطل وباطل گشتن درکوچه، کوچه متر کردن

- کوزه گر اَؤِش اَ بُکَه=کوزه گز آبش از بُک است،کــوزه گراز کوزه شکسته آب می خورد ،وقتی کسی امکاناتی خوب دارد ولی وضع زندگی مرتّب وخوبی ندارد.

- کاکایِ میون لحافی= برادری که­بین 2برادردیگر درمیان آندو زیرلحاف می خوابد.درهر شرایطی سودمی برد. درقدیم یک لحاف روکش خواب چند نفربود، گویا سه برادر زیریک لحاف خوابیده بودند. هرچند مدّت برادرانی که درکناره خوابیده بودند لحاف را به طرف خود کشیده  ودائم باهم نزاع داشتند که سرد است، امّا برادر وسطی آرام خوابیده بود واعتراضی هم نمی کرد.حال حکایت کسانی است که هرطرف دعوا باشد برایشان فرقی ندارد وحالت خودش را در نظردارد وباهربادی می چرخد ونان به نرخ روز می خورد.

- کارد دسته­ ی خودش را نمی بُرَد =به نظرمن امروز این ضرب المثل باید عوض شود وبگوییم«کارد دسته ­ی خودش راه هم می بُرد»یعنی کسی که حافظ جان وآبرو وناموس خویشان است به آن هاخیانت نمی کند.

- کُرپَه چرون=کسی که از بچّه های آخرخانواده یا نوه هایش نگهداری می کند،کسی که بزغاله های کوچک را به چرا می برد.

- کِرِنجال رفتن=باکسی بحث بی نتیجه نمودن،باچیزی جهت نتیجه وررفتن، کجدارومریض عمل کردن(کرنجال درزبان مردم روستا همان خرچنگ آبی است).

-کِش وقوس دادن = به درازا کشیدن مطلبی.

-کَس کَسون =آدم های درست وحسابی .با اسم ورسم ها.همان کس وناکس

- کش و واکش =کشمکش وجدال به درازا کشاندن.

- کاسه جایی رَوَد که باز آرَد قدح =به کسی می بخشد که به جای آن بخشیده شود.

- کدخدایی که ازما گرفتند چه بالای ده وچه پایین ده= وقتی ازکسی در مورد انجام کاری درمحلّی نظر خواهی می نمایند وطرف مقابل ازنظر دادن به آن برنامه به دلایلی اظهاربی میلی نشان می دهد ومی خواهد بگویدبه من ارتباطی ندارد،هم چون مسئولی است که باکناررفتنش آبادانی یا ویرانی محل برایش هیچ فرقی ندارد.

-کجی بشین راسی بگو =کج نشستن وراست گفتن،خارج ازهمه چیزحالاحقیقت رابگو.درگفتارت صادق باش

- کوهی اومده دِهی را در کُنه =کوه نشین آمده ده نشین رابیرون کند، تازه واردی که باآمدنش اسباب ناراحتی برای دیگران فراهم کرده وادعای بزرگی برمردم دارد.

- کَل اگرطبیب بودی سرِخود دوا نمودی =کچل اگر دکتر بود سرِخــــود رادرمان می­کرد، یعنی اگر تو نصیحت کننده ومصلح هستی، خودت رااصلاح کن.

- کاسه زری ماطَل کاسه گِلی شده =کاسه­ ی زیور نشان محتاج به کاسه­ ی گِل ساخته شده گردیده، وقتی بزرگ وشخص محترمی کارش به آدم حقیـــری می افتد واز او بخواهدکه مشکلش راحل کند(ماطل=معطّل).

- کاسه­ ی داغ تر ازآش =کسی که برای دیگری ازخود او بیشتر دل می سوزاند، دلسوزی بی مورد برای دیگری که البتّه بی نتیجه نیزخواهد بود.

- کـوری رسید به کـوری گفت عصام .... =وقتی دو نفر برسر موضوعی باهم جدل زنندوهیچ کدام قادربه رفع آن کارومشکل نیستند، شخص ثالثی ازراه می­رسد ودرکارآنان دخالت می کند وهردوی آن ها راعصبانی می شوند، آن ها دربرابراین دخالت می گویند که....بله عصایم......

- کی خویشته،اون که پیشته=چه کسی خویش وخویشاوندت هست آن کس که کنارت ونزدت هست، همان که گفته اند همسایه خوب ازبستگان هم بهتراست، حال اگر این همسایه خویشاوند هم باشد که چه بهتر.

- کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم می رسه =روزی به هم خواهیم رسید.

- کار کاراَؤزار می خواه=هرکاری ابزار کارمخصوص خودش را می خواهد.

- کاه ازخودت نیس کاه دون که از خودته =درست است که کاه مال تو نیست ولی کاهدان که ازآن خودت هست،خودت راحفظ کن، پرخوری نکن، درست است مال مفت است ولی به فکرسلامتی خودت هم باش(کاهدان به معده تشبیه شده).

- کاسه ای دارم اَ لَـک دولَـک تو پر کُنِش من پُر تَرَک = آرَک وارَک هم گفته اند، یعنی کاسه ای دارم مثل اَلَک و دَلو است به نزد توآورده ام تا چیزی درآن بریزی اگرتو آن را پرکنی من هم درعوض پرترازآن برایت پس می فرستم، هرچه به دیگران بخشیدی بهترازآن برایت می فرستند.

-کاهِ کهنه باد دادن=گذشته هایی را که باعث رنجش خاطر بین کسانی شود که درآن کدورتی حاصل شده است یادآوری کردن، مانند دعواهای خانوادگی درگذشته.

- کار را بده کاردون= کاررابه کارشناس واهلش بسپار، این کارِتو نیست، مصداق نان را به نانوا بده هرچند آن را بسوزاند.

- کاش خدا گردنم به اندازه­ی گردن شتری کرده بود تا وقتی می خوام حرف بزنم اوّل فکرش می کردم بعد حرفمو می زدم=این که دیگرجای معنی کردن برای ما نگذاشته است، خودش همه چیز راگفت،آن قدرحرفم رادر گلو بالا وپایین می کردم تا بدانم این حرفی که می زنم خوب است یا نه.

- کاشکم وبلکم دیگه فایده نداره= ای کاش وبلکه گفتن فایده ندارد، وقتی کاری انجام داده اند وتازه متوجّه شده اندکه چه اشتباهی کرده اند وپشیمان شده اند، ای کاش چنین نکرده بودم.

- کَی کارِ شیطونه =وقتی ازکسی می پرسند که این کاررا کی انجام میدهی درجواب گوید: کی کار شیطـونه،یعنی انشاالله به موقع خود.

-کِچِل پیچ=مَشت،مایع نرم آنقدر وَرزداده شودتا سفت شودطوری که بتوان دورانگشتان پیچید.

-کِرم از درخت به عمل آمدن =هربلایی که به انسان برسد ازخویش است.

- کلاهش ازمردی کمتره =وقتی ازشجاعت زنی دربرابرخودداری اوازوسوسه وتوانایی اش دربرابرمرد بیگانه صحبت می شود.

- کاچی بهتر ازهیچی =قانع شدن به همین اندک بهتراست از هیچ نداشتن.

- کس بی کسون،کس بی کسان خدایه =وقتی ازعدم یاری وکمک خویشان گله مند هستند، خدا راپشتیبان خود می بینند.

-کدخدای ده را ببین دِه را بِچاپ =کاری را ازقبل با مجوز بزرگان آسان کردن.

- کاری بکن بهر ثواب، نه سیخ بسوزه نه کباب=مراعات عدالت کردن.

- کار یه پَی می شه= اتّفاق یک بار روی می دهد، پس مواظب باشید.

-کار نشد ندارد =کارغیر ممکن وجود ندارد.

- کارِحضرت دیو =کار وارونه.

- کارد به استخوان رسیدن =سختی ومشکل غیر قابل تحمّل.

- کم تَرَکی تا نَتَرَکی =کمتر بخور تا شکمت نترکد، همه چیز دست خودت هست.

- کور ازخدا چه می خواست دوتا چشم روشن = تو به خواسته­ ی خودت رسیدی.

- کُرکُری خواندن= کاروانک خواندن،مرغی که در دشت مانند مرغان خانگی باصدایی خاص می خواند،ولی می شود اورا دستگیرکرد، تو به دست خواهی آورد، نتیجه­ی عملت را خواهی دید.

-کولی بازی درآوردن =بی حیایی کردن.

-کلاه خودرا قاضی کردن =خودت قضاوت کن.

-کَلِش رنگه=کاه وجَؤاِش پاکه، دلش خوش است، بی درد است.

-کف دست بو نکردن =بی خبربودن، از غیب خبر نداشتن.

- کَکِ کسی نگزیدن =آدم بی درد وبی خیال از مشکلات دیگران.

- کُره خرِ نمکی =به کسی گفته می شود که کاری را با شوق وذوق شروع می کند امّادرحین کارکه باسختی آن روبرومی شود ازآن روی بر می گرداند واحساس خستگی وبی میل ازخود نشان می دهد. گویند که کرّه الاغی باقافله ای برای آوردن نمک آماده میشد ازاوپرسیدند کجا می­روی؟ با شادی بالا وپایین می پرید ومی گفت : نمک نمک. پس ازبازگشت ازاو پرسیدند کجا بوده ای با ناراحتی وخستگی می نالید وگفت: نمک.

- گاوش نَلَنگَـــه= گاوش ازپا آسیب نبینه،وقتی شیر وماست را ازکسی می گیرند که مرغوب وخوب باشد.به صاحب گاو می گویند.

-گفتن بدی؟ گفتم: نه. گفت: بدگو داری ؟گفتم: ها.گفت برو که بد همه­ ی عالمی.

- گفتن ساز زن سازبزن گفت: ته پام تره کنده =بهانه جویی برای فرارازکار،به ساززن گفتند سازبزن گفن کف پاهام ترک خورده.این موضوع چه ربطی به این دارد.

- گدا به گدا رحمت خدا =وقتی ازکسی چیزی خواسته شود که اوهم محتاج است.

- گِلِ خودش گورِخودش =درآمدچیزی را صرف مخارج خودش کردن.

- گل بی عیب خدایه = هرکسی ببینی عیبی دارد به جزخدا .تنها خدا منّزه است.

- گندم هم وسطش خط دارد =هرچیزی به عدالت تقسیم،حتی یک دانه­ ی گندم به این کوچکی هم راه تقسیمش مشخص است.می شود دقیق دو نیم کرد.

- گور جای تنگی یه =حساب کار خودت رابکن، من باید حساب کارخودم رابکنم.گورم را پراز تَش نمی کنم =من بخاطردیگران خودرا به آتش قیامت نمی سوزانم.

- گردن گیر شدن =به ناچار وارد کاری شدن.

- گدای سامری =آدم گدا مسلک وخسیس.

- گریه توی آستین داشتن =کسی که زود گریه می کند.

- گاو بی شاخ ودم =آدم بی شخصیت وبی تربیت.

- گاومون زایید =مشکل تازه ای پیدا شد.

- گَؤ نُه من شیری =گاو،کسی که اجرخودرا به خاطرکاری ناسنجیده ضایع می کند.

- گربه رادرِحجله کشتن = زهرچشم گرفتن اولیه ازطرف.

- گدایی ننگ نبود گنج بود =خطاب به آدم های حریص وگدا مسلک.

-گَؤاَ شاخِ خودش نمی لنگه =گاو به خاطر سنگینی شاخ خودش نمی لنگد، یعنی مرا به خاطر این کار سرزنش نکن، با دیده­ی منّت قبول می کنم، در قدیم وقتی دختری ازخانه­ ی شوهرش بنا به دلایلی به خانه­ ی پدرش می آمد واظهار می کرد که شوهرش به او گفته است برو خانه­ ی پدرت، پدردرجواب ،همین نکته را می گفت.

- گُنه مادر کُنَه، رودون(فرزندان عزیز)بسوزه = گناهِ مادرفرزند را می ســـوزاند.

- گرگ ها دروقت خوابیدن دایره ای براطراف خود می کشند،ودرآن می خوابند وزیر چشمی مواظب هستند که دیگری اورانخورد،آدم های بداگرچه باهم رفیقند امّابه دوستی یکدیگراعتماد ندارند.

-گوش شیطون(شیطان)کر=آدمهای بداقبال همیشه منتظرندمشکلی برای آنان ازراه برسدوهرگاه کارشان بدون اشکال شدتعجّب می کنند که انگارگوش شیطان نشنید.

- گِندی به خودزدن=گِند(گره زدن)بسته شدن واتّصال است،دراینجامراد صبر وتحمّل.

- گؤاَ گَؤکردن=گُل به گُل کردن، فردی خواهرکسی را به همسری گرفته وخواهرخودش را به همسری برادرزنش درآورده.

- گذشته ها به محمّدصلوات= تمامش کن، بحث را تمام کن.

- گِرگِرِسرخوشی=بدون مورد شیون وزاری ودیگران را هم دچارنگرانی کردن.

- گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه بوکرده= وقتی آدم دزد وطمّاعی نمی تواند به آن دست یابد به ظاهراز آن چیزی خوب ودوست داشتنی بدگویی می کند.

-گلِ حُم حُم=گل خوش خیالی، خودرااز دیگران برتردانستن.علفی یکساله مشهوربه زبان گاوی وخاصیت دارویی آن برای سینه درد وعرق آور وگرم کننده بدن است.کلمه دراصل عربی است.

-گرگ به خیالی می بَره  میش به خیالی می چَره =تو درعالم خیالات خودت هستی ،همان طورکه گرگ درخیال خود میش را می برد ومیش درخیال خود می چرد.

- گرگ اومد به داردون  وای به ییکّی دارون =گرگ به مزرعه آمد وای به حال کسانی که یک میش ویک یا بزغاله دارند،وقتی کسی از بداقبالی خود سخن گوید که من بااین فقروبدبختی درمیان این همه مردم باید همیشه بلاکش ترین باشم.

-گدا به گدا رحمت خدا = وقتی کسی از فقیـرتراز خود چیزی را می طلبد.

-گفتم غربت خوش اومَد  تُربَش کشید پیش اومَد =به غریبه گفتم خوش آمدی، توبره گدایی اش را پیش کشید ونزد من آمد تاازمن چیزی را بخواهد، به کسی رو دادن، مصداق به مهمون که رو دادی صاحب خانه می شود.

-گربه دعا به جون زن شلخته می کنه =زن بی نظم ونامرتب که نگهدارچیزی نیست.

-گربه که نازش کشیدی  فُس آله فیسه می کَنَه =محبّت بیش ازحدّ به غیراهلش مانند نازخریدن گربه ­ای است که برسرت سوار می شود.

-لَچَک ننه سَرِدختره=لچک ننه سردخترهست،هررفتار وکرداری که مادرانجام داده،دخترش هم همان راه وروش ادامه می دهد، شیرمادرکارخودش را می کند، دختر تربیت شده­ ی دست مادراست.

- لَؤ جُـنبـُندن =لب جنبانیدن،تو بگو تا من برایت دست وپا کنم وکارت راانجام دهم، از توبه یک اشاره از من به سر دویدن.

- لن ترونی=لن ترانی گفتن(هرگزمرا نمی بینی، برگرفته ازقرآن درگفتگوی جناب موسی کلیم الله باخداوند-سوره 7 آیه 139)امّا دراینجا به معنای بدگفتن وحرف زشت است، وقتی بین دونفردعوا ودرگیری می شودمیگویندفلانی به فلانی صدهالن ترونی گفت،یعنی حرف بدزد،درعرف معنای حرف سربالا وغیر منطقی دارد.

- لَغَت به بخت خودزدن=(لگدیاپشت پازدن)کسی بارفتارواعمال نسنجیده همه درها را به روی خودش می بندد وآنچه احتمال داشت نصیبش شود ازدست دهد.

- لولو سرِ خرمن =مترسَک، به آدم بی حیا  وزشت وبد قواره هم گفته می شود.

- لَحم لَحم هَرّیدَن=فلانی لحم لحم می هرید،موضع خود راواضح وصریح آشکاروبیان نکردن، سازشکاری همراه با دادن امتیاز،جواب قطعی ندادن .هَرّیدن=آسیاب کردن گندم

- لُنگ به گردن کسی انداختن=باکسی درگیرشدن،شرّوبلوابرپاکردن،هتک آبرو.

- لَتَه هَلَؤ شدن=حمله ورشدن به جالیزهندوانه وخربزه،دراختیارهمگان قرارگرفتن.

- لَنتی نرو به سایه سایه خودش می یایه=(لنتی= تنبل وبیکاره)(می یایه =می آید) وقتی آدم بی حال وتنبلی حاضرنیست حتی برای راحتی خودش هم کوچکترین حرکتی انجام بدهد به اومی گویند بخودت زحمت رفتن به سایه نده سایه خودش می آید.

- ماکه شدیم بی بهـره،چـه گَـؤ کُشَن چـه کَهـرَه=بااین وضعیت دیگربرای ما کشتن گاویابزغاله فرقی ندارد. ازهردوبی بهره ومحروم شدیم.ناامیدشدن ازکسی یاچیزی.

- مانه سرِپیازیم نه تهِ پیاز=رفع مسئولیت ازخود کردن.

- ما که آردمون بِختیم والکمون هم آویز کردیم=ما آردمان را بیخته والک را به دیوارآویزان کردیم، ازماگذشته است، کاری از ما دیگر بر نمی آید.

- ماما که دوتا شد سر بچه کج می یا =مصداق آشپز که دوتا شدآش یا شور .......

- مارخوش خط وخال =آدم حیله گر.

- مـار ازپادنـه بدش می یا؛ پادنه درِخـونَش سَؤزمی کنه=وقتی کسی از کسی بدش بیآید واز قضا اوهر بارجلو خانه وگذرش دیده می شود.

- ماررفته حَفی­ برگشته(عَفی،افعی)=آن حاجی که هنوزباورش نشده باخدا درخانه اش پیمان دیگربسته است گویاچون ماری که به مکّه رفته وچون افعی برگشته است.

- مار تا راس نشه تو سوراخش نمی ره=مار تا راست نشود نمی تواند به داخل خانه اش برود، راستی ودرستی لازمه زندگی است، حتّی برای جانوران.

- مالِ نَخورُم برای بِخورُم= وقتی سهم آدم باگذشتی نصیب آدمی حریص می شود.

- مال یه جا می ره ایمون صـدجا=ایمان، بدگمانی به همه، وقتی چیزی گُم می­شود

- مالت بپا همسایه ات دزد نکن =معادل درِ خانه ات ببندهمسایه ات را دزد مکن

- مالِ حروم که نیس=این مال حرام که نیست چرا آن را ازبین می بری.

- مال بد بیخِ ریشِ صاحبش= این چیزخوبی نیست آن را پس می­دهم.

- مال مفت ودلِ بی رحم =حیف ومیل کردن اموال دیگران.

- مالِ مردم ماله  مالِ ما بیت الماله = وقتی کسی از اموال خود خوب حفاظت کند. ولی به مال دیگران که می رسد رعایت حقوق او رانمی کند وحیف ومیل می کند.

- مالی نیس= وجودش به دردخور نیست.

-مامِلَه­ یِ سنّار وسی شَی که نیس=معامله­ ی سنّار وسی شاهی که نیست، این ضرر بزرگی است که به من رسیده است یا می رسد، مواظبتش کن.

- ماه همیشه پشتِ ابر نمی مونه =حقیقت روزی آشکار­می شود.

- ماه شَؤ اوّل پیدا نشد شَؤ دوّم عالَم گیره =ماه نو اگر درشب اوّل دیده نشد شب دوّم درهمه­ ی عالم دیده می شود، صبر داشته باش بالاخره همه چیز روشن می شود،چیزی درپشت پرده نمی ماند وآشکارمی شود.

- مرغ هرچی چاق ترمی شه...تنگ تر می شه=فلانی هرچه غنی ترشودخسیس ترشود.

- مُهر بسم ا....=عجب ازکار تو.

-موش کاری به حمّونه نداشت حمّونه خودش فِسفِس می کرد=(حمّونه جانوری کوچکترازموش است)(فسفس=بهانه جویی)یعنی برو­دنبال بهانه نگرد.کاری بتو ندارم.

- مرغ یه پا داره =چقدر لجبازهستی.ازدید آدم لجبازمرغ یک پادارد

- مرگ یه بار شیون هم یه بار= بگذارکاررایک سره کنم، صبرم تمام شد.

- مرد،که میگن یه دهن پُرمی شه=گفتن مردیک دهان راپرمی کند،آیا واقعاً مردی؟

- مکرِ­زَنون وصله می زنه به نون =مکرزنان راببینید که چگونه به نان هم وصله زنند، درپیشتر ازاین درمنازل تنور نان پزی(بریزه)وجود داشت وقتی خمیرروی بریزه انداخته می­ شد،گاهی وسط شکل نان سوراخ می شد ونان پز با کمی خمیر سوراخ ایجاد شده را ترمیم می کرد.حال وقتی می خواهند بگویند کسی خیلی مکر ­دارد به این ضرب المثل استناد می کنند.

- مورچه چیه که کلّه پاچش چه باشه =اصلش چیست که فرعش چه باشد،کوچک نشان دادن کسی یا موضوعی.

-من می گم نره می گه بدوش=من می گویم نر­است اومی گوید بدوش،حرف نفهم.

- من که نمی خوام آما برای هرکه هس کمشه =من که نمی خواهم امّا برای هرکسی هست کم است، به طورغیر مستقیم می گوید که این برای من کم است.

- من دارم با باد صَرصَر راه می روم=برگرفته ازباد صرصرکه توسط آن قوم حضـرت هود به عذاب افتادند دارد، سرد درد شدیدحاکی ازدرد اعصاب وبیماری.

- مکوب به درِکسی که می کوبند به درت یا خودت یا مادرت یاحلال وهمسرت=اگر به دنبال ناموس مردم باشی تلافی خواهی شد.

-  مُشتِت بازشد=متوجّه کارَت شدند، رازت آشکارشد.

- مسلمان نشنود کافرنبیند=وقتی کسی کاری راانجام می دهد که به نوعی درآن ریایی دیده می شود وخود تعریف آن کارمی کند با شوخی به اومی گویند مسلمان نشنود کافرنبیند، ودرموقع بلا ومصیبت بزرگ حادث شده نیز این بیان آورده شود.

- مَزَش کِرِ دندونت نرفته= مزّه اش کناردندانت نرفته است،هنوزمتوجّه عقوبت کارخود نشده ای که چه ­سرنوشتی درانتظارت هست.

- مو دماغ کسی شدن =باعث دردسر وناراحتی کسی شدن.

- مو­ لایِ جِرزِش نمی رود=مو دربین شکاف و دِرزِ آن نمی­ رود،محکم وبهم پیوسته است.

- مُهره­ ی مار داشتن=جادوگری کردن، زبان کسی رابستن،کسی رامطیع خود کردن

- میراثِ خرس گشته به کفتار= وقتی ارث وثروت ومال آدم طمّاع وخسیسی به کسی می رسد که او ازخودش بدتر است.

- مو از بدن کسی راست شدن= ترسیدن، تعجّب کردن.

- معنیش جَئمَه =معنی اش جمع است، فکر وخیالی ندارد، خوش به حالش، به آدم بی خیال وبی فکرگفته می شود.

- مرگ خوبه امّا برای همساده= مرگ برای همسایه خوب است، کسی که سختی ها را برای دیگران می خواهد وآسایش را برای خودش.

- مِلک بی راه، مرد بی اسم=سعی کن خودت وآنچه داری از دیدمردم دورنگهدار.

- مُل کُلفت =ستمگر وبی رحم.

- مرغ همساده غازه=آدم حسود چیزِ کوچک مردم نیزدرنظرش بزرگ جلوه کند ومرغ همسایه را غازمی بیند.

- میگه چیشات نیـفَتَه=مگرچشمانت در(نیفه=جای بندوکمربندنیم تنه ­ی شلوارت) است، توی جیب شلوارت است،مگرکوری نمی بینی، آدم دست وپا چلفتی..

- می شه با زبون خوش کوهی رابه مویی کشید=می توان بازبان واخلاق خوش همه­ی مشکلات بزرگ راحل کرد.

- من می گم ماست سفیده، اومی­گه سیاهه =آدم یکدنده ولجباز.حرف قبول نکردن.

- مفت گرونه =ارزشی ندارد.

- میون دعوا نرخ تعیین کردن=میان مسأله­ ی مهمّ، کسی چیز بی اهمیتی رامطرح کند.

- مثل روباه تُلی نیس که.....باشد=روباهی مریض شد به نزد دکتری رفت. دکتر به او گفت علاج درد تومقداری خاک تمیز برروی تپّه هاست. برومقداری ازآن خاک پاک را برداروبیاورتا بگویم چه کارکنی.روباه تمام تپه ها راگشت امّا هرچه نگاه کرد تپّه ای نبود که برروی آن خرابی نکرده باشد با ناراحتی به نزد دکتر برگشت وشرح ماجرا را گفت.دکتر به اوگفت بقیّه اش با خودت.آدمی که هیچ کس وهیچ جا برای خودش وبرای روزمبادا باقی نگذاشته است مصداق همان روباه است.

- مثل کلاغ همیشه ناشتَیَه=همیشه مثل کلاغ ناشتااست، آدم پرخوروحریص.

- مثل فش فشه دررفت =تند وسریع فرارکرد ورفت.

- مثل اشک چشم =زلال وپاک.

- مثل گِتری =چاق وچلّه.

- مثل ماه شب چهارده =درنهایت زیبایی.

- مثل مارزخمی =کینه توز وخطرناک.

- مثل مرغ رو خاگ (تخم)خوابیده = آدم تنبل وبی کاره.

- مثل مور وملخ =شلوغی وهمهمه.

- مثل جُهود خیبری غدر می کنه =ترسو ومحافظه کاراست.

- ما که رسوای جهانیم غم عالَم چـَکَلوک =چکلوک همان دوغ جوشانده وسفت شده است.ماکه رسوای همه جا شده ایم این هم به آن اضافه شود. بی تفاوتی.

- میون دعوا که حلوا تقسیم نمی کُنَن =وارد دعوا ومجادله شدن مشکلات هم دارد.

-مِهر اَ تو چِهرَه=مهرومحبت درچهره ودیدن یکدیگرست.ازدل برودهرآنچه ازدیده رود.

- موقع کار وبار سری اَ ما وادار=وقتی کاری بامادارند یادی ازمامی کنند،وقت کار ازکسی سرکشی کردن.

- مَعن مکن معنِ کسی اوّل خودت دوّم کسی=(مَعن، مسخره کردن وکنایه زدن)، عیوب خودت را درنظرداشته باش تابه عیب جویی دیگران نپردازی.

- مهمون هرکی خونه هرچی =مهمان که واردخانه شد هرکس باشد فرقی ندارد وهرچه درخانه باشد همان روزی اوست.

- مهمون نمی خوای اَؤ زیرپاش ببند= اگرمی خواهی مهمان راازخانه بیرون کنی زیرپایش آب بریز­.البتّه صورت شوخی وطنزدارد،وقتی مهمانی ازراه می­رسد و صاحبخانه مشغول آب وجارو است ویالیوان آب ازدست کسی می افتد وآب نزدیک مهمان می ریزد، صاحبخانه باخوشرویی وعذرخواهی ازوی گوید،مهمان نمی خواهی آب زیرپاش ببند.

- مهمون دیررسیده خرجش پای خودشه=البته جنبه­ی شوخی دارد، وقتی کسی دیربه مهمانی می رسد یادرست وقت ناهاریا شام با شوخی به او گفته می شود غذا تمام شده باید ازجیب خودت خرج کنی.

- مهمون که روش دادی صابخونه می شه= وقتی ازابرازمحبت دیگری سوء استفاده کنند،به مهمان که رو دادی صاحب خانه می شود.

- نادیده چیزی دیده  روشاخ بزو = آدمی که باشنیدن یادیدن چیزی راز­داری ندارد.

- ننه­ ی اندرغَرَبا =مادرغریبه ها غول خیالی، مادرکسی که درغربت به سرمی برد ،این اسم هم برای نشان دادن غولی درتصور کوچکترها مرسوم بود.

- نخوردیم نون گندم دیدیم اَدسّ مردم =درست است که خود نان گندم نخورده ایم ولی در دست مردم که دیده ایم، این قدرها هم بی خبر نیستیم.

- نافش پشت پای فلان کسی بریده اند =این دختر­حقِ اوست، باید همسراوشود.

- نشسته پاک = تکلیفش معیّن است، دیگرحرفی باقی نمی ماند.

- نکرده کار نَفِرس اَ کار= کسی که کار نکرده وتوان ودانای انجام کار ندارد به کار نفرست، بیشتربه آدم های دست سفید وکار نکرده اطلاق می شود.

- نم تو دهنش خشک شد =تعجّب کرد، ترسید.

- نون از تی قیچی خوردن=نهایت خسیسی ورذالت اخلاقی.نان راباقیچی بریده خورده

- نون از دستش می افته =خیلی فقیر وساده است.

- نون زادون میخوره وَکِ فِدِشکو میکنه= نان زاهدان(زاهدشهر)می­خورد وَکِ(دفاع ازفدشکویه)می­کند،کسی دیگر نانش می دهد­ ازدیگری دفاع می کند.

- نونت جو باشه گوشِت خَؤ باشه =آرامش داشتن با هر شرایطی ولو باخوردن نان­جو

- نون اوتای بابایه =نان پیداکردن یعنی ازپدر وپدرجدّخودگذشتن، سختی کشیدن

- نون بده نون­وا همش که بسوزونه = نان را به نانوا بده اگرچه آن را بسوزاند،کار به کاردان سپردن.

- نون گندم شکم فولادی میخوا =خوردن نان گندم شکم فولادی می­خواهد، لیاقت داشتن دربرابرداشته ها ونعمت ها. نه آن که ناسپاسی کردن وبی لیاقتی نشان دادن.

- نونِ بخور ونمیر= فقر ونداری، آذوقه­ ی کم.

- نون ونمک خورده ونمک پرورده کسی بودن =سپاس گزاری کردن ونوعی تعارف در برابر محبّت دیگری که شخصی را به صرف چیزی دعوت می کند.

- نُخود نُخود هرکه بِرَه خونه­ ی خود=پایان بازی،تمام شد هرکسی  به خانه اش برود.

- نصیحت اوّلش تلخه آخرش شیرین=ازحرفهای من دلگیر نشوخیرتورا می خواهم.

- نوبه ­ی ماکه رسیدآسمون تپید= نوبت به ماکه رسید همه چیزخراب شد،بدشانسی.

- نقد­ را وِل کرده چسبیده به نسیه =بیااین رابگیراون را ول کن، این به درد می­خورد.

- نوکر بی مزد ومواجب=یعنی من برای تو کارمفت می کنم هنوزحرفی هم داری، در این جا مقصود زحمات­پدر ومادر برای فرزندان­است.

- نو باشه جُلِ گَؤ باشه= نو باشدگرچه پوستین گاو باشد، وقتی کسی می گوید لباسی بیاور تا بپوشم واز او می پرسند چه بیاورم یا کدام لباس را.

- نرم نرم هَرِّیدن= واضح ومحکم وصریح مطلب خود رابیان نکردن، مِن مِن کردن، سازش کردن بی اندازه باکسی.

- نشخوار آدمی زاد =حرف وسخن گفتن.

- نصفش زیر زمینه =آدم موذی و تو داری است .این آدم کوتاه قد را کوچک مبین همین قدر او هم زیر زمین پنهان است، خیلی موذی است.

- نقش کسی را نداشتن=از کسی تنفّر داشتن.

- نَفَسِش ازجای گرمی در می یا=دلش خوش است،پشتوانه دارد،خبرازحال ما ندارد.

-نه آفتَو از­ای تندتر می­شه،نه کاکا سیا ازی سیاه تر=جیزی دیگه عوض نخواهدشد،هرچه بادا باد، تهدید تو هم کاری ازش ساخته نیست

- نه برای کـَر بزن نه برای کوربرقص=گوش تو بدهـکار این حرف ها نیست،من بی جهت خودم را خسته می کنم.

-نه شیرِشترنه دیدارِعرب = نه من نه تو، بین ما هرچه بود تمام شد.

- نه توکوچه خوارم کن نه تو خَلا ماچَم کن =نه در انظار مردم مرا خوار کن ونه در گوشه­ی خلوت ببوس، تومرا دست کم می گیری وبرای تو اهمیّتی ندارم.

- نه نماز شبگیرکن نه اَؤ توشیر کن = نه نماز شب بخوان ونه آب درشیراضافه کن، آدم متقلب وحرام خوار که مدعی دینداری هست(معادل نه به زینب وکلثوم شدنت نه به لیلی ومجنون شدنت).

- نَه بِه بارَه نَه بِه دارَه می گن اسمش عامو یادگاره =هنوزهیچ چیزی معلوم نشده

ونیامده دارند برایش نقشه می کشند، آدم های عجول وطمّاع.

- نه به دولت بناز، نه به نکبت بنال، که هردو دارد زوال= نه در وقت توانایی وقدرت­مغرور ونه درموقع فقر وناتوانی ناله وگله مندگی کن .هردوموقعیت گذراست.

- نترس از ابرسیاه ومرد دَبّه ریش، بترس ازابرسفیدومردکوسه ریش= گویاابرسفیدبارانش سیل آساست وآدم کوسه نیزنقشه هایش­خطرناک.

- نخورد ندارد=تیرش به خطا نمی­رود،حتماً کارش درست خواهد شد، مؤثّراست.معادل دیگرش برو وبرگرد ندارد.

- نه چَک زدیم نه چونه عروس اومد به خونه=چک وچونه زدن همان حرف هاوشرایط وگذراندن معامله برای رسیدن به توافق فیمابین است، بدون هیچ زحمت ومقدمه چینی عروس رابه خانه آوردیم، حاجتِ روا شده.

- نه چیش تماشا برمی داره نه شکم توشه =نه چشم آنچه را تماشا کرده ذخیره کند ونه شکم آن چه را خورده به عنوان توشه نگه می دارد. ماچشم ودلمان سیراست.این ها

برای آدمی ماندگار نمی ماند، بیا برویم که این ها دردی دوا نمی کند.

- نه خود خورم نه کـَس دهم گنده کنم به سگ دهم =نه خودم می خورم ونه به کسی می بخشم گندیده اش کرده وجلو سگ می اندازم،کسی که با وجود دارایی زیاد نه خود استفاده می کند ونه می بخشد ودرنهایت باید بگذارد وبرود.

- نه گونی پوشن می شه  نه تخم مرغ قـَتـُغ  می­شه نه همریش قوم =نه گونی رختخواب می شود، نه تخم مرغ قاتق وغذا ونه باجناق خویشاوند= هروقت صحبت از خویشی باجناق به میان می آید.

- نه من نه تو =یعنی باتو قهرم.بین من وتو هرچه بود تمام شد.

- نه یتیم خود سر، نه بیوه­ی بیگلر=آدم بی جنبه وبی آبرو وتربیت نشده هرکه باشه.

- ننه غریبم درآوردن، ننه غریبم بازی کردن= آه وزاری کردن بی دلیل برای فرار اززیر بارومسئولیتی که بد انجام داده وباید جوابگو باشد.

- ننه وبابا عاشق بی عارند=دربرابرزحمات خودجزمحبّت ازفرزندچیزی نمی خواهند.

-نو اَ نو بِرَسَه گندم اَ جَو برسه= نو به نو برسد گندم به جوبرسد، وقتی میوه نوبر وتازه­ را برای اوّلین بارمیل می کنند،می خواهند آن چیزهای دیگرهم از راه برسد.

- نماز گاهی گاهی آدم می بره گدایی .باید قائم به نماز بود.همیشه بانماز بودن.

- نمازِ گاهی بخون گاهی نخون، می خوای بخون می خوای نخون، نمازی که گاهی خوانده شود وگاهی خوانده نمی شود خواندن ونخواندنش فرقی ندارد.

- نو که اومد به بازار کهنه می­شه دل آزار=باآمدن یا بودن فلانی ما فراموش شدیم.

- نیم وقّه گوشت دیزی میخوا،خونه داری پیزّی میخوا=هرکاری رسم ورسوماتی دارد.پیزّی=راهکارخانه داری.حتی برای پختن اندکی گوشت هم دیزی وظرف خودش

- نیکی وپرسش= وقتی کسی از دیگری می پرسد فلان چیز را می خواهی برایت بیاورم اگرجواب مثبت باشدمی گوید نیکی وپرسش.

- وصله­ ی ناجور=دوچیز،دوشخصیت، دورنگ،دو اخلاق و...که باهم سنخیتی ندارند ولی درکنارهم باشند.

- ورجه وورجه کردن=سروصدای بچّه ها.

- وفای هرچه که بینی بیش ازآدمی ست=ناپایداری آدم، وقتی یادکسی که فوت شده ویاخاطره ای ازاو به میان می آید یابه عکس اونگاه می کنند این ناپایداری را به زبان می آورند.

- ورق برگشت= روزگار عوض شد.

- وای به خونی که یک شب از آن بگذرد= هرجنگ وجدالی که مدّتی ازآن گذشت فراموش می شود،تامعرکه گرم هست کاری بکن که دیرمی شودو نمی توان کاری کرد

- وقتی گفتن خاک انداز، توهم خودت وَر انداز= کسی به توکاری ندارد، اگرخاک انداز را صدا کردند توهم بگو بله، روی سخن با تو نیست.

- وقت کارکردن چُلاقم  وقت خوردن غُل چُماقم =تنبل وآماده خور، در وقت کار بی حال وحوصله وموقع خوردن غل چماق وزرنگ.

- وعده ­ی سرخرمن=وعده­ ی دورودراز به کسی دادن،موقع گندم وخرمن کوبی بیا

- وارس سر خارُندن نداشتن = فرصت خاراندن،وقت نداشتن،فرصت نکردن.

- وقتی نمکا گل کرد =وقتی که نمک ها گل کرد،هیچ وقت.وقتی از کسی می پرسند که فلان کار را چه وقت انجام می دهی واو نمی­خواهد آن را انجام دهد می گوید وقتی نمکا گل کرد.معادل وقت گلِ نی.

- وَقّه ازچارک می گیرن=وقّه ازچارک می گیرند، وقه یک دوّم چارک است.در واقع وقتی می خواهند کسی را به کسی دیگر شباهت نمایند مثلاً این پسرِ پدرش است، فلانی به فلانی رفته است، از این مثل استفاده می شود.

- همه جا تاریک پسِ درروشن= امیدوارنمودن کسی به کسی که همه ازخیرش بی بهره مانده اند، قضای دور ازحاجت داشتن.کارغیرقابل انجام ­شدن

- هرجا پلوءَ فلانی جلوءَ =فلان کس آدم مفت خورهرجلسه ای است.

- هستی، می یاره مستی =هستی وثروت آدم را مست غرور می کند ،آدم هایی که تادیروز به نانی محتاج بوده اند ولی با به دست آوردن ثروتی خود خواه ومتکبّرشده اند وحتی دوستان خود راهم فراموش کرده اند و جواب سلام آنان را هم نمی دهند.

- هم از کادون می خوره هم از آخور=کسی که درهرشرایطی که پیش می آید برای منافع خود باآن جریان همراه می گردد و از هردوطرف دعوا سود می برد،آدم منافق.

- هرسری عقلی داره=شما هم نظرتان را بگویید.هرکسی عقیده و ایده ای دارد.

-هر دلی نگاری می­ پسندد=درموقع انتخاب همسرازطرف پسرخواست اورا می پسندند

- هرچه خریدی یافتی هرچه فروختی باختی =قدرِ داشته هایت رابدان.

- هرسربالایی یه سرپایینی هم داره=هرمشکلی راحتی هم درپی دارد، هرغروری شکستی نیزبه همراه دارد.(فوّاره چون بلند شود سرنگون شود).

- هرچه سنگه برای پای لَنگه =نالیدن از بخت بد.

- هرچه هَمِش بزنی بدتره =دنباله اش را نیاور. هرچه بگویی بدترمی شود.

- هرچه خورده انگار.....=خیلی چاق وچله شده است.

- هرجاعقل نی جون درعذابه= هرکجا که عقل نیست جان درعذاب ست، بی عقل.

- هرچی می بینی انتظاریش خوبه =بالاخره روزموعود رسید.

- هنر دارم ولی طالع ندارم=همه ­ی شرایط لازم برای رسیدن به مورد نظروجود دارد امّابخت با من یار نیست.

- هفت تا کفن پوسوندن =مرده ای که سال ها ازمرگش می گذرد(پوسانیدن).

- همّت توی تاخچه ­ی بالاس دسّ هرکی بهش نمیرسه=همّت داشتن نیزهمت خواهد،همّت درتاقچه­ ی بلندیست که دست هرکسی به آن نمی رسدمگربلند همتّان.

- هم بالات دیدیم هم پایینت =گویند فقیری درب منزل کسی را زد وچیزی طلبید. صاحب خانه­ی خسیس درطبقه­ی دوّم خانه بود ازهمان بالا به فقیر گفت: حیف که بالاهستم اگرپایین بودم حتماً چیزی به تو می دادم. فقیر رفت.چند روز بعد دوباره فقیردرزد.صاحبخانه گفت حیف که پولم درطبقه­ ی بالاست اگربالابودم به تو چیزی می دادم. فقیرگفت:هم بالات دیدیم هم پایینت.حال حکایت کسانی است که باوعده ووعید دیگران را سرکار می گذارند.

- هِنگی داری بِکن به پِـِنگ خودت =کسی دارویی را به بیماری داد ولی به جای اثر بخشیدن، بیماری اورا تشدید کرد.مدّتی بعدبیماررا دید ازحالش پرسید گفت دارویت اثر که نداد هیچ، بیماری ام راهم بیشتر کرد. به اوگفت حالا بیا دارویی تازه دارم که آن دارو تو را شفا می بخشد.بیمار گفت تو اگر هنگی داری بکن به پنگ خودت.(هِنگ وپِنگ را ازهرکس پرسیدم معنایش بلدنبود)شایدهنگ همان کنه گوسفند وگاوباشد ولی اطمینانی دراین معنا نیست.

- همه نَنَیَن ما زن بابا=(ننه هستند)،همه مادرند ومازن بابا،چرااینقدرتفاوت باشد.

- هُلو گُلوتَه =این برای خودت مناسب است.(هلوی تو گلو).

- هیزم تر به کسی فروختن=به کسی بدی کردن،یعنی من به کسی هیزم تر نفروختم(بدی نکرده ام)که چنین باید مورد بی مهری قرارگیرم.

- هندونه زیربغل کسی گذاشتن=کسی را باد دادن وبی جهت او را برای کاری برآشفته وشتاب زده کردن، شجاع نشان دادن کسی، تو می توانی برو این کار را بکن.

- همه رابه یک چشم نگاه کردن =رعایت عدالت نمودن.

- همه خالو وخوار زده ماکچل حروم زده=آیاهمه خالو ودایی وخواهرزاده هستند ولی ما کچل حرام زاده ایم، اعتراض به وضعیّت، وقتی کسی می خواهد بگوید که مارا کسی تحویل نمی گیرد درحالی که ماهم حقی داریم.

-هولِ حلیم نفتی تو دیگ= ازترس وحرص حلیم داخل دیگ نیفتینی چه خبراست با این همه حرص زدن برای خواسته هایت.

- همه را با یه چوب روندن= خوب وبد را یکی دانستن ومورد بی مهری قراردادن.

- هَم اَچیلِش نیار=(هَم=دست زدن) (اَ= به)(چیل=دهان)دهانش باز نکن، بهانه به دستش نده،  بگذار ساکت وآرام بماند.

- هر دَسّی دادی همو دسّ می گیری= ازهردستی دادی ازهمان دست پس می گیری،اگر به کسی خوبی یا بدی کردی عوض آن را خواهی دید.

- هرگلی زدی به سرخودت زدی =هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک وبدکنی.

-هرجاپیــری نیس تدبیری هم نیس=(نیس=نیست)اهمیّت ریش سفیددرحلّ مشکلات.

- همسایه­ ی ما مست تر، دل ما هم خوشتر=وقتی کسی بخواهد نسبت به کار وحرکت وبی توجّهی دیگری به آن چه دراطرافش می گذرد اظهار بی تفاوتی کند وبگوید به ما ارتباطی ندارد، ما که نگران نیستیم.

- همیشه شعبون یه دفه هم رمضون=همیشه شعبان یک دفعه هم رمضان،یک بارهم شانس واقبال با ما باشدمگر چه می شود.آیانگرانی که ماهم به نوایی برسیم

- هرچیزکه خوارآید یک روز به کار آید =هیچ چیز بی ارزش نیست.

- هنوز اُشلُنگِ من به تنش نرفته =(چوبک برگ گیاه شستشو)تهدیدکردن.

- هزار گِرده پیشِ تو حیرونه =هزارچرخ گردان درپیش تو سرگردان مانده است،خدای توانا (گِردَه به ­عاقل)وگُرده=گُرد­ به پهلوان)تعبیرشده است عاقلان وتوانایان پیش تو درمانند.

- هرکه درمونده است باما برادرخونده است=اطراف ما راافراد ناداروبیچاره ­می گیرند.

- هرکه به امید مَحیا نشینه  بسی صُحبا دلِ ناشتا بشینه=هرکس به امید(محیا= فرشته ­ی خیالی کمک دهنده،کسیکه خودش راهم نمی تواند سیرکند)بنشیند بسیارصبح ها با دل ناشتا بنشیند،مصداق هرکه به امیدهمسایه نشیندگرسنه بخوابد.

- هرکه یه جا، همه جا.هرکه همه جا هیج جا=بایکی،دل راسپردن مطلب است.

- هرکه قهرکرد اَ جونِ خودش زهرکرد =کودکی که برای به دست آوردن سهم بیشتر بهانه جویی می کند وازآن چه سهم خودش هم بود محروم می شود وقهرمی کند در واقع شیرینی آن را به جان خودش زهرکرده است.

- هـرکه گفت اوتو تو دیگه برو توکوتو =تودیگر تکلیفت معیّن است اگرمعنای­ خجالت می­ فهمیدی اززیرزمین خانه هم بیرون نمی آمدی(کوتو=خانه محقر و کوچک)و (اوتو=لفظی برای تحقیرکردن است)گاهی نیــزشخصی خطاکارکه ازاو رنجیده خاطرند از راه نصیحت دیگری را راهنمایی می کند که به اوچنین خطاب شود

- هرکسی کارِخودش بارِخودش آتش به انبارخودش=هرکسی مسئول کار وزندگی وسرنوشت وعاقبت خویش است، به ماارتباطی ندارد.

- هرکه مَهر نَنَش خورده می تونه حق منو بخوره=هیچ کس نمی تواند حق مرا بخورد

- هرکه رو اصل خودش راه می ره= کُلّ شَیءٍ یَرجوا اِلی اَصلِهِ.

- هرکه نایه گورش کج می نمایه =هرکس که ناامید ودل مرده است گورش هم کج نماست،آدمی که کارش درست نباشد در قبرهم قرارگیرد قبرشان کج به نظرمی رسد.

- هر که کَمِت گرفت کَمِش بگیر وقتی هم مرد ماتمش نگیر= هرکس ترادست کم گرفت و به توبی اعتنایی کرد توهم او راکم بگیرووقتی مُرد برایش ماتم نگیر.

- هر که یاعلی گفت دیگه یا....نمی­گه =برسر پیمان خـود ماندن.

-هر که تنها به قاضی رفت راضی برمی گرده،تنها به قاضی رفتن،خود را ذیحق دانستن

- هرکه ننه­ ی ما دید زن بابای ما نمی شه = وقتی از بدی خویشاوندان واطرافیان سخن به میان می آید.خیالت تخت باشد که این فکرتوغلط است.

- هم از دوغ بهارموندیم هم از کَرکو پاییز=هم ازخوردن دوغ بهاره وهم ازخربزه پاییزه محروم شدیم، کسی که تلاش می کند که ازچند منبع دارای سهمی شود امّا از بد روزگار به هیچ یک نمی رسد.

- هُفِ گل به کسی نگفتن=در اصل اُف نگفتن است همان تعیبر قرآنی که درسوره لقمان اشاره شده که به پدرومادرکوچکترین بی احترامی نشود.به کسی اهانت نکرده

- یا شتر باش بار بِبَر یا مرغ باش تخم بِزار=موضع خودت روشن کن،خوشه یک سردارد.

- یا خدا یاخرما= یکی از دوراه راانتخاب کن. دوچیزمتضاد رابا هم خواستن.

- یا مزد تموم یا منّت تموم= یا دستمزد زحمت را کامل دادن یااین که همه رابه حساب کمک کار بودن بخشیدن.

- یاسین تو گوش خرخواندن =چرا خودت رابه نافهمی می­زنی، نصیحت بی اثر.

- یاراگراهل بُوَدکارها سهل بُوَد=می توانیم باهم کناربیاییم بشرطی که توافق باشد.

- یه تیر ودو نشون=بایک تیر دونشانه را زدن،

- یه خوبی می مونه یه بدی=از آدمی فقط یک خوبی ویا یک بدی می ماند.

- یه جون تو دو تا قالب بودن=یک رنگ ویک دل با یکدیگر بودن.

- یه پیاله مست=آدم تازه به دوران رسیده وازخود راضی ومغرور ومتکبّر وپست.

- یه چی از­خونه­ ی خان دراومد کُتاره اَش هم همراش بود = ازخانه­ ی خان ولیمه بخشش وهدیه به همسایه بیرون آوردند امّاسگ توله اش هم به همراهش بود، وقتی چیز مورد بخشش نصیب بخشش کننده یا اطرافیان او شود.

- یه گوش در. یه گوش دروازه = از یک گوش نصیحت شنیدن واز گوش دیگر بیرون کردن، نشنیدن نصیحت دیگران.

- یه دِه آباد بَعضَه صد شهرخرابَ ه=یک ده آباد ازصدشهرخراب بهتراست،کیفیت.

- یک من شیرچَند من کره داره =هشداربه کسی نسبت به عواقب کارهای زشتش.

- یکی تو دِه راهش نمی دادن دنبال خونه ­ی کدخدا می گشت =مدعی دوستی داشتن باکسی بدون رعایت شرایط.ادعای بزرگی داشتن.

- یه نار و صد بیمار= زیبای رویی که طرفداران بسیار دارد.

- یه سوزن به خودت بزن یه جوال دوز به دیگران=خودرا درناملایمات بجای دیگران گذاشتن.

- یه شب که هزار شب نمی شه = با همه ­ی سختی هایش می شود تحمّل کرد.

- یه چشمه اومدن =یک دهان آوازخواندن. یا حرف درستی زدن

- یه نَه بگو نُه ماه راحت باش =بگو نمی توانم، بیا خیالم را راحت کن.

- یک لاش کردم کم اومد دولاش کنم زیاد می یاد= ازروی استهزا به کسی گفته شود که پیش نهادغیرعقلانی داردتاازبیراهه به جایی برسد،نخی که یک لاباشد وبلنداست به دورچیزی نمی رسد وکم می آید شما می گویید دولایش کن که زیاد هم می آید.

- یکی بگو یکی بشنُف=بشنو،حرف توحرف نیار، مصداق آسیاب به نوبت.

- یکیش کَمَـه دوتاش غَمَـه سه تاکه شد خاطر جَمه=یکیِ آن کم است دوتای آن مایه غم است سه تا که شد خاطرجمع است،درمورد تعداد فرزندان گفته می شود.

- یکی مُرد ویکی مُردارشد یکی به غضب خدا گرفتارشد=بلا آمد وهرکس به یک گوشه افکنده شدند.گاه ازروی شوخی گفته می شود که هرکس به دیاری رفت.

- یَه باره جَسّی ملخی دوباره جَسّی ملخی. ای بار تو دسّی ملخی=یک بار جستی(دررفتی)ملخی باردوم جستی ملخی این دفعه دیگرتوی دستی ملخی.گویند امیری،خادمی داشت که خادم­ برای هرموضوع وسؤالی جوابی پیدا می کرد وبه این ترتیب برای خودش جایگاهی در نزد امیرپیدا کرده وامیرازهوش ودرک او در تعجّب بود. روزی با اودرباغش قدم می زد امیرملخی را دید وفوراً آن را ازروی زمین برداشت وازخادم خودپرسید این چیست؟اگردرست گفتی به هوش تواطمینان دارم.خادم نگران سردرپیش انداخته بود وخطاب به خود زمزمه می کرد که: یه باره جسّی ملخی، دوباره جسّی ملخی، ای بار تودسّی(این دفعه توی دست امیرگرفتار شدی وجوابی نداری)امیرمی شنید وگفت چرابلندتر نمی گویی جواب درست است آنچه دردست من است ملخ است.خادم درحالی تعجّب زده بودخدا راشکرکرد که این بارهم از مرحله ­ی امتحان جسته است.اما همیشه بخت یار نخواهدبود.

- یکی به ما نگفت خرت به چند =کسی به ما هیچ توجّهی نکرد واحترامی نگذاشت

-یه پول سیاه نیرزیدن= یه جو نیرزیدن، به یک سکه سیاه وبی ارزش یا دانه جو

-یه سر و دو بُنَه =آدمی که نمی داند سرش به چه بالینی است ودرکجاست وهمیشه در سفراست،کارش طوری است که باید دائماً این جا وآن جا باشد.بن وجایگاهش نامعلوم.

- یَه عجوزهً فی الغــابرینی است فلانی=به زنان بددهان وبدخواه وبی حیا گفته می شود، اشاره به صفت یکی از زنان بددرقرآن دارد، عَجـوزهً فِی الغـابِرین.

-یه چی اَ پیشونی بگو = از ،کسی که از پیشانی نوشت واقبال خود گله مند است.

- یکی می مُرد اَ بی نوایی یکی می گفت خانم زردک نمی خواهی=من ازفقر ونداریمی میرم او می گوید بیا این جنس خوبی است خریداری کن.  اَ= از

- یکی دوتا تومون یکی لِنگِ بی تومون= درمورد عدم عدالت درکارها،یکی دوتا زیر شلواری به پا دارد یکی دیگر هیچ ندارد.

- یگ زدن، یگ رَو،پشت سرهم وبدون وقفه کاری انجام دادن

یک اِهِک ویه نالش، لقمه گُتـو زیر بالش=بیماری دربستربیماری خفته بود،ودائم درحال خوردن بود.باهرلقمه­ ای که می گرفت یک ناله وآه وزاری سرمی داد . اِهِک همان آه وناله .گُت به معنای بزرگ است.به آدم هایی که فقط به خاطرراحت طلبی واززیرکاردررفتن خود رابه بستر بیماری می اندازند اطلاق می شود.

- یک کلاغ وچِل کلاغ=یک کلاغ وچهل کلاغ، امان ازحرف مردم،حکایت کنندکه مرد خارکنی هرروزبه صحرامی رفت وبا پشته ای خاربه منزل برمی گشت وآن­را می فروخت وزندگی اش ازاین راه می گذشت. روزی درحین خارکندن متوّجه شد که تیشه اش به چیزی خورد وصدا کرد.دقّت نمود کوزه ای را دید که پرازسکّه طلاست.آن را درجایی زیرزمین مخفی کرد ونشانه ­ای برایش گذاشت تا گم نشود. با دست خالی به خانه برگشت وخوابید. همسرش پرسیدچرا دست خالی برگشتی؟گفت مریض شدم.پرسید چرا؟گفت به قضای حاجت رفتم، دیدم که یک کلاغ ازمن صادرشد. زن بلافاصله چادرش راپوشیدوازمنزل خارج شدتااین خبررا بگوش مادرش برساند.ساعتی بعدمَرد ازخانه خارج شد ودرکوچه به او گفتند فلانی بد نباشد می گویند دوکلاغ ازتو صادر شده، نفربعدی پرسیدآیا درست است که سه کلاغ از تو خارج شده و هرکس به او رسید پرسید. تا اینکه کسی پرسید بد نباشد شنیده ایم چهل کلاغ از تو صادرشده است. مرد به خانه برگشت وبه زنش گفت برخیزتا به محضربرویم. زن دلیل راپرسید.مرد گفت می خواهم تورا طلاق دهم.زن با تعجّب گفت چرا؟مرد گفت هیچ دلیلی ندارد بایدتو را طلاق بدهم.اورا طلاق داد وپس ازچندروز زنی دیگرگرفت.شب اوّل او را به باد کتک گرفت.ودرگوشه­ای خوابید.صبح روزبعد زن را به خانه­ی مادرش فرستاد تا از اواحوالی بپرسد.زن رفت وبرگشت.پس ازآمدن زن، مرد روانه­ی خانه­ ی مادر زن تازه اش شد واز حال او پرسید ومنتظر بود که آیا زن ازکتک خوردنش با مادرش حرفی زده است یا نه. دیدحرفی نزده است. این کتک کاری چند شب ادامه داشت وروزهای بعدهم رفت وآمد زن وخودش به منزل مادرزن تکــرار می شد.تا آن که شبی اززنش عذرخواهی نمود وگفت می­خواهم رازی رابا تو درمیان بگذارم.دلیل کتک زدن من این بودکه می خواستم تورا امتحان کنم.من درصحرا گنجی پیدا کرده ام که بسیار ارزشمنداست وحکایت خود وگنج و زن اوّل را نقل نمود. روزبعد با زنش راهی صحرا شدند. زن عاقل بود وبه مرد گفت اگر تمام گنج را برای خودمان برداریم دروقت صرف کردن آن دربازار دچار­دردسر خواهیم شد و مأمورین حاکم مارا تحت تعقیب قرارمی دهند وآن را از ما می گیرند. بهتراست درجلوهرخانه یکی دوسکّه بیندازیم وشایع کنیم که دیشب باران طلا باریده است.حتی جلو منزل حاکم شهر نیزدوسکّه انداختند.روز بعدهمه­ی مردم با سکّه های در دست، خبربارش باران طلا را می دادند و سکّه های خود رابه هم نشان می دادند. مردخارکن و زنش باخیالی آسوده ودرحالی سکّه های بسیاری داشتند به زندگی راحتی رسیدند. زن ازمرد پرسیدچرا همسراوّل خود راطلاق دادی؟ مردگفت من زنم را امتحان کردم وبه دروغ به اوگفتم درصحرا یک کلاغ ازمن خارج شده و او نتوانست این دروغ را تحمّل کند وبه کسی نگوید وآن رابه چهل کلاغ رسانید.حال اگردانسته بود که من یک گنج پیداکرده وبه اومی گفتم او به مردم می گفت شوهرم چهل گنچ یافته ومن با مامورین چه می کردم

- یه گَؤ رِخی صد تا گَـو دیگه هم رِخی می کنه = گاومریض اسهال زده، مصداق یک سیب گندیده یک صندوق سیب را خراب می کند، تاثیرهم نشین بد.

-یَه آدم نادون سنگی می ندازه تو یه چاهی که صد تا آدم عاقل نمی تونن درش بیارن = یک آدم نادان سنگی رادر چاهی می اندازد که صد آدم عاقل هم نمی توانند آن را بیرون آورند. وقتی شخـص نادانی باانجام دادن کـاری زشت باعث نگـرانی همه می شود ونتوانند به راحتی آن مشکل را حل کنند.

«ضرب المثل ها نیزبخشی ازکتاب دردست تدوین است»

درصورت اطلاع بیشترازمصداق این کنایه ها مارایاری رسانید تامجموعه ای کاملا صحیح دردسترس اهالی قرارگیرد

 



نوع مطلب : <-PostCategory->
برچسب ها :
نوشته شده در دوشنبه 04 آذر 1392 توسط منصور قاسمیان نسب| تعداد بازدید : 17201


درباره وبلاگ

پيوندها
نظرسنجي
آمار وبلاگ
افراد انلاین : 2
کل بازديد : 86356
بازديد امروز :22
بازديد ديروز : 10
ماه گذشته : 74
هفته گذشته : 74
سال گذشته : 6844
تعداد کل پست ها : 29
نظرات : 75
پشتیبانی قالب


Powered By
rozblog.com